بازگشت

تهديد مرگبار عبيد


هنگامي كه «هاني» ننگ همكاري با استبداد و خفت تسليم ميهمان خويش به بارگاه ستم را نپذيرفت، پسر «مرجانه» فرياد برآورد كه: او را نزديك بياوريد.

او را كنار تخت او بردند و آن عنصر خودكامه رو به «هاني» كرد كه: يا هم اكنون مسلم را به ما تسليم مي كني و يا گردنت را خواهم زد؛ كدام را برمي گزيني؟

«هاني» گفت: او را تسليم نخواهم كرد و اگر دست ستم و بيداد هم بر روي من بگشايي، آن گاه است كه با شمشيرهاي بسياري رويارو خواهي شد و در محاصره قرار خواهي گرفت.

گفتني است كه، «هاني» در حالي اين سخنان را بر زبان مي آورد كه مي پنداشت، مردان جنگاور عشيره اش آماده ي دفاع از او هستند و اگر لازم باشد، او را از چنگ «عبيد» و گاردهاي دژخيم او رها خواهند ساخت.

«عبيد» هنگامي كه با مقاومت دليرانه و منطق كوبنده ي «هاني» روبرو شد و همه ي امواج فريب و ريا و دجالگري و تهديد و ارعاب و فشارش با برخورد بر ساحل آگاهي و ژرفنگري و صلابت «هاني» بي اثر ماند، دست به چماق برد و سر و چهره ي آن پير اصلاح طلب و فرزانه را هدف گرفت و با وحشيگري و شقاوت، ضرباتي پي در پي فرود آورد كه در نتيجه ي آن جنايت، بيني، پيشاني و گونه هاي او را در هم شكست و خون بر محاسن سپيدش فرو ريخت و آن را رنگين كرد و لباس او نيز خونرنگ گرديد.

شير پير و آزاديخواه دلير در يك لحظه بر آن شد تا بجنبد و از خود دفاع كند و در


اين راه دست به قبضه ي شمشير يكي از گاردي هاي امير استبداد برد، اما او سلاح خود را محكم گرفت و آن را به «هاني» نداد.

«عبيد» با صدايي لرزان و پر از خشم و كينه فرياد برآورد كه: او را بگيريد!

و دژخيمان خلافت او را گرفتند و تا زنداني كه به طور موقت بايد بازداشت مي شد كشيدند و پس از زنداني ساختن وي در آنجا، درب بازداشتگاه را نيز بستند و بر آن پاسدار و نگهبان گماشتند.

در اين هنگام «اسماء بن خارجه»بپا خاست و گفت: هان اي امير عهد شكن! آيا ما فرستادگان فريب و نيرنگ به سوي ديگران بوديم؟

تو به ما فرمان دادي تا او را با دعوت و احترام و با دوستي و مسالمت به اينجا بياوريم تا به پاداش آمدن او و همكاري ما، براي دعوت و آوردن وي، چهره اش را هدف چوب و چماق قرار دهي و اين گونه درهم شكني و خون چهره اش را بر محاسن سپيد و لباسش روان سازي؟ آيا اين شيوه ي تو مردانه و انساني است؟

فرزند بي اصل و تبار «مرجانه» با شنيدن اعتراض او سخت برآشفت و با خشم و خشونت فرياد كشيد كه: تو باز هم اينجا هستي؟

و آن گاه دستور دستگيري او را نيز صادر كرد و او نيز سخت كتك خورد و به زنجير كشيده شد و بازداشت گرديد.

و با ديدن اين مناظر خشونت بار و اين جنايت هاي هولناك، آه سردي از دل بركشيد كه: «انا لله و انا اليه راجعون الي نفسي انعاك يا هاني.»