بازگشت

پيشنهاد خيانت بار مروان


«وليد» با دريافت نامه ي شوم «يزيد»، در پي چاره انديشي برآمد و براي يافتن راهي آسانتر مروان، سياست باز كهنه كار و نيرنگباز اموي را فراخواند و با نشان دادن نامه ي شوم «يزيد» به او، نظر وي را جويا شد، و پرسيد كه اينك چه بايد كرد؟

او در پاسخ وي گفت: به باور من، شما بايد بي درنگ حسين عليه السلام، «عبدالله بن زبير»، «عبدالله بن مطيع»، «عبدالله بن عمر»، و «عبدالرحمن بن ابي بكر» را فراخواني و از آنان با قاطعيت و قدرت، بخواهي كه دست بيعت به سوي تو - به عنوان نماينده ي «يزيد» دراز كنند و با تو بيعت نمايند. اگر آنان پاسخ مثبت به خواسته ات دادند و بيعت كردند كه به خواسته ات رسيده اي و خدمت بزرگي به «يزيد» و رژيم اموي نموده اي؛ اما اگر نپذيرفتند و با نقد سياست حاكم و نفي شيوه و روال جاري از منظر دين و دفتر و سبك و سيره ي پيامبر به چون و چرا پرداختند، بي درنگ گردن آنان را بزن و نطفه ي مخالفت و مبارزه و چون و چرا را از ميان بردار!

«وليد» گفت: اي كاش كه من هرگز وجود نداشتم و ديده به جهان نمي گشودم و پديده اي در خور ياد و نام نبودم، چرا كه تو مرا به كاري بس خطرناك و سهمگين فرمان دادي. به كاري كه از نظر سيستم فكري و اخلاقي، توان انجام آن را ندارم و هرگز به آن دست نخواهم زد.

«ليتني لم أك شيئا مذكورا، لقد أمرتني بامر عظيم.» [1] .



پاورقي

[1] از ديدگاه ديگر منابع موجود، روايت بطور کامل اين گونه است: «مروان» به «وليد» گفت: «عصيتني! لا و الله لا يمکنک من مثلها من نفسه ابدا.» با ديدگاه من مخالفت ورزيدي، اما بدان! به خداي سوگند او ديگر هرگز چنين فرصتي به تو نخواهد داد.

«وليد» گفت: «انک اخترت لي التي فيها هلاک ديني! و الله ما أحب ان لي ما طلعت عليه الشمس و غربت عنه من مال الدنيا و اني قتلت حسينا! سبحان الله!»

ديگري را سرزنش کن! تو چيزي را به من پيشنهاد مي‏کني که تباهي دين من در آن است. به خداي سوگند هرگز دوست نمي‏دارم که تمام ثروت‏ها و گنجينه‏هاي دنيا - که خورشيد بر آنها مي‏تابد و غروب مي‏کند - همه از آن من باشد و در برابرش حسين عليه‏السلام را بکشم! سبحان الله! آيا من حسين را به خاطر اين که مي‏گويد با يزيد بيعت نخواهد کرد، بکشم؟! به خداي سوگند بر اين باورم که هر کس به کيفر ريختن خون پاک او محاسبه شود، در روز رستاخيز و در بارگاه خدا ميزان عمل او بسيار سبک خواهد بود. مروان پاسخ داد: اگر تو بر اين باوري، پس درست عمل کردي.

او بظاهر چنين گفت اما در دل، ديدگاه «وليد» را درست نمي‏دانست. ارشاد مفيد، ص 201؛ مقتل خوارزمي، ص 184.

تذکرة در ص 226 سخن وليد را به اين صورت آورده است: «سبحان الله! أقتل حسينا ان قال: لا ابايع؟! والله اني لاءظن امرءا يحاسب بدم الحسين عليه‏السلام خفيف الميزان عند الله يوم القيامة».