بازگشت

خطبه ي امام حسين هنگام ملاقات با حر


هنگامي كه حر با امام حسين ملاقات كرد و از مسير حضرت ممانعت نمود، اعتذار جست كه نامه ي امير عبيدالله - ابن زياد - آمده و امر كرده كه من كار را بر شما تنگ بگيرم.


در اين هنگام حسين، عليه السلام، در ميان اصحاب و ياران خود بپا خاست و خطبه اي را ايراد فرمود، خدا را حمد نمود و بر پرودگار، ثنا فرستاد و جد بزرگوار خود را ياد كرده، درود بر آن حضرت تقديم نمود. سپس فرمود:

انه قد نزل من الامر ما قد ترون و ان الدنيا قد تغيرت و تنكرت و ادبر معروفها و استمرت حذاء [جدا] و لم تبق منها الا صبابة كصبابة الاناء و خسيس عينش كالمرعي الوبيل الا ترون الي الحق لايعمل به و الي الباطل لايتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء ربه محقا فاني لااري الموت الا السعادة و الحياة مع الظالمين الا برما؛ [1] همانا كار به اينجا رسيده كه مي بينيد، دنيا دگرگون شده و زشت و ناخوش گرديده، خوبيهايش پشت كرده و جرعه ي زندگاني به آخر رسيده و چيزي. نمانده مگر مانند اندك آبي كه در ته ظرف آب باشد، و زندگي پستي مثل چراگاه زشت و بد عاقبتي، آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل باز نمي ايستند؟ بايد مؤمن ديدار خداي را برگزيند و راغب به لقاءالله شود، راستي كه من مرگ (شهادت) را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز ملالت و خستگي نمي بينم.

سراسر اين خطبه ي غرا و شكوهمند، نمايانگر شخصيت والا و سيماي زيباي امام حسين، عليه السلام، است، ولي جمله ي آخر، در اين جهت، فروغ و درخشندگي ممتاز و مخصوصي دارد.


راستي اين جمله، افتخارآميز است كه امام حسين مي فرمايد: من مرگ را چيزي جز سعادت نمي بينم. شهادت، در نظر سيدالشهداء، عليه السلام، حيات جاويد و سعادت ابدي است، مرگي كه براي مبارزه ي با كجرويها و خلاف كاريها باشد، در ذائقه ي امام حسين طعم حيات و زندگي و سعادت دارد و در مقابل، مي فرمايد: زندگي با ظالمان را چيزي جز يك جريان ملالت بار و خستگي زا نمي دانم.

سلام خدا بر حسين، عليه السلام،. بر افكار و انديشه هاي متعالي و سازنده ي آن بزرگوار.

راستي چه زندگي است كه انسان ناظر مناظر ظلم و ستمگري و اجحاف و تعدي درباره ي مظلومان باشد، اين زندگي براي انسان كه وجدان بيدار و ضمير آگاهي داشته باشد، خستگي آور و در حقيقت، ننگ است.


پاورقي

[1] ابن طاوس، محمد؛ اللهوف، ص 69.