بازگشت

زندگي يا مرگ آزاد منشانه


پس از شهادت «عباس» بود كه حسين عليه السلام، تجاوزكاران آتش افروز را به پيكار فراخواند و سپاه اموي از هر سو بسان مور و ملخ بر او هجوم بردند و آن حضرت نيز هر تجاوزگري را كه به جنگ او آمد، طعمه شمشير ستم سوز خويش ساخت تا آنجايي كه كارزار دفاعي حسين عليه السلام در لشكر اموي به روشني اثر گذاشت.

آن گرانمايه عصرها و نسلها، صف هاي دشمن حق ستيز را درهم مي نورديد و اين سروده ي شورانگيز و درس آموز را مي خواند:



القتل اولي من ركوب العار

و العار اولي من دخول النار...



مرگ آزادمنشانه بهتر از ذلت پذيري و تن سپردن به خفت و خواري است و با همه ي اين ها تن سپردن به ذلت، باز هم بهتر از پذيرفتن آتش شعله ور دوزخ است.

[هان اي تجاوزكاران اموي مسلك! مرا نمي شناسيد؟ من حسين هستم، حسين! فرزند اميرمؤمنان علي عليه السلام؛ بدانيد كه من سوگند ياد كرده ام كه در برابر استبداد سر فرود نياورم و هرگز سر فرود نخواهم آورد.

من از حقوق و كرامت خاندان پرافتخار پدرم دفاع خواهم كرد و از آزادي و عدالت و حقوق پايمال شده آنان حمايت خواهم نمود و در راه دين و آيين پيامبر آزادي، سر بر بستر شهادت خواهم نهاد.


و نيز آورده اند كه اين گونه شورانگيز و حماسه ساز مي سرود و به جهاد قهرمانانه اش ادامه مي داد:



انا ابن علي الخير من آل هاشم

كفاني بهذا مفخرا حين افخر



و جدي رسول الله اكرم من مضي

و نحن سراج الله في الارض نزهر...



من فرزند علي، آن مرد نيكوكردار هاشمي هستم؛ همو كه در مقام افتخار براي من بسنده است.

نياي گرانقدرم پيام آور خداست؛ همو كه شريفترين گذشتگان است و ما مشعلهاي خدا هستيم كه به خواست او در روي زمين نورافشاني مي كنيم.

مام گرانقدرم فاطمه است؛ همو كه دختر پاك و پاكيزه ي پيامبر خداست و عمويم جعفر مي باشد كه خدا به او دو بال براي پرواز به سوي بهشت ارزاني داشت.

كتاب شكوهبار خدا در نزد ماست؛ همان كتابي كه براي روشنگري و هدايت و اصلاح فرد و جامعه نازل شده است....]

«عبدالله بن عمار» در وصف شكوه و شجاعت بي نظير آن حضرت مي گويد: من در همه ي عمر خويش هيچ قهرمان محاصره شده و هيچ پيشواي يكه و تنهايي بسان حسين عليه السلام را نديده ام كه در سوگ ياران و جوانان خاندانش نشسته باشد و در همانحال با قوت قلب و پايمردي تزلزل ناپذيري در برابر سپاه بي شمار دشمن ددمنش ايستاده و از حق و عدالت دفاع كند.

آري، در همان شرايط دشوار، سواره نظام سپاه اموي به آن قهرمان تنها هجوم مي برد و آن حضرت با شمشير ستم سوزش كار را بر آنان به گونه اي سخت مي گرفت كه آنان بسان گله بزها و بزغاله هايي كه از برابر شيري خشمگين بگريزند، از برابر پيشواي آزادي مي گريختند و با اينكه آن بزرگوار تنها بود و شمار دشمنانش به سي هزار تن مي رسيد، به گونه اي بر آنان مي تاخت و كار را بر آنان سخت مي گرفت و عرصه را تنگ مي كرد كه آن سپاه بي شمار بسان مور ملخ از برابرش پراكنده مي شدند و آن حضرت ناگزير به جايگاه خويش باز مي گشت.

آري، آن بزرگوار همانگونه كه اين شاعر مي گويد:



اذا الخيل جالت في القنا و تكشفت

عوابس لا يسئلن غير طعان...



آنگاه كه اسب ها در ميان چكاچك نيزه ها تاخت آورند و شمشيرها جز در


انديشه زدن نباشند و همه جنگاوران گام به ميدان پيكار نهند، نيزه آن قهرمان بي هماورد است كه سينه ي تجاوزكاران را مي شكافد و خونشان را مي ريزد. او جوانمردي است كه وقتي دست ترسوها در ميدان رزم مي لرزد سينه اش را دليرانه سپر بلا مي سازد و از حق و عدالت دفاع مي كنند.

و شما در دفاع از حق و عدالت تا جايي پايداري و ثبات قدم نشان به پندار دنياداران عزيز شما ذليل شد پيكرهاي پاكشان طعمه شمشير ددمنشان گرديد و راه ها براي رسيدن به آرمان و هدف بلند و بشردوستانه شما به ظاهر بسته شد.

ثروت و دارايي شما را اموي مسلكان به يغما بردند و ستاره اقبال شما به پندار استبدادگران غروب كرد.

و در اين شرايط بود كه دين با شهادت مرزبانان راستين و آگاه خويش به خطر افتاد و روشن شد كه رعايت كننده حقوق و حرمت پيامبر و خاندان او در شمار چقدر اندك اند.