بازگشت

بستن آب بر روي حسين


هنگامي كه رژيم بيداد پيشه اموي با آن همه ادعاي دروغين اسلام پناهي و خلافت و نيابت از سوي پيامبر، با شقاوت و ناجوانمردي بهت آوري آب را بر


اردوگاه نور بست، تشنگي بر حسين عليه السلام و ياران حق طلب و خاندان و فرزندان و كودكان خردسالش فشار آورد و كار سخت بالا گرفت.

يكي از گزارشگران رويدادهاي تكاندهنده عاشورا، به نام «قاسم بن اصبغ» آورده است كه: يكي از گواهان رويدادهاي آن روز به من چنين روايت كرد: هنگامي كه آب را بر روي حسين عليه السلام و ياران و خاندانش بستند و فشار تشنگي بالا گرفت، آن حضرت بر مركب ويژه اش سوار شد و در حالي كه سردار اردوگاه نور عباس پيشاپيش او بود، راه فرات را در پيش گرفت.

اين كار ضد انساني و ضد اسلامي رژيم اموي پس از آن بود كه اين نامه ي شوم «عبيد»، امير استبداد پيشه كوفه به فرمانده سپاه اموي، «عمر بن سعد» رسيد كه: هان اي پسر سعد! ميان حسين و يارانش با آب فرات، جدايي افكن و مراقب باش كه آنان قطره اي از آن آب گوارا ننوشند و نچشند تا يا در برابر فرمان ما سر فرود آوردند و يا با لب تشنه كشته شوند!

و پس از اين نامه شوم بود كه سركرده ي سپاه «عبيد» پانصد سوار را به فرماندهي «عمرو بن حجاج»بر انجام اين مأموريت ضد بشري گماشت و آنان بر گرد شريعه فرات آمدند و با محاصره شريعه، راه را براي برگرفتن آب از سوي ياران حسين عليه السلام بستند و ميان اردوگاه نور و آب فرات فاصله افكندند.

گفتني است كه فرات از نظر موقعيت جغرافيايي به گونه اي گود بود كه از هر نقطه آن برداشتن آب ممكن نبود و تنها از راهي خاص كه ساخته شده بود، برداشتن آب امكان داشت و آن راه را «شريعه» مي گفتند كه بسته شد.

«عبدالله ازدي»، در انجام اين دستور بيدادگرانه بود كه به سالار شايستگان فرياد برآورد كه: هان اي حسين! آيا به اين آب زلال و گوارا مي نگري كه بسان سينه ي آسمان و يا شكم ماهي موج مي زند؟ به خداي سوگند كه تو و يارانت قطره اي از آن را نخواهيد چشيد تا تشنه لب و عطش زده بميريد!

و هنگامي كه حسين عليه السلام به طرف فرات روي آورد، عنصر گمراه ديگري به نام«زرعة بن أبان» به سپاه اموي فرياد برآورد كه: هان اي لشگريان! آماده باشيد و ميان حسين و آب جدايي افكنيد. و خودش تيري در كمان نهاد و حسين عليه السلام را نشانه رفت و آن را بر گلوگاه آن بزرگوار نشاند.


«فقال زرعة بن أبان: حولوا بينه و بين الماء و رماه بسهم فأثبته في حنكه.»

سالار شايستگان رو ببارگاه خدا آورد و نيايشگرانه گفت:

«اللهم اقتله عطشا و لا تغفر له أبدا.»

بار خدايا، او را تشنه و عطش زده نابود ساز و هرگز مورد آمرزش و بخشايش خود قرارش مده!

«و كان قد أتي بشربة فحال الدم بينه و بين الشرب فجعل يتلقي الدم و يقول هكذا الي السماء.»

در مورد اين عنصر تيره بخت آورده اند كه: او پس از نفرين امام حسين عليه السلام دچار درد گراني گرديد كه از پيشاروي خويش از سوزش عطش فرياد مي كشيد و از طرف پشت از سوز سرما؛ از اين رو پيشارويش همواره چندين بادبزن و وسيله خنك كننده بود و پشت سرش كوره اي از آتش تا او را گرم كند؛ و مرتب فرياد مي كشيد كه: تشنگي مرا كشت، سيرابم كنيد!

ظرف بزرگي پر از آب و شير و ديگر مواد غذايي و نوشيدني كه براي گروهي بسنده بود، برايش مي آوردند و او مي نوشيد و باز هم از تشنگي و عطش فرياد مي زد و به همان بلا گرفتار بود تا سرانجام شكمش بسان شكم شتر تركيد و به دوزخ رفت.