بازگشت

پرتوي از مقام شكوهبار او


[سردار انديشمند و پرشهامت اردوگاه نور، فرزند اميرمؤمنان بود و مام ارجمندش به ام البنين شهرت داشت.

او به سال 26 از هجرت ولادت يافت و در سال 61 به شهادت نايل آمد.

نام بلند آوازه اش عباس بود و كنيه ي ماندگارش ابوفاضل، يا پدر فضيلتها و راديها؛ و لقب پرافتخارش ماه بني هاشم.

اين شخصيت ارجمند، جواني عدالتخواه و آزادمنش، شجاع و پراقتدار، زيبا و پرشكوه، خوش قامت و تماشايي بود و از نظر انديشه و خرد، انساني ژرفنگر و متفكر و پرواپيشه و بزرگمنش و آراسته به ارزشهاي اخلاقي و انساني.

ششمين امام نور در وصف او مي فرمايد:

«كان عمنا العباس نافذ البصيرة، صلب الايمان، جاهد مع أبي عبدالله، و ابلي بلاء حسنا، و مضي شهيدا.» [1] .


عموي گرانقدرم، عباس، انساني هوشمند و ژرفنگر و آراسته به ايماني آگاهانه و استوار و عميق بود؛ به همراه حسين عليه السلام دليرانه مبارزه كرد و در آزمون سخت زندگي - با به جان خريدن رنجها و گرفتاريهاي بسيار در راه خدا - سرفراز و سربلند سر برآورد و پس از جهادي سترگ و شجاعانه، جان را در راه خدا هديه كرد.

او در كربلا پرچمدار قهرمان و كارآمد اردوگاه آزادي بود و پس از شهادت ياران فداكار حسين عليه السلام و قهرمانان هاشمي - آن گاه كه آب را ناجوانمردانه بر روي سالار شايستگان و خاندان و كودكانش بستند و فرياد تشنگي و دادخواهي آنان به آسمان برخاست - گام به پيش نهاد و رو به سالارش، حسين نمود و اجازه ي پيكار خواست.

حسين عليه السلام با مهري وصف ناپذير در پاسخ او فرمود:

«يا أخي أنت صاحب لوايي.»

جان برادر! تو پرچمدار قهرمان و پراخلاص من هستي به همين جهت رفتنت بر من سخت گران است.

اما او افزود:

«و قد ضاق صدري من هؤلاء المنافقين و اريد أن آخذ ثاري منهم.»

جان برادر! واقعيت اين است كه سينه ام از تاريك انديشي و شقاوت پيشگي اين نفاقگرايان خشونت كيش تنگ شده و بر آنم تا داد خود را از اينان بگيرم.

پيشواي آزادي به او اجازه ي رفتن داد، اما از او خواست تا سپاه اموي را به حق و عدالت و رعايت مقررات خدا و حقوق بندگان او دعوت كند و از ستم و بيداد هشدار دهد و در صورت امكان براي خاندان در محاصره و تشنه اش آبي فراهم آورد.

او در برابر سپاه اموي قرار گرفت و با صدايي رسا رو به فرمانده ي آن كرد و ضمن روشنگري فرمود:

«يا عمر! هذا الحسين ابن بنت رسول الله قد قتلتم أصحابه و أهل بيته و هؤلاء عياله و أولاده عطاشي فاسقوهم من الماء قد أحرق الظماء قلوبهم.»

هان اي عمر! اين حسين است، فرزند گرانمايه ي دخت ارجمند پيامبر كه ياران و خاندانش را به جرم عدالت خواهي و ستم ناپذيري، بيدادگرانه به خاك و خون كشيديد! و اين هم فرزندان و خاندان او هستند كه آب را بر رويشان بسته و آنان را با


لب تشنه محاصره كرده ايد؛ بياييد و به آنان آب دهيد كه فشار تشنگي قلب آنان را شعله ور ساخته است.

آخر شما با كدامين قانون و منطق،آن هم به نام دين انسان پرور خدا به اين انسان ستيزي و قانون شكني ناجوانمردانه دست مي يازيد؟

فرمانده ي سپاه اموي كه در برابر منطق عباس پاسخي نداشت، سكوت را برگزيد اما شمر گام به پيش نهاد و با خيره سري و شقاوت بهت آوري نعره برآورد كه: هان اي فرزند علي! اگر كران تا كران زمين آب باشد و ما بر آن حاكم باشيم، تا دست بيعت به خليفه ندهيد قطره اي از آن را به شما نخواهيم داد.

هنگامي كه عباس پاسخ شرربار و زورمندانه ي شمر را شنيد و دريافت كه منطق و خرد و قانون گرايي و دعوت به حق در آنان اثرگذار نيست، به ناگزير به سوي فرات ركاب كشيد و با انبوهي از سپاه ظلمت و اختناق كه بر آب گمارده شده بودند، به جهاد و پيكاري دليرانه پرداخت.

او با شهامتي وصف ناپذير سازمان رزمي چهل هزار سواره و پياده ي نظام را درهم نورديد و در برابر باراني از تير، با عبور از خطوط آنان وارد شريعه شد و از فشار تشنگي دست بر آب برد و كفي از آن برگرفت تا بنوشد، اما به ياد آوردن تشنگي حسين و خاندان و كودكانش آب را به نشان همراهي و همدردي با آنان بر روي آب ريخت و جان آراسته به ارزشها و والاييهاي خود را مخاطب ساخت كه:



يا نفس من بعد الحسين هوني

و بعده لا كنت أن تكوني



هان اي جان عباس! مي داني كه پس از شهادت پيشواي آزادي، حسين چقدر زندگي بر تو گران است؛ مي داني كه چقدر دردناك است كه تو بخواهي پس از او در اين فضاي تيره و تار نفس بكشي و زندگي كني؟

نه، هرگز! به خداي سوگند كه اين كار و اين سبك، با دين و آيين من - كه دين وفا و صفا و همكاري و همياري شجاعانه و عادلانه است - سازگار نيست.

آري او در بحراني ترين شرايط اين گونه رسم برادري به جا آورد و همدردي و همراهي و تعاون در نيكي و تقوا و عدالت و آزادي را رقم زد و بزرگمنشي و كرامت را تفسير نمود و نپسنديد در حالي كه حسين عليه السلام و خاندان و كودكانش در محاصره هستند و در فشار تشنگي، خود سيراب گردد.


با اين انديشه و ايمان بود كه آب را بر روي آب ريخت و ظرف را پر از آب نمود و بر مركب نشست و راه اردوگاه نور را در پيش گرفت تا آب را به برادر و خاندان محاصره شده اش برساند.

نيروهاي از هم پاشيده ي دشمن كه با گسيل نيروهاي ديگر تجديد آرايش كرده بودند، راه را بر آن بزرگ قهرمان عدالت بستند و از هر سو او را به محاصره گرفتند و ناجوانمردانه هزاران نفر در يك پيكار سخت و نابرابر او را زير باران تيرها گرفتند... به گونه اي كه سراسر پيكرش آماج تيرهاي بيداد شد و لايه اي از چوبه هاي تير همه ي بدن او را پوشانيد اما او با شهامت و شجاعت و شكوه و اقتدار، ضربات كوبنده اي بر آنان وارد آورده، راه را براي رسيدن به خيمه ها مي گشود كه عنصر پليدي به نام «زيد بن ورقا» كه در پشت نخلي كمين گرفته بود، به ياري جنايتكار ديگري به نام «حكيم بن طفيل» با شيوه اي ناجوانمردانه با وارد آوردن ضربه اي دست راست او را از پيكرش جدا كردند.

آن پرچمدار قهرمان، شمشير را به دست چپ گرفت و با طنين افكن ساختن اين اشعار حماسي و شورانگيز هدف والاي خويش را پي گرفت.



والله ان قطعتم يميني

اني احامي ابدا عن ديني



و عن امام صادق اليقين

نجل النبي الطاهر الأمين



به خداي سوگند اگر چه دست راست مرا از پيكرم جدا سازيد باز هم براي هميشه و تا آخرين نفس از دين و آيين خويش دفاع خواهم كرد.

و نيز از پيشواي راستين خويش حسين عليه السلام براي هميشه دفاع خواهم نمود، چرا كه او در ايمان و راه و رسم خويش بر راه درست است و فرزند سرفراز پيامبر پاك و پاكيزه و امين و امانت پيشه است.

و با اين منطق شورانگيز و شعورآفرين به پيكار قهرمانانه خويش - براي درهم شكستن سپاه شيطان و رساندن آب به اردوگاه نور - ادامه داد، تا جايي كه بر اثر خونريزي شديد و پيكار دلاورانه، ضعف بر او عارض گرديد اما با بي اعتنايي به اينها به مسير خويش ادامه مي داد كه دست چپ او نيز از كمينگاه مورد هدف قرار گرفت و از پيكرش جدا شد و باز هم قهرمانانه با اين اشعار شورآفرين به جهاد خويش ادامه داد:




يا نفس لا تخش من الكفار

و أبشري برحمة الجبار



قد قطعوا ببغيهم يساري

فأصلهم يا رب حر النار



هان اي نفس! مباد كه از كافران و حق ستيزان بترسي. و به مهر و رحمت خداي پيروزمند مژده ات باد.

آنان با تجاوزكاري خويش دست راست مرا از پيكرم جدا كردند و تو اي پروردگار عادل آنان را به آتش سوزان وارد ساز.

عباس با اينكه دو دست از پيكرش جدا شده و باران تيرها بر او باريده بود، شجاعانه به تلاش خويش ادامه مي داد و اميدوار بود كه آب را به كودكان اردوگاه نور برساند، اما بناگاه تيري از سوي دشمن آمد و بر مشك آب خورد و آب بر زمين ريخت و پرچمدار دلير عاشورا را در انديشه ي ديگري برد.


پاورقي

[1] ابصار العين، ص 30.