بازگشت

سياست دجالگرانه


«عبيد» شب را در استانداري كوفه گذراند و هنگامي كه بامداد آن شب تيره از افق پديدار گرديد، برخاست و پس از آماده ساختن شرايط و فراخواندن دار و دسته ي اموي در كوفه و سازماندهي آنان، به سخن درآمد و دجالگري جديدي را از سرگرفت.

او از سويي با نيرنگ بسيار به دفاع از خشونت و استبداد اموي پرداخت، و از دگر سو بر مردم يورش برد و به نكوهش بي رحمانه و ظالمانه ي مخالفان ستم و استبداد پرداخت و اصلاح طلبان و بزرگان آنان را به باد سرزنش گرفت.از طرفي، با پيش گرفتن سياست تطميع، به كساني كه بر اطاعت و فرمانبرداري كوركورانه از او سر فرود آوردند، و عده ي نيكي و پاداش داد و بر كساني كه در انديشه ي مخالفت با استبداد و اختناق اموي و در انديشه آزاديخواهي و اصلاح امور باشند و سر به نافرماني بردارند و به او «نه!»، بگويند، از كيفر سخت و بي رحمانه ي خويش هشدار داد و بر ارعاب و تهديد عريان پاي فشرد.

آن گاه وارد مسجد شد و نخستين خطبه ي دجالگرانه ي خويش را در كوفه اين گونه آغاز كرد:

«يا اهل الكوفة! ان أميرالمؤمنين يزيد، و لاني بلدكم، و استعملني علي مصركم و أمرني بقسمة فيئكم بينكم، و انصاف مظلومكم من ظالمكم، و أخذ الحق لضعيفكم من قويكم، و الاحسان الي السامع المطيع، و التشديد علي المريب فأبلغوا هذا الرجل


الهاشمي مقالتي ليتقي غضبي. و نزل.»

هان اي مردم كوفه! بهوش باشيد كه اميرمؤمنان، يزيد، مرا به ولايت مداري شما برگزيد و قلمرو شهر و ديارتان را به من سپرد.

او به من فرمان داده است كه حقوق ملي و اقتصادي شما را در ميان تان تقسيم كنم و داد ستمديدگان را از ستمكاران بستانم!!

به من دستور داده است كه حق ناتوانان جامعه ي شما را از توانمندان بگيرم و به آنان بسپارم! و به حرف شنوان و سرسپردگان و فرمانبردارانتان نيكي و احسان نموده و بر سركشان و گردن فرازانتان سخت گيرم و با آنان به تندي و خشونت بسيار برخورد كنم. بنابراين، پيام مرا به آن مرد هاشمي تبار - كه از حجاز برخاسته و به نيت مخالفت با حكومت اميرمؤمنان، يزيد، و ايجاد آشوب و شورش آمده است - برسانيد و به او هشدار دهيد كه از خشم من پروا كند. و آن گاه از منبر فرود آمد.

گفتني است كه منظور «عبيد» از جوانمرد هاشمي، سفير هوشمند و فداكار و اصلاحگر حسين عليه السلام، جناب «مسلم» بود.