بازگشت

سخن حسين هنگام خروج از مكه


سيد بن طاوس، اعلي الله مقامه، مي گويد: چون حضرت، عزم خروج كرد به خطابه ايستاد و فرمود: الحمدلله ماشاء الله و لاقوة الا بالله و صلي الله علي رسوله و خط الموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد القتاة و ما اولهني الي أسلافي اشتياق يعقوب الي يوسف و خير لي مصرع أنا لاقيه كاني باوصالي تتقطها عسلان الفلوات بين النواويس و كربلا فيملان مني اكراشا جوفا و اجربة سغبا لامحيص عن يوم خط بالقلم رضي الله رضانا اهل البيت نصبر علي بلائه و يوفينا اجر الصابرين لن تشد عن رسول الله صلي الله عليه و آله لحمته و هي مجموعة له في حظيرة القدس تقربهم عينه و ينجزبهم وعده من كان باذلا فينا مهجته و موطنا علي لقاء الله نفسه فليرحل معنا فاني راحل مصبحا انشاء الله؛ [1] حمد از آن خداست، آنچه خدا بخواهد تحقق مي يابد، نيرويي جز به ذات لايزال الهي نيست، درود خداوند، بر رسول او. مرگ بر فرزندان آدم همچون گلوبند زنان جوان، ملازمت دارد و سخت مشتاق ديدار گذشتگان خود مي باشم همچون اشتياق يعقوب به ديدار يوسف، از براي من مضرع و مقتلي اختيار شده كه ناچار بايدم ديدار كرد و گويا مفاصل و پيوندهاي خودم را مي بينم كه گرگان بيابان - يعني لشكر كوفه - در زميني كه مابين نواويس و كربلاست پاره پاره نمايند، پس شكمها و انبانهاي خالي خود را از من انباشته مي كنند، چاره و گريزي نيست از روزي كه قلم قضا بر كسي رقم


زده، و ما اهل بيت رضا به قضاي خدا داده، بر بلاي او شكيباييم، و خداوند اجر صابران را به ما عطا خواهد فرمود و از رسول خدا صلي الله عليه و آله، پاره گوشت او دور نمي افتد و با او در بهشت برين مجتمع خواهد شد، چشم رسول خدا صلي الله عليه و آله، به او روشن مي شود و وعده ي او راست مي آيد اكنون كسي كه در راه ما از بذل جان نينديشد و در طلب لقاي حق، از فداي نفس، باكي نداشته باشد، با من كوچ كند، چه آنكه من بامدادان كوچ خواهم كرد؛ انشاء الله.

مواردي از اين كلمات نوراني را مورد نظر قرار مي دهيم و براي هدفي كه دنبال مي كنيم، از آن بهره مي گيريم:

جمله «و ما اولهي الي اسلافي...» بيانگر آن است كه مسأله مرگ با آن همه پيچيدگي و ابهام و ماجراهايي كه به همراه دارد، براي امام حسين، عليه السلام، مسأله اي حل شده و آسان و قابل قبول است و بالاتر اينكه حضرت حسين، عليه السلام، واله و سرگشته ي آن بوده، از آن استقبال مي كند، شدت اشتياق به آن داشته و كمال علاقه و دلدادگي به آن دارند.

و آنگاه براي بيان كردن و نشان دادن مقدار شوق و علاقه ي خود به مرگ، مثالي روشن مي زنند كه براي همه ي اهل اسلام، ذهنيت دارد و براي همگان معهود و سابقه دار مي باشد و آن، اشتياق حضرت يعقوب به يوسف است؛ شوق و علاقه اي كه قرآن راجع به آن، مطالبي شگفت انگيز دارد، شوق امام حسين، عليه السلام، به ملاقات اسلاف و


گذشتگان و رفتگانش از آن نوع شوق است، اين جمله، روحيه ي والا و شايق امام حسين را جلوه داده و تبيين مي كند.

جمله ي «و خير لي مصرع انا لا قيه» اشاره به شهادت دارد، و علاوه آن را به عنوان يك امر انتخاب شده از عالم ديگر و از ناحيه ي خيرخواهان واقع بين و غيبي، قلمداد مي كند و اعلان مي دارد كه اين امر براي وي انتخاب شده و پيش آمده و به طور حتم، آن را ملاقات كرده و بدان نايل مي گردد و خلاصه شهادت را امري خير و انتخاب شده از خداي بزرگ مي شمرند و رسيدن به آن را هم امري قطعي، حتمي، تخلف ناپذير مي دانند.

جمله ي «كاني باوصالي...» وقوع شهادت و قطعيت آن را براي خود به صورت يك امر مشهود و مشاهد، ذكر نموده، بالاخره ظلمها، ستمگريها و ددمنشيهاي سپاهيان ضلال را به عنوان جرياني كه در آن لحظه، ناظر آن بوده و مي بينند، ياد مي كنند.

جمله «رضا الله رضانا اهل البيت» عاليترين ترسيم از سيماي زيباي حسين، عليه السلام، است كه به وسيله خود آن بزرگوار انجام مي گيرد. رضاي امام حسين عين رضاي خداست و روشن تر و دقيق تر آنكه هر چه خدا بدان رضا دهد، حسين بنده ي شايسته ي خدا بدان رضايت مي دهد، و در برابر رضا و خواست خداوند، اظهار نظري نمي كند، بلكه احساس تمايل ديگري در خود نمي نمايد؛



گر آزرده ور مبتلا مي پسندد

چه خوشتر از آن كو به ما مي پسندد






ندانم كه ناخوش چه و خوش كدام

خوش است آنچه بر ما خدا مي پسندد



و چه زيباست جمله «نصبر علي بلائه و يوفينا اجرالصابرين».

امام حسين طبق صريح كلام خويش، بر بلا و امتحانات شديد و دشوار الهي صبر مي كند و همه ي مشكلات جانكاه را به جان مي خرد و به وعده اي كه خدا به صابران داده كاملا دلگرم، دلخوش و جازم است.

اين جمله، عاليترين مقام يقين حسين، عليه السلام، را ترسيم كرده نشان دهنده ي عزم و اراده ي فولادين و خلل ناپذير آن حضرت و تصميم قطعي وي بر استقبال از بلا مي باشد.

و با جمله «لن تشذ عن رسول الله لحمته...» مقام يقين خود را بار ديگر گوشزد نموده، موقعيت خود را نسبت به رسول خدا روشن مي كند و مي فرمايد گوشت بدن پيامبر از او جدا نيست و دور نخواهد افتاد. بلكه آن عزيزان در حظيرة القدس و باغ بهشت با رسول خدا جمع خواهند شد.

اينها همه حاكي از آن است كه مآل كار خود را بخوبي مي دانستند و اينكه بالمآل كشته خواهند شد و بعد از شهادت هم در كنار رسول خدا، در باغات بهشتي خواهند بود.

و در پايان، جمله «من كان باذلا فينا مهجته...» دعوت عام براي همياري در مسير مقدسي است كه از براي خود انتخاب و اختيار فرموده، حضور شركت كنندگان را مشروط به دو شرط كرده است:

1 - «باذلا فينا مهجته» كسي كه خون دل خود را، كه ماده ي اصلي حيات


بوده و زندگي انسان وابسته به آن است، در راه ما بذل كند.

2 - «موطنا علي لقاء الله نفسه» كسي كه نفس خويشتن را بر لقاء الله آرام نمايد و با جهاني آرامش و سكون، تصميم بر لقاي خدا داشته باشد.

و از اينجا استفاده مي كنيم كه خود امام حسين، عليه السلام، در حد اعلا واجد اين دو امتياز بود؛ او مصمم بود كه خون قلب خود را، كه منشاء حيات وي بود، در راه خدا بذل كند، چنانكه تصميم قاطع داشت كه به لقاء الله برسد و نفس خويشتن را با اين هدف والا و مقدس كاملا ساخته و پرداخته و آرامش داده بود.


پاورقي

[1] ابن طاوس، محمد؛ اللهوف، ص 52 - 53.