اصلاح طلبي و اصلاحگري
از منطق الهام بخش آن حضرت اين هدف والا و انساني نيز به صراحت دريافت مي گردد. به همين جهت مي توان گفت كه يكي از هدفهاي بزرگ نهضت فرهنگي و معنوي عاشورا اصلاح طلبي و اصلاحگري است.
واقعيت اين است كه جامعه و امت، پس از رحلت پيامبر بر اثر عوامل گوناگوني به تدريج از سلامت انديشه و عقيده و عمل و اخلاق در ابعاد گوناگون فاصله گرفت و به انواع بدعت ها و آفت هاي ويرانگر گرفتار آمد؛ به آفت هايي نظير: آفت برتري جويي و برتري طلبي،
خودمحوري و خودكامگي و خودسري،
بدعت گزاري و قانون سازي،
ادعا و اختيارات و تصرفات فرا قانوني،
انحصار قدرت و نفي حق حاكميت مردم بر سرنوشت خويش،
دستبرد به خزانه ملي،
برتري دادن عرب بر عجم و بني اميه بر ديگران،
واگذاري پست ها براساس روابط و خودسري،
پايمال ساختن حقوق و امنيت مردم،
ممنوع ساختن نظارت ملي،
آفت سانسور و تعطيل آزادي بيان و قلم،
نقد ناپذير شدن حكومت و عدم تحمل و مدارا براي چون و چرا،
اعلان آشكار پاسخگو نبودن حكومت در برابر مردم و ادعاي نمايندگي از سوي خدا،
طرد و سركوب بيرحمانه ي حق طلبان و آزاديخواهان و روشن انديشان به جرم دگرانديشي و تحميل ناپذيري و نفي سلطه گري و قيم مآبي،
جذب چاپلوسان و نالايقان و بت تراشان و تبهكاران،
رواج تعصب و تاريك انديشي و خشونت مهار گسيخته و انواع دخمه ها و زندانها
و دهليزهاي مرگ و حذف و كشتار بي حساب و قانون به دست جلادان شناخته شده و ناشناخته ي حكومت...
اين ها بخشي ازآفت هاي ويرانگر و مرگباري بود كه به تدريج دامنگير حكومت و جامعه گرديد و خرمن هستي و گلستان جامعه را مورد تاخت و تاز قرار داد و زنگ هاي خطر را به صدا درآورد و ضرورت اصلاحات را به آگاهان و اصلاحگران و خيرخواهان خاطر نشان ساخت.
اميرمؤمنان در اشاره به اين تباهي ها و آفت ها و ضرورت اصلاحات اساسي و ساختاري بود كه به دعوت مردم پاسخ داد و فرمود:
«... اما و الذي فلق الحبة، و برأ النسمة، لولا حضور الحاضر، و قيام الحجة بوجود الناصر، و ما أخذ الله علي العلماء ان لا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم لألقيت حبلها علي غاربها...» [1] .
به خدايي كه دانه را شكافت و جان را آفريد سوگند كه اگر دعوت و حضور اين انبوه بيعت كنندگان نبود، و اگر آمادگي ياران، حجت را بر من تمام نمي نمود، و اگر خدا از دانشمندان و اصلاحگران و روشنفكران پيمان نگرفته بود تا ستمكاران شكمباره را برنتابند و به ياري و نجات ستمديدگان و گرسنگان بشتابند، بي گمان همچنان رشته ي كار را وا مي نهادم و پايانش را بسان آغازش مي انگاشتم.
و نيز در برابر فساد سياسي و لزوم اصلاحات بود كه فرمود:
«و الله لا استعمل معاوية ابدا... و ما كنت متخذ المضلين عضدا.»
نه، به خداي سوگند هرگز در تدبير امور جامعه، معاويه را بر پستي كه به ناروا به او سپرده اند نخواهم گماشت، و من در سبك و سيستم خويش چنين نيستم كه گمراهگران و ظالمان و تاريك انديشان را به همكاري و همراهي برگزينم.
اين آفت ها و تباهي ها در اركان حكومت و جامعه پس از استقرار اركان مخوف مذهب سالاري دروغين اموي وسعت و گسترش تأسف باري يافت و زنگ هاي خطر را به صدا درآورد و ضرورت تحول و اصلاحات عميق و ساختاري را فوري تر ساخت و نهضت اصلاح طلبانه ي عاشورا را حياتي تر و سرنوشت سازتر نمود.
به همين جهت است كه پيشواي نهضت اصلاح طلبانه ي عاشورا به صراحت مي فرمايد:
«اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي منا تنافسا في سلطان و لا التماسا من فضول الحطام ولكن لنرد المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك...»
بار خدايا، تو خود مي داني كه آنچه از سوي ما اظهار و انجام مي شود، نه براي رقابت در قبضه ي قدرت و به دست آوردن پست و مقام است و نه به انگيزه دست يابي به ثروت و دارايي اين دنيا؛ بلكه هدف اين است كه نشانه هاي دين راستين و نجات بخش تو را به جايگاه خود بازگردانيم و شهر و ديار بندگانت را از تباهي و بيداد و فريب اصلاح كنيم تا بندگان ستمديده ات به نعمت امنيت و آسايش برسند و به آزادي و حقوق اساسي و انساني خويش نايل آيند.
و نيز در سفارشنامه اش مي نويسد:
«و اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي....»
من نه به انگيزه ي خودخواهي و راحت طلبي قيام كرده ام و نه خوشگذراني و نه براي تباهي و بيداد، بلكه در اين انديشه ام كه امور جامعه و امت نياي گرانقدرم را اصلاح كنم و آفت هاي سعادت سوز را از خرمن هستي آنان بزدايم....
سفير روشنفكر و دين شناس آن حضرت با مردم كوفه براساس اين محورها براي حسين عليه السلام بيعت مي گرفت:
1- براساس عمل به مقررات خدا و سبك و سيره ي پيامبر،
2- پيكار با ستم و ستمكاران،
3- دفاع از محرومان و ستمديدگان،
4- تأمين حقوق و آزادي و امنيت پايمال شده ي مردم،
5- ياري رساني به خاندان پيامبر در راه اصلاح جامعه،
6- زندگي مسالمت و همزيستي با كساني كه در انديشه ي آن باشند، آيا اين ها چيزي جز حركت اصلاح طلبانه است؟ درست همانگونه كه از نامه ها و شعارها و سخنان آن حضرت اين حقيقت دريافت مي گردد؟
پاورقي
[1] نهجالبلاغه، خ 3.