بازگشت

نهضت عاشورا تبلور تمامي ارزشها


پيش از هر چيز تبيين اين مطلب ضروري است كه تمامي ارزشهاي اسلامي در نهضت عاشورا خلاصه شده است؛ چرا كه بي شك هنگامي اين نهضت مي تواند مشعلدار هدايت انسانها گردد نيازهاي فكري جامعه باشد. از اين رو پيش از هر چيز بايد ثابت شود كه قيام عاشورا خود از هر نظر كامل، و حاوي ارزشهاي ناب اسلامي است و پس از آن روشهاي استفاده از اين قيام مقدس در احياي دين و ارزشهاي حاكم بر آن بررسي مي گردد.

براي اثبات اين مدعا ابتدا بايد نگاهي گذرا به وضعيت اسلام در سالهاي پيش از قيام بيفكنيم؛ چرا كه در پرتو اين نگرش خواهيم ديد كه چگونه اسلام از مسير اصلي خود خارج شده بود و جامعه با حذف اسلام واقعي فاصله چنداني نداشت. در اين فضاي آكنده از فساد، نياز به قيامي همه جانبه و همه بعدي براي تجديد اسلام احساس مي گرديد! سپس با نگاهي به وقايع و حوادث عاشورا بخوبي صحت اين مدعا را مي توان دريافت.

البته روشن است كه مراد از تبلور تمامي ارزشها در قيام عاشورا تدوين تمامي فروع و اصول اسلامي نيست، بلكه مراد آن دسته از ارزشهايي است كه ماهيت و اساس دين شمرده مي شوند.

اگر بخواهيم انحراف دين را در دوران قبل از قيام ريشه يابي كنيم، بايد به روزهاي پس از وفات پيامبر (ص) بازگرديم، زيرا از همان دوران، طلايه هاي جدايي حركت جامعه از مسير اسلام حقيقي مشاهده مي گرديد. در اين دوران گروهي از صحابه با اجماع در مقابل نص صريح پيامبر (ص)، پيشوايان حقيقي جامعه را منزوي كردند و معيار اصلي تشخيص حق از باطل - اهل بيت -را در رهبري جامعه ناديده گرفتند.

حضرت امير (ع) درباره ي اين حقيقت مي فرمايد:

«... وقتي اوضاع را آنچنان ديدم[ غصب خلافت ]، در كار خود انديشه كردم كه آيا با دست بريده و[ نداشتن يار و ياور ]حمله كنم يا بر تاريكي[ گمراهي مردمان ]صبر پيشه سازم.[ آن تاريكي كه غم و

اندوهش ]» پيران سالخورده را فرتوت مي كند و خردسالان را كهنسال مي نمايد. چون انديشه كردم، ديدم صبر به خرد نزديكتر است. پس داروي صبر را برگزيدم، در حالي كه در چشمم خار رفته بود و بر گلويم استخوان نشسته بود؛ چرا كه ميراث خود را كه به تاراج رفته بود، مي ديدم.».

عصب خلافت به مثابه خشتي بود كه كنج نهاده شد و ساير خشتها نيز روي آن قرار گرفت؛ زيرا پس از آن، جامعه ي اسلامي حركتي قهقرايي را آغاز كرد و هر لحظه با اسلام، فاصله بيشتري گرفت. بني اميه پس از خلفا با توطئه هاي شوم و شيطانيشان، رهبري را در دست گرفتند و آن را بيش از پيش به سوي سقوط و تباهي هدايت كردند. ابوسفيان -بزرگ خاندان بني اميه - خود لحظه اي در عناد و دشمني با اسلام، كوتاهي نكرد و به فرزندان خويش نيز سفارش نمود كه:

«يا بني اميه تلقفوها، تلقف الكرة.».

«اي فرزندان اميه! با خلافت اسلامي، مانند توپ، بازي كنيد و آن را[در ميان خود بگردانيد ]و به يكديگر پاس بدهيد.»

در دوران خلافت معاويه، تمامي نقشه ها و فعاليت او حذف نام علي (ع) و شيعيان بود تا آنجا كه مي كوشيد حتي پيامبر (ص) را از بلنداي مأذنه ها پايين آورد! خود معاويه مي گويد:

«... هر روز پنج بار، به نام او[ محمد (ص) ]فرياد مي زنند: «اشهد ان محمدا رسول الله»... با زنده بودن نام اين مرد، كدام عمل باقي مي ماند؟! به خدا قسم چاره اي نيست مگر اينكه نام وي[ محمد (ص) ]دفن شود.».

در اين راستا معاويه از هيچ جنايتي مانند جعل حديث، عليه علي (ص) و فرزندانش، قتل و كشتار دستجمعي شيعيان، ناسزاگويي به خاندان علي (ص) بر منابر، حذف حقوق شيعيان، پرداخت رشوه هاي كلان به دشمنان علي (ع) و نظاير آن دريغ نكرد.

امام حسن مجتبي (ع) كه به عمق افكار پليد معاويه پي برده بود، مي فرمود:

«واي بر شما! به خدا قسم! معاويه به وعده هايي كه در برابر كشتن من به شما داده است وفا نخواهد كرد... گويا هم اكنون مي بينم كه فرزندان

شما بر در خانه هاي بني اميه ايستاده اند و از آنها آب و غذا مي طلبند و حقوق خود را خواستارند! اما فرزندان بني اميه، به فرزندانتان آنچه حق آنهاست نمي دهند. بني اميه از رحمت خدا دور باشند به خاطر اعمال پليدي كه انجام مي دهند.».

اوج دشمني معاويه با اسلام در به شهادت رساندن امام حسن مجتبي (ع) متجلي گرديد و پس از آن نيز در ولايتعهدي يزيد كامل شد. يزيد جرثومه ي فساد بود؛ چه اينكه در ملأ عام مي مي نوشيد و شعر «لا خير جاء و لا وحي نزل» مي سراييد. عده

ديگر، معناي واقعي خود را درمي يابند و از سوي ديگر، مفاهيم كلي اسلامي از قبيل حريت، انسانيت، مسلمانيت، فرهنگ و... كه در گردباد توطئه ها به باد فراموشي سپرده شده بود در قالب تصاويري زيبا، تفسير مي شوند؛ چرا كه در يك سو حسين (ع) فرزند علي، نوه پيامبر و يك دنيا كرامت و بزرگي ايستاده بود و در سوي ديگر يزيد شرابخوار، شهوتران و شكمباره قرار داشت و در يك جمله مي توان گفت اين نهضت مقدس، آيينه ي تمام نماي اسلام است كه برنامه سعادت و كمال انسان را در خود نهان دارد.

اين بحث را با سخني زيبا از استاد شهيد مرتضي مطهري (ره) به پايان مي بريم كه در آن به همه بعدي بودن قيام عاشورا، اشاره شده است:

«جريان حادثه ي كربلا، شبيه پذير، يعني نمايش پذير است و سوژه فراوان دارد و با اينكه يك حادثه ي واقعي و طبيعي است، آن چنان صورت گرفته كه گويي خواسته اند با آن يك نمايشنامه تهيه كنند. اين پرسوژه بودن، و شبيه پذير بودن، معلول يك چيز ديگر است و آن اين است كه گويي در حادثه ي كربلا بنا بوده است كه اسلام در همه ي ابعادش و همه ي جنبه هايش تجلي كند و به عبارت ديگر عملا و واقعا - نه ظاهرا براي تماشاي ديگران - تجسم داده شود و به مرحله ي عمل درآيد. حادثه ي امام حسين (ع) گويي يك نمايش احساسي، پرخاشگري و تراژدي و وعظي و عشق الهي و مساوات اسلامي و عواطف انساني، همه در آخرين اوج به وسيله ي قهرماناني مختلف از پير و جوان، زن و مرد، آزاد و برده و يا آزاد شده، بالغ و كودك به وجود آمده و همه ي ابعاد اسلام را هم نشان مي دهد... و اين است معناي جامع بودن قيام حسيني. اولا از نظر هدف، مقصد و ايده و فكر، حامل همه ي ايده هاي اصلي اسلامي است، نه يك جنبه ي خاص. ثانيا از نظر بازي كنندگان و متعهدان به نقش؛ چنانكه شعرا نيز بر همين اساس و با توجه به ابعاد مختلف آن شعر گفته اند. شعر محتشم جنبه ي تراژدي دارد و عمان ساماني وصفي علي شاه جنبه ي عرفاني را مد نظر قرار داده، همچنانكه اقبال لاهوري، بر جنبه هاي اجتماعي آن تكيه زده است..