بازگشت

نفي مذهب سالاري هراس انگيز و خشن


از منطق روشنگر پيشواي آزادي به روشني دريافت مي گردد كه نخستين عامل مؤثر در شكل گيري نهضت حق طلبانه ي عاشورا شدت و گسترش يافتن قانون شكني و زورمداري و خشونت رسواي رژيم اموي به جاي قانون گرايي و دين مداري و گفتمان منطقي و اقناعي و خردمندانه با مردم، به ويژه با خاندان حق طلب و ستم ستيز پيامبر است.

درست است كه روند اين انحراف عميق پيش از معاويه آغاز شد، اما به وسيله او شدت و جهت و گسترش يافت؛ چرا كه از انديشه و عملكرد او پيداست كه وي بر اين نقشه بود تا مردم را از روح و جان دين و هدف هاي بلند و عادلانه و آزادي بخش قرآن و سبك و سيره ي قانون مدارانه و مردم دوستانه پيامبر به تدريج دور ساخته و با حفظ پوسته اي خشك و خشن از دين و ظواهر و قالب هايي بي روح از آن، اركان مذهب سالاري هراس انگيز و خشونت باري را بر پا داشته و آن گاه پايه هاي رژيم خودكامه و انحصاري و موروثي امري را بر آن اركان بنيان نهد. به همين جهت و در اين راستا بود كه به اين جنايت هاي سهمگين دست يازيد:

الف) نخست با نيرنگ و دجالگري و عوامفريبي و زورمداري و به هر وسيله ي


ممكن قدرت ملي و امكانات عمومي را بدون رضايت مردم به انحصار خويش درآورد و در اين راه بود كه به سركشي در برابر اميرمؤمنان و شعله ور ساختن جنگ و ترور و كشتار ناجوانمردانه، حتي فريبكاري هاي رسوا و عهد شكني آشكار در صلح با امام مجتبي و از سر راه برداشتن او به وسيله سم خيانت دست يازيد.

ب) پس از قبضه ي قدرت، با گماشتن اراذل و اوباش دست پرورده ي خويش بر پست ها و مسلط ساختن سياه روترين جلادان و دژخيمان خود بر مردم، به ويژه در عراق - كه مركز دوستداران آگاه و عدالتخواه اميرمؤمنان بود - به تصفيه خونين و خشونت باري دست زد و چهره هاي آزاديخواه، عدالت پيشه، اصلاح طلب، دانشمند و ستم ستيزي نظير: حجر بن عدي ها، ميثم ها، رشيدها، عمروها و... را با تفتيش عقايد و پرونده سازيهاي رسوا قتل عام كرد و اختناق و سانسوري وحشتناك حاكم ساخت.

پ - آن گاه با يك برنامه گسترده بر آن شد تا با بخشنامه ها، مكتب خانه ها، منبرها، مسجدها، جمعه ها، جماعت ها، و استخدام عالمان دنيادار و شيفته جاه و مال، و به كار گرفتن عناصر خمود و تاريك انديش و عقب مانده و قشري، از سويي با تحريف مفاهيم و معارف ديني و ساختن و پرداختن روايات دروغ، موقعيت شكوهبار أميرمؤمنان و فرزندان پرافتخار او را - كه همسنگ و هموزن قرآن و يكي از دو امانت گران پيامبر و آموزگار و مفسر كتاب خدا و الگو و سرمشق راستين امت بودند - در افكار عمومي سخت تخريب ساخته و آنان را مخالف كمال و فضيلت و دين و دانش، و ايمان و پروا، و نماز و عبادت، و در خور لعنت و نفرين، به خورد توده هاي ناآگاه بدهد؛ و از دگر سو با همان ابزارهاي شيطاني نسل و تبار پليد اموي را با چهره آرايي دروغين و فضيلت تراشي شرم آور و شعر و شعارهاي فريبنده و وسوسه ها و دمدمه هاي گمراه گرانه و عوامفريبي و غوغاسالاري جايگزين آنان سازد.

و سرانجام هم براي تكميل پروژه خويش بر آن شد تا برخلاف انديشه دو گروه شيعه و اهل سنت با بدعتي زشت و سهمگين، به هر وسيله ممكن براي فرزند پليدش رهبري و حكومت را ارثي و خانوادگي و انحصاري سازد.

اميرمؤمنان در اشاره به گوشه اي از اين روند فاجعه بار و بحران زا و لزوم تحول


مطلوب و اصلاحي در جامعه است كه فرمود:

«الا و ان بليتكم قد عادت كهيئتها يوم بعث الله نبيكم...» [1] .

بدانيد كه روزگار و شرايط جامعه و حكومت شما دگرباره به شرايط ناهنجار هنگامه ي بعثت پيامبر بازگشته و همان آفت ها و تيرگي ها و حق كشي ها به شما روي آورده است؛ به خدايي كه آن حضرت را به راستي فرمان بعثت داد سوگند كه به سختي آزمايش و غربال خواهيد شد و بسان محتواي ديگ جوشان زير و رو خواهيد گشت تا روشن انديشان و شايستگاني كه عقب رانده شده و سركوب گشته اند به پيش آيند و بر تدبير امور مردم همت گمارند و نالايقان و چاكرمنشان كه با تزوير و تملق پيش افتاده اند، سر جاي خويش بازگردند.

و پيشواي آزادي در كنار خانه ي خدا در انجمني از نمايندگان فكري مردم در يك سخنراني پرمحتوا و طولاني و عميق در اشاره اي روشنگر و برانگيزاننده به اين عامل فرمود:

«فان هذه الطاغية قد صنع بنا و بشيعتنا ما قد علمتم و رأيتم و شهدتم و بلغكم... فاني اخاف أن يندرس الحق و يذهب...» [2] .

آنچه اين طغيانگر و پايمال كننده حقوق و آزادي مردم، در حق ما و دوستدارانمان روا داشت، شما، يا خود ديديد و شنيديد و يا به آگاهي تان رسيد و مي دانيد؛ از اين رو اينك من مي خواهم در قالب چند پرسش، حقايق را بر شما بگويم.

هان اي مردم! سخن مرا نيك بشنويد و آنرا پوشيده داريد تا آن گاه كه به شهر و ديارتان بازگشتيد، آن را به افراد مورد اعتماد خود بگوييد؛ چرا كه اينك كار به جايي رسيده است كه اگر حقيقت را نگويم و در برابر استبداد به روشنگري نپردازم، مي ترسم دين خدا و مقررات آزاديبخش و عدالت آفرين او نابود گردد و مذهب سالاري دروغين و هراس انگيز و خشن اموي بپايد.

و نيز در سخني الهام بخش و سازنده با ياران، در شكايت از تباهي و دگرگوني نامطلوب روزگار، فرمود:


«فاني لا اري الموت الا سعادة و لا الحياة مع الظالمين الا برما...» [3] .

در اين شرايط ظالمانه و تيره و تار است كه من مرگ آزادمنشانه را جز سعادت و نيك بختي، و زيستن با بيدادگران و پايمال كنندگان حقوق و كرامت مردم را جز رنج و تحمل حقارت و نگونساري نمي نگرم.


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه، خ 16.

[2] نهج الشهادة: ص 92.

[3] تحف العقول، ص 248.