بازگشت

سخنان جانسوز فاطمه در دروازه ي كوفه


پس از سخنان روشنگرانه و شورآفرين زينب، كاروانسالار كاروان اسيران، «فاطمه صغري»، دخت ديگر اميرمؤمنان، در آن جو وحشت و ارعاب، بدون هيچ


اعتنايي به اختناق و سانسور رژيم خشونت پيشه ي اموي، به روشنگري و نورافشاني و بيان حقايق و ترسيم پيام نهضت اصلاح طلبانه ي عاشورا پرداخت و چنين گفت:

«الحمدلله عدد الرمل و الحصي و زنة العرش الي الثري، احمده و اؤمن به، و أتوكل عليه، و أشهد أن لا اله الا الله، و أن محمدا عبده و رسوله، و أن أولاده ذبحوا بشط الفرات من غير ذحل و لا ترات....»

خداي يكتا را به شمار ريگ هاي بيابان و شن هاي پراكنده در شنزارها و به عظمت و سنگيني وزن عرش تا فرش ستايش مي كنم، و به ذات بي همتاي او هماره ايمان مي آورم و بر آن سرچشمه ي قدرت ها و عزت ها و سرفرازي ها اعتماد و توكل مي نمايم، و با همه ي وجود گواهي مي كنم كه خدايي جز ذات پاك و بي همتاي خدا فرزانه نيست و محمد صلي الله عليه و آله و سلم بنده ي برگزيده و پيامبر بزرگ اوست.

و نيز گواهي مي دهم كه فرزند سرفراز و ارجمندش، حسين عليه السلام، به همراه ديگر فرزندان آن حضرت در ساحل فرات و كنار آب روان بي هيچ جرم و گناهي كه در خور قصاص و يا كيفري باشند، به دست سپاه تاريك انديش و خمود و خشن رژيم مدعي اسلام و مسلماني با لب تشنه و به صورت ضدانساني و بي رحمانه اي سر بريده شدند.

بار خدايا از اينكه در سراسر زندگي سخني را به ناروا و دروغ به تو نسبت دهم، و يا گفتاري در جهت خلاف آنچه تو فروفرستاده اي، بر زبان آورم، به ذات پاك تو پناه مي برم!

بار خدايا! پيامبر تو براي جانشين راستين خود، علي، فرزند رشيد ابوطالب - كه درود خدا بر آنان باد - از مردم پيمان و بيعت گرفت، اما زورمداران و فريبكاران پس از پيامبرت، حق او را غصب و پايمال ساختند و خودش را بي هيچ گناهي كشتند؛ درست همان گونه كه ديروز فرزند ارجمند و آزاديخواه او را در خانه و سرزميني از خانه ها و زمينهاي خدا به خاك و خون كشيدند.

اين جنايت رسوا و اين قتل عام بربرمنشانه به دستور ظالمانه و به دست پليد گروهي انجام پذيرفت كه سوگمندانه نام اسلام بر لب دارند و ژست مسلماني مي گيرند و عنوان حزب الله و خيل الله را يدك مي كشند! راستي كه مرگ و نفرين بر اسلام و مسلماني اينان باد!

خداوندا! اين مردم سست عنصر و ستم پذير، نه راه و رسم انساني و خداپسندانه


و آرمانهاي والاي علي عليه السلام را، در حيات افتخارآفرين اش ياري كردند و نه پس از شهادت جانسوزش.

و او همان گونه با شيوه اي ستوده و شايسته و نهادي پاك و پاكيزه و خلق و خويي زيبنده زيست، تا سرانجام روح بلند و پرمعنويت اش را به سوي خود برگرفتي و او را به جوار رحمت ات فراخواندي.

او در فضيلت و برتريهاي انساني شهره آفاق بود و در سبك و سيره و راه و رسم مترقي، شيوه اي روشن و شناخته شده داشت. او هرگز از سرزنش سرزنشگران و عيبجويان بيمي به دل راه نمي داد و از نكوهش نكوهشگران در راه حق و عدالت و آزادي نمي هراسيد.

شيوه اش در زندگي، پارسايي بود و راه و رسم اش جهاد و تلاش قهرمانانه در راه تو، و ذات پاك تو او را به راه راست و بي انحراف ات راه نمودي.

آن بانوي ستم ستيز و آزاديخواه، پس از ستايش شايسته و بايسته ي خدا و گواهي بر رسالت نياي گرانقدرش پيامبر و ترسيم دورنمايي از شخصيت والاي اميرمؤمنان، علي عليه السلام، در حالي كه روح تماشاگران را تسخير كرده بود اين گونه به روشنگري پرداخت:

«أما بعد، يا اهل الكوفة! يا اهل المكر و الغدر و الخيلاء، انا أهل بيت ابتلانا الله بكم، و....»

هان اي مردم كوفه!

هان اي مردم نيرنگباز و بي وفا و خودخواه! ما، خاندان وحي و رسالت، خانداني هستيم كه خداي فرزانه ما را به وسيله ي شما و شما را به وسيله ي ما آزمود؛ و ما از اين آزمون دشوار، سربلند و سرفراز و نيكو بيرون آمديم و ذات بي همتاي او گنجينه هاي دانش بي كران و فرزانگي وصف ناپذير خود را نزد ما قرار داد؛ و در نتيجه ما نگاهبان گنجينه هاي دانش و معارف و فرهنگ آزادپرور و شخصيت ساز او هستيم و او ما را به كرامت و بزرگواري خود گرامي داشت و به بركت وجود گرانمايه ي پيامبرش، محمد ما را بر بسياري از آفريدگانش آن گونه كه شايسته است برتري بخشيد.

اما دريغ و درد كه شما خاندان ما را با اين همه موهبت ها و معنويت ها و والاييها در دعوت به حق و عدالت و جهاد و تلاش در راه آزادي، دروغگو انگاشتيد و در حق ما سخت ناسپاسي كرديد.


شما، كج انديشان، ريختن خون ما و به تاراج بردن دارايي هاي ما را روا اعلان كرديد؛ چنان كه گويي ما در پندار شما از نسل و تبار اسلام ستيزان و يا حق ناپذيران هستيم و به حيات و حقوق و امنيت و حرمت فرد و يا جامعه و تمدني تجاوز كرده ايم.

هان اي مردم! مباد از ريختن خون ما و غارت دارايي هايمان شاد و شادمان باشيد و به خود وعده ي آرامش دهيد، چرا كه گويي هم اكنون عذاب مرگبار و دردانگيز خدا بر شما تبهكاران از راه مي رسد، و باران كيفرها و بلاهاي پياپي بر شما مي بارد بهوش باشيد! كه لعنت و عذاب خدا نثار ستمكاران است!

هان اي مردم كوفه! مرگ و نابودي بر شما باد!

شما چه كينه و خونخواهي با پيامبر خدا داشتيد كه براي انتقام جويي و كينه توزي برخاستيد؟! و كدامين حق قصاص و انتقام را نزد آن حضرت، از آن خود مي پنداشتيد كه با برادر و جانشين راستين او، علي عليه السلام، آن گونه دشمني ورزيديد؟!

كار بي وفايي و بدانديشي شما به جايي رسيد كه يكي از شما بر اين شقاوت و بيداد بر خود باليد و گفت: ما بوديم كه علي عليه السلام و فرزندان او را با نيزه ها و شمشيرهاي هندي به خاك و خون كشيديم.

و ما بوديم كه بانوان آزاده و سرفراز آنان را بسان اسيران ترك و تاتار به بند اسارت بستيم!

و ما بوديم كه فرزندان علي را زديم و كشتيم و غارت كرديم؛ چه زدن و بر خاك و خون كشيدن و كشتني!!

هان! اي عنصر تاريك انديش و خمود كه بر جنايت و شقاوت خويش مي بالي! خاك بر دهانت باد! آيا بر كشتن مردم آزاده و پرواپيشه اي مي بالي كه خدا در كتاب پرشكوه خود آنان را ستوده و پاك و پاكيزه ساخته و هر گونه پليدي و گناه را از آنان دور ساخته است؟

پس در اين كينه و عقده ي حقارت بسوز و بسان پدرت - كه همانند جانور درنده، خود را بر زمين مي زد و بر خاك مي ساييد - تو هم خود را بر زمين بكوب و بر خاك بساي! اما بدان كه براي هر انساني همان چيزي خواهد بود كه در زندگي در راه آن تلاش كرده و آن را به دست آورده است؛ به راستي آيا نعمت ها و موهبت هايي كه خداي مهربان به ما خاندان رسالت ارزاني داشته است، حسد مي ورزيد؟!


اگر درياهاي دانش و بينش و والايي هاي ما كران تا كران گيتي را در بر گرفته، اما درياي شما به گونه اي ناچيز است كه يك جاندار كوچك آبزي را نيز جاي نمي دهد و آن را نمي پوشاند؛ گناه ما چيست؟!

اين فزونبخشي خداست كه آن را به هر كه بخواهد و شايسته بنگرد ارزاني مي دارد. [1] .

و خدا به هر كس نور و روشنايي نداده باشد، او را هيچ روشنايي و روشنگري نخواهد بود. [2] .

هنگامي كه سخنان روشنگر و شورانگيز دخت اصلاح طلب و فرزانه ي فاطمه به اينجا رسيد، ديگر شيون و گريه بود كه فضا را پر كرد و مردم يكصدا فرياد برآوردند كه: هان اي دختر پاكان و پاكيزگان گيتي! ديگر بس است كه دلهايمان را به آتش كشيدي و سوزاندي و درون جانمان را شعله ور ساختي و برافروختي!

و آن گاه بود كه آن بانوي آزاده و ستم ستيز و عدالتخواه پس از ترسيم شجاعانه پرتوي از پيام عاشورا از سخن باز ايستاد.


پاورقي

[1] سوره‏ي 62، آيه‏ي 4.

[2] سوره‏ي 24، آيه‏ي 40.