بازگشت

سخن علي بن الحسين با اهل كوفه


سيدبن طاوس، در جريان ورود اهل بيت، عليهم السلام، به كوفه مي گويد: حضرت امام زين العابدين، عليه السلام، به مردم اشاره فرمود كه خاموش شويد، مردم سكوت كردند، آنگاه شروع به خطبه كرد و حمد خدا را بجا آورد، ثنا و ستايش حق نمود و بر حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله و سلم، درود فرستاد، سپس فرمود:

اي مردم، هر كس مرا مي شناسد، كه مي شناسد و هر كس كه نمي شناسد، من خودم را به او معرفي مي كنم: انا علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب، عليهم السلام، انا ابن من انتهلت حرمته و سلبت نعمته و انتهب ماله و سبي عياله انا ابن المذبوح بشط الفرات من غير ذحل و لاتراث انا ابن من قتل صبرا و كفي بذلك فخرا؛ [1] منم علي فرزند حسين بن علي بن ابي طالب، عليه السلام، منم فرزند - حسين - آنكه حرمت او را هتك كردند، نعمتها را از او سلب، مالش را غارت و عيالش را اسير نمودند، منم فرزند آن كسي كه او را در كنار شط فرات ذبح كردند، بدون اينكه از او خوني يا ارثي طلب داشته باشند.

كلمات فوق، مركب از سه قسمت است:

1 - قمستي بيشتر راجع به متعلقات و بستگان و اموال و هتك


حرمت آن حضرت است كه آن جنايتكاران هتك حرمت كرده، اموال و وسايل زندگي او را غارت نمود، عيال و همسر و دختر و خواهرش را به اسارت بردند.

اين چه مظلوميتي است كه يك انسان نمونه و فرزند پيامبر اكرم را مورد اين چنين هتاكيها قرار دهند و اموال او را غارت كرده، حتي خانواده ي او را به اسارت ببرند! آري، آنان اين جنايها را بر او روا داشتند و از اين جهت مظلوم واقع شد و مورد لطف ويژه خداوند قرار گرفت و عاليترين پاداشها را در نزد خدا خواهد داشت.

2 - در قسمت دوم، اوج مظلوميت امام حسين، عليه السلام، را يادآوري مي كند؛ امام حسين را در كنار شط فرات (با لب تشنه) سربريدند، بي آنكه طلب خون يا ارث و مالي از او داشته باشند، نه خوني ريخته بود و نه قتل نفسي كرده بود، نه مالي را از كسي تصاحب كرده بود. بنابراين جريان قتل آن حضرت از ناحيه آن جنايتكاران، ظلم فاحش و آشكاري بود كه بر آن بزرگوار رفت.

3 - در قسمت سوم اوج جنايت و ظلم و تعدي آن از خدا بي خبران را بيان كرده، مي فرمايد: پدرم را با قتل صبر كشتند.

قتل صبر يكي از فجيعترين انواع قتل است و عبارت است از آنكه صاحب روحي را زنده نگه داشته، آنقدر با چوب و سنگ به او بزنند تا بميرد و در كتاب نهايه ي ابن اثير آمده ا ست كه از اينكه دواب و چارپايان را


به قتل صبر بكشند و از بين ببرند، نهي شده است. و در مجمع البحرين نيز همين روايت و تفسير را نقل كرده است.

و گويا در جاهليت، رسم بوده است كه گاهي حيوانات و چارپايان را بدينگونه مي كشتند. لذا رسول اكرم كه عادات جاهلي را از بين برد، از اين عمل نيز نهي فرمود و لابد سر آن اين است كه حيوان با اين نحوه قتل، زجركش مي شود و اسلام كه مظهر رحمت است، نمي پسندد و رضا نمي دهد كه ذي روحي را بدين گونه از بين ببرند و اينگونه او را زجر دهند و شكنجه كنند.

مع الاسف اين روشي را كه رسول خدا و پيامبر گرامي اسلام، حتي در مورد حيوانات اجازه نمي داد و از آن نهي صريح و اكيد مي فرمود، در مورد حجت بالغه ي خدا و گل خوشبوي پيامبر، حضرت امام حسين، عليه السلام، اعمال كردند و علاوه بر اصل قتل آن حضرت، كه عظيمترين فاجعه بود، آن بزرگوار را با قتل صبر كشتند و به شهادت رساندند.

آري، آن اشقياي از خدا بي خبر، قتل امام حسين، عليه السلام، را با انواع زجر و شكنجه مقرون ساختند.

و در دنباله اين مطلب مي فرمايد: و كفي بذلك فخرا؛ همين فخر و افتخار براي پدر من بس است كه شهادت همراه انواع زجر و شكنجه را پذيرفت و شديدترين ناراحتيها را در راه خدا به جان خريد و با اين وضع


وارد بر خداي خود گرديد.


پاورقي

[1] ابن طاوس، محمد؛ لهوف، ص 139.