بازگشت

كعبه اي در كنار كعبه


هنگامي كه خبر هلاكت معاويه در جهان اسلام پخش شد و از پي آن، اين گزارش همه جا زبان به زبان پيچيد كه حسين عليه السلام، سومين امام نور و نواده ي گرانقدر پيامبر و سالار جوانان و جوانمردان بهشت و بزرگ پرچمدار آزادي و آزادگي و حقوق بشر، از «مدينه» به مكه هجرت كرده و اينك در كنار خانه ي خدا به روشنگري و بيان مفاهيم و معارف دين انسانساز و آزاده پرور عزت آفرين خدا پرداخته و با به دوش كشيدن بار گران مبارزه ي با استبداد و تاريك انديشي و خشونت، و به اهتزاز درآوردن پرچم آزادي و آزاديخواهي و دفاع از حقوق پايمال شده ي مردم، و به جان خريدن همه گزندها و خطرها، قهرمانانه قامت برافراشته است، از همه جا چشم ها به «مكه» دوخته شد و او به صورت كعبه اي در كنار كعبه جلوه كرد.

مردم «كوفه» نيز با دريافت اين دو خبر، در خانه ي «سليمان بن صرد خزاعي» - كه از بزرگان عراق و شهر كوفه بود - گرد آمدند تا در مورد روند جاري تبادل نظر كنند.

در آن نشست بود كه هر كس به گونه اي از شكوه و عظمت حسين و از عشق به او سخن راند و ميزبان آنان گفت:

«ان معاوية هلك، و ان الحسين قد نقض علي القوم ببيعته، و خرج الي مكة هاربا من طواغيت آل أبي سفيان، و أنتم شيعته و شيعة أبيه، فان كنتم تعلمون أنكم ناصروه و مجاهدوا عدوه، فاكتبوه اليه، و ان خفتم الوهن و الفشل فلا تغروا الرجل بنفسه. قالوا: بل نقاتل عدوه، و نقتل أنفسنا دونه.»

هان اي مردم! معاويه به هلاكت رسيده و سالار آزادگان، حضرت حسين با «يزيد» دست بيعت نداده و خلافت او را به رسميت نشناخته است. او از اين راه، سياست بيعت خواهي گروه حاكم اموي را دچار شكست ساخته و در زير فشار طاغوت هاي بيداد پيشه ي دودمان اموي، اينك به «مكه» رفته است. شما مردمي


هستيد كه پيرو راه و رسم عادلانه و آسماني او و پدر گرانمايه اش اميرمؤمنان مي باشيد. اگر به راستي در خود مي بينيد كه مي توانيد كمر همت و مردانگي بنديد و دلاورانه قامت برافراشته داريد و او را يار و ياور باشيد و ضمن ياري او با دشمنان خودكامه و استبداد پيشه ي او پيكار نماييد، بي درنگ به سوي او نامه ي دعوت بنويسيد و او را به شهر و ديار خويش فراخوانيد؛ اما اگر از سستي و ناتواني خويش هراس داريد و فكر مي كنيد كه نمي توانيد مردانه قامت برافرازيد و حق را ياري كنيد، بيهوده و به ناروا آن گرانمايه ي عصرها و نسل ها را با وعده هاي ميان تهي فريب ندهيد و سر جاي خود بنشينيد.

هنگامي كه سخنان «سليمان» به اينجا رسيد، آنان يكصدا فرياد برآوردند كه: نه، نه، سستي و ناتواني به دل راه نمي دهيم و آن حضرت را به شهر و ديار خويش مي خوانيم. ما به خود اطمينان داريم و به تو نيز اطمينان مي دهيم كه به ياري خدا با دشمنان بيداد پيشه ي او پيكاري دلاورانه خواهيم كرد و جان هاي خويش را در راه او و آرمانهاي آسماني اش فدا خواهيم نمود. «بل نقاتل عدوه و نقتل انفسنا دونه.»