بازگشت

اميرالمؤمنين، حسين را اسوه مي خواند


جابر از امام صادق، عليه السلام، نقل مي كند كه حضرت علي، عليه السلام، به حسين فرمود، يا اباعبدالله اسوة، انت قدما، فقال: جعلت فداك ما حالي؟ قال: علمت ما جهلوا و سينتفع عالم بما علم يا بني اسمع و أبصر من قبل أن يأتيك فوالذي نفسي بيده ليسفكن بنو امية دمك ثم لايزيلونك عن دينك و لا ينسونك ذكر ربك فقال الحسين عليه السلام: و الذي نفسي بيده حسبي، أقررت بما انزل الله و اصدق [قول] نبي الله و لا اكذب قول ابي؛ [1] اي اباعبدالله! تو از دير زمان اسوه و مقتدا بودي. امام حسين گفت: جانم فداي شما، حال و جريان من چگونه


است؟ فرمود: تو دانستي چيزي را كه آنان - دشمنان - ندانستند، و بزودي انسان دانا از آنچه مي داند بهرمند خواهند. اي پسر عزيزم! بشنو و بينا باش، پيش از آنكه جريان و حادثه اي كه در پيش داري به تو برسد، سوگند به آن كس كه جان من در دست اوست، بني اميه به طور حتم خون تو را خواهند ريخت، ولي تو را از دينت جدا نكرده و ياد پروردگارت را از خاطر تا نخواهند برد.

حسين، عليه السلام، در پاسخ پدر گفت: قسم به آنكه جانم در دست اوست، اين مطلب مرا كفايت مي كند، من به آنچه خداوند، فرو فرستاده اقرار و اعتراف مي كنم و فرموده ي پيامبر خدا را تصديق نمودنه و فرموده ي پدرم را تكذيب نمي كنم.

در اين روايت، مطالبي است كه سيماي زيبا و ديدني امام حسين را نشان مي دهد:

1 - اميرالمؤمنين، فرزندش حسين را اسوه و مقتدا مي خواند و آن را با كلمه ي «قدما» تاكيد مي فرمايد و اين حاكي از منتهاي عظمت امام حسين است، زيرا اسوه بودن امام حسين از ديرزمان، معناي بسيار والايي دارد و گويا مي خواهند بفرمايند كه تو اسوه ي انبيا و اوليايي و پيشينيان نيز به تو اقتدا كرده اند و اين مطلب از آن حكايت دارد كه جريان امام حسين از آغاز خلقت، بين امم سالفه و حداقل در ميان پيامبر الهي مطرح بوده و كساني از آنان، جريان كربلا و امام حسين را


براي خود خط مشي قرار داده بودند.

2 - تصريح امام علي، عليه السلام، به اينكه بني اميه تو را مي كشند، ولي هرگز نمي توانند تو را از مرز دينت برگردانده، عدول بدهند و يا ذكر خدا را از خاطر تو ببرند، منتهاي كار آنان اين است كه تو را به قتل برسانند و ليكن نمي توانند موضع تو را عوض كرده، تغيير دهند و هيچ گونه آسيبي بر دين و معتقدات تو وارد نمي آيد و خلاصه تلاش آنان بي ثمر خواهد گرديد.


پاورقي

[1] محمد بن قولويه؛ کامل الزيارات، ص 71، ج 2.