بازگشت

آزادگي و آزادي خواهي


جنبش متفكرانه و حكيمانه و مسالمت آميز فرهنگي و ديني و انساني عاشورا، جنبشي براي آزادي و آزادگي و حريت طلبي است.

هدفش همان هدف والايي است كه پيامبر به آموزگاري و قهرماني آن وصف مي شود، و به آموزش و تحقق آن فرمان بعثت مي يابد:

«و يضع عنهم اصرهم و الاغلال التي كانت عليهم» [1] .

و مردم نوانديش و مترقي از آن پيام آوري پيروي مي كنند كه قيد و بندهايي را كه بر دست و پا و مغز آنان نهاده شده است، همه را بر مي دارد تا بينديشند و از انواع اسارت ها و ذلت ها به فراخناي آزادي و آزادگي بال گشايند.

همان گوهر كميابي كه آن آزادمنش ترين پدر تاريخ به فرزند حريت خواهش سفارش مي فرمود كه: پسرم! هرگز برده و بنده و دنباله رو ديگري مباش كه خدا تو را آزاد آفريده است.

«و لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا.» [2] .

با اين بيان برخلاف پندار سنگواره اي برخي از تاريك انديشان كه نعمت گرانبها و بي بديل و اوج بخش آزادي و آزاديخواهي را هنوز بر نمي تابند و در آغاز هزاره ي


سوم، هنوز هم واژه هاي مقدس و زيباي آزادي، اصلاحات، دموكراسي، حقوق بشر، برابري همگان در مقابل قانون، حق حاكميت انسان بر سرنوشت خويش، قانونگرايي و عمل در چارچوب قانون، نفوذ پذيري حاكمان و پاسخگو بودن صاحبان قدرت و ثروت و امكانات باد آورده در برابر مردم، لزوم مطبوعات آزاد و رسانه هاي مستقل را سوغات نامبارك غرب و از ابزارهاي خودساخته ي تهاجم فرهنگي مي پندارند، به باور نگارنده اگر محققي ژرفنگر و باانصاف، اسناد و منطق عاشورا را بنگرد، به آساني در خواهد يافت كه حركت عاشورا، حركتي آزاديخواهانه و حريت طلبانه است و همين هدف والا يكي از رازهاي جاودانگي و جاذبه و ماندگاري آن است.

آري، حركت عاشورا نهضت و حركتي براي آزادي است،

حركت و جنبشي است براي آزادي وجدان و فطرت،

آزادي انديشه و عقيده،

آزادي بيان و قلم،

آزادي انتقاد و اعتراض،

آزادي دعوت و هشدار،

آزادي مقايسه و انتخاب و گزينش آگاهانه،

آزادي براي زيستن بصورت موجودي خردمند و خردورز،

آزادي از اسارت خودكامگان،

آزادي از تحميل دين سازان و بت تراشان و طراحان بتكده هاي رنگارنگ،

آزادي از اسارت خرافات و اوهام،

آزادي از اسارت نفس،

و آزادي از چاپلوسي ها، تملق باقي ها، ذلت پذيري ها، تحميل خفت ها و پرستش هاي چندش آور.

بزرگ پرچمدار عاشورا در حساس ترين لحظات از دشمن تجاوزكار مي خواست كه اگر به دين و آيين و قانون و مقرراتي پايبند نيست، آزادمنش باشد.

«يا شيعة آل ابي سفيان ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا أحرارا


في دنياكم و ارجعوا الي احسابكم ان كنتم عربا كما تزعمون.» [3] .

هان اي پيروان دودمان اموي اگر دين و ايماني نداريد و از حسابرسي روز رستاخيز نمي هراسيد، پس بياييد و در زندگي اين جهان آزادمرد و آزادمنش باشيد و اگر به راستي خود را عرب مي پنداريد، به نياكان خويش بينديشيد.

و آن آزادمرد تاريخ را - كه پس از تفكر و تدبر بسيار در فرجام راه و كارش، سرانجام توانست خويشتن را از كند و زنجيرهاي استبداد برهاند و آزاد منشانه بينديشد و با بريدن از اردوگاه اختناق و فريب به سوي پيشواي آزادي بشتابد - ستود و او را آزادمنش دنيا و آخرت مدال داد و فرمود:

«انت حر في الدنيا و الآخرة كما سمتك امك.».

گوهر آزادي در سبك و سيره ي حسين عليه السلام به گونه اي سرنوشت ساز و اوج بخش است كه رابطه ي با خدا را نيز آزادمنشانه و سرشار از عشق و كرامت و آزادگي و حق شناسي مي خواهد و مي پسندد، نه تاجرمنشانه و برده وار يا براساس طمع و ذلت.

«ان قوما عبدوا الله رغبة فتلك عبادة التجار و ان قوما عبدوا الله رهبة فتلك عبادة العبيد

و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عبادة الأحرار و هي أفضل العبادة.» [4] .


پاورقي

[1] سوره‏ي 7، آيه‏ي 57.

[2] نهج‏البلاغه، نامه‏ي 31.

[3] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 30.

[4] تحف العقول، ص 250.