بازگشت

نخستين پاسخ به انبوه نامه ها


در اين شرايط ويژه و در اين جو ناآرام عراق و حجاز بود كه سالار خوبان، نخستين پاسخ خويش به انبوه نامه هاي رسيده از سوي مردم كوفه را مرقوم فرمود، و آنان را بدين وسيله به پذيرش دعوتشان اميد و نويد داد، و به آنان وعده فرمود كه هر چه زودتر به سوي آنان حركت نموده و به سرعت خود را به آنجا خواهد رساند. و به آنان خاطرنشان فرمود كه، اينك عموزاده و يكي از چهره هاي اصلاح طلب و مورد اعتمادم، «مسلم بن عقيل» به سوي شما حركت مي كند تا از نزديك انديشه ي زيبا و عقيده ي نيكو و ديدگاه درست شما را - پس از مطالعه ي اوضاع جاري - براي من بنويسد و گزارش كند.

و آن گاه نخستين نامه را اين گونه مرقوم داشت:

[«بسم الله الرحمن الرحيم،

من الحسين بن علي الي الملأ من المؤمنين و المسلمين.

أما بعد، فان هانيا و سعيدا قدما علي بكتبكم و... و قد فهمت كل الذي اقتصصتم و ذكرتم و مقالة جلكم أنه ليس علينا امام فاقبل لعل الله يجمعنا بك علي الحق و الهدي...» [1] .

از سوي حسين، فرزند اميرمؤمنان، به مردم باايمان و فرمانبردار خدا.

اما بعد، آخرين نامه ي شما به وسيله ي دو تن از فرستادگانتان، «هاني» و «سعيد» - كه نزد من آمدند - دريافت شد. اين دو تن، تا اينك كه اين نامه را مي نويسم آخرين پيك هاي شما به سوي من هستند كه نامه و پيام آورده اند. آنچه را در انبوه نامه ها بازگفتيد و خاطر نشان نموديد، همه را دريافتم. چكيده ي همه ي نامه ها و نوشته ها و پيام هاي شما اين است كه: ما پيشوا و مقتدايي راستين نداريم، شما اينك به سوي


ما بيا! بدان اميد كه خدا به وسيله ي تو ما را بر محور حق و عدالت همدل و همداستان سازد! بر اين اساس اينك برادر و عموزاده و شخصيت مناسب و مورد اعتماد خاندان خويش را به سوي شما فرستادم و به او خاطر نشان ساخته ام كه شرايط و اوضاع و انديشه و خواسته ي شما را پس از تحقيق و بررسي كامل از نزديك برايم بنويسد. اگر او پس از تحقيق برايم نوشت كه ديدگاه جامعه و خردمندان و شايستگان آن، همان گونه است كه فرستادگان شما گزارش كرده اند و در نامه هاي شما نيز خوانده ام، آن گاه به خواست خدا، بي درنگ به سوي شهر و ديار شما خواهم آمد.]

و آن گاه در آخرين فراز نامه ي تاريخي و ماندگارش اين گونه روشنگري فرمود و اين درس جاودانه را داد:

«فلعمري ما الامام الا الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، و الدائن بدين الحق، الحابس نفسه علي ذات الله....» [2] .

به جان خودم سوگند كه امام راستين و پيشواي واقعي جامعه ي اسلامي تنها كسي خواهد بود كه:

1- به مقررات عادلانه و انسانساز كتاب خدا عمل نمايد.

2- دادگري و قسط را در كران تا كران جامعه تحقق بخشد و عدالت را پيشه سازد.

3- پيرو واقعي حق باشد و به راستي براساس حق و در قلمرو قانون، امور و شئون جامعه را اداره نمايد.

4- خويشتن را از لغزش ها نگاه دارد و خود را براي تحقق اهداف خداپسندانه بخواهد؛ نه اين كه همه چيز را ابزار سلطه و رسيدن به هواهاي خويش سازد.


پاورقي

[1] تاريخ طبري، ج 5، ص 353؛ ارشاد مفيد، ص 204؛ تذکرة، ص 196.

[2] مقتل الحسين خوارزمي، ج 1، ص 196.