بازگشت

توجه به آبرو و شخصيت افراد


پيشواي سوم در ياري رساني به درماندگان و بي پناهان، براي آبرو و حيثيّت آنان اهميّت زيادي قائل بود؛ آن چنان كه در بخشش ها و امدادهاي خويش اين نكته را هميشه مدّ نظر داشت كه مبادا عزّت نفس و شخصيّت نيازمند، خدشه دار شود!

روزي مردي بينوا كه در اثر فشار زندگي از همه جا دستش كوتاه شده و با اميد رسيدن به نوايي به مدينه آمده بود، از كريم ترين و سخي ترين فرد آن شهر سؤال كرد. به او گفتند: حسين بن علي عليهما السلام سخي ترين انسان در اين جاست. او در جست و جوي آن حضرت به مسجد رفت و آن بزرگوار را در حال نماز يافت. آنگاه با ابياتي چند خواسته اش را مطرح نمود:



حَرَّكَ مِنْ دُونِ بابِكَ الحَلَقَةِ

لَمْ يَخِب الآن مَنْ رَجاك وَ مَنْ



اَبُوكَ قَد كانَ قاتلُ الفَسَقَةِ

اَنْتَ جوادٌ و انت مُعتمدٌ



كانت عَلَينا الجَهيمُ مُنْطَبَقَةِ

لَولا الذّي كانَ مِن اَوائِلِكُم



نا اميد و مأيوس نمي شود كسي كه به تو اميد بسته و درب خانه ات را بكوبد.

تو بخشنده اي و تو مورد اعتماد هستي و پدرت نابود كننده افراد فاسق و تبهكار بود.

اگر هدايت ها و زحمات شما خاندان رسالت نبود، عذاب جهنّم همه ما را فرامي گرفت.

امام حسين عليه السلام بعد از شنيدن سخنان وي رو به قنبر كرده، فرمود: آيا از مال حجاز، چيزي به جاي مانده است؟ قنبر گفت: بلي، چهار هزار دينار داريم. امام فرمود: قنبر! آنها را حاضر كن كه اين شخص در مصرف آنها از ما سزاوارتر و نيازمندتر است.

سپس به منزل رفته و رداي خود را كه بردي (يماني) بود، از تن در آورده و دينارها را در آن پيچيده، به خاطر شرم و حيا از اعرابي، از لاي در به آن مرد نيازمند داد و اشعار او را نيز با ابياتي زيبا و در همان وزن پاسخ گفت:



وَاعْلَمْ بِاَنّي عَلَيْكَ ذُو شَفَقَةٍ

خُذْها فَاِنّي اِلَيكَ مُعْتَذِرٌ



اَمْسَتْ سَمانا عَلَيكَ مُندَفِقة

لَوكانَ في سيرِنا الغَداةُ عَصا



وَالْكَفُّ مِنّي قَليلَةُ النَّفَقَةِ

لكِنَّ رَيْبَ الزَّمانِ ذُو غِيرٍ



اينها را بگير؛ من از تو عذر مي خواهم و بدان كه من به تو علاقمند و مهربان هستم.

اگر امروز قدرت و حكومتي دست ما بود، آسمان جود و رحمت ما بر تو ريزش مي كرد.

ولي حوادث روزگار در حال دگرگوني است (بدين جهت تنگدست شده) و بخشش ما اندك شده است.

مرد عرب آن هديه ها را گرفته وگريست، امام حسين عليه السلام فرمود: آيا عطاي ما را كم شمردي؟ گفت: نه، هرگز! بلكه به اين مي انديشم كه اين دستان پرمهر و با سخاوت چگونه در زير خاك پنهان خواهد شد! [1] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، ص 190.