بازگشت

تحريفات لفظي


اين تحريفات لفظي را چه عاملي به وجود آورده است؟ به طور كلي شخصيتهاي بزرگ جهان از طرف مردم عوام موضوع افسانه ها قرار مي گيرند. وقتي كه مردم براي بوعلي سينا افسانه مي سازند، وقتي كه رستم و سهراب افسانه اي خلق مي كنند، قهرا براي علي بن ابيطالب عليه السلام و حسين بن علي عليه السلام نيز افسانه مي سازند، نظير افسانه ي ضربت علي در خيبر و آسيب بدن و بال جبرئيل، و نظير هفتصد هزار نفر بودن دشمن در كربلا و هفتاد و دو ساعت بودن روز عاشورا، اينجاست كه بايد قصه ي كسي [را] كه گفت نيزه ي سنان بن انس شصت گز بود و شخصي گفت نيزه ي شصت گزي در دنيا كسي نديده است، و او گفت آن را خدا از بهشت برايش فرستاده بود، [به ياد آورد.]

عامل ديگري كه اختصاصي است، موضوع گريانيدن بر حسين است كه بعدا درباره ي تأثير اين عامل سخن خواهيم گفت.:

الف. داستان شير و فضه [1] كه متأسفانه در كافي نيز آمده است.
ب. داستان عروسي قاسم كه ظاهرا خيلي مستحدث است و از زمان قاجاريه تجاوز نمي كند. (از زمان ملاحسين كاشفي است.)

ج. داستان فاطمه ي صغري در مدينه و خبر بردن مرغ به او.

د. داستان دختر يهودي كه افليج بود و قطره اي از خون ابا عبدالله به وسيله ي يك مرغ به بدنش چكيد و بهبود يافت.

ه. حضور ليلي در كربلا و امر حضرت به او كه برو در يك خيمه ي جداگانه موي خود را پريشان كن، و شعر:



نذر علي لئن عادوا و ان رجعوا

لازر عن طريق الطف ريحانا



و اشعاري از اين قبيل:

ليلي زغم اكبر...



خيز اي بابا از اين صحرا رويم

نك به سوي خيمه ي ليلا رويم



و. داستان طفلي از ابي عبدالله كه در شام از دنيا رفت و بهانه ي پدر مي گرفت و سر پدر را آوردند و همان جا وفات كرد. (رجوع شود به نفس المهموم).

ز. آمدن اسرا به كربلا در اربعين و اينكه به او راهي عراق و مدينه رسيدند، از «نعمان بن بشير» خواستند كه آنها را به كربلا ببرد؛ و اينكه آنچه در اربعين حقيقت دارد زيارت جابر است و عطيه ي عوفي. اما عبور اسرا از كربلا و ملاقات امام سجاد با جابر افسانه است.

ح. هشتصد هزار نفر بودن لشكر عمرسعد بلكه يك ميليون و ششصد هزار نفر، هفتاد و دو ساعت بودن روز عاشورا، به يك حمله ده هزار نفر را كشتن، تا برسد به اينكه نيزه ي هاشم مرقال هجده گز و نيزه ي قاتل قاسم هجده گز و نيزه ي سنان شصت گز بود.

ط. روضه هايي كه در آنها اظهار تذلل پيش دشمن است، از قبيل التماس كردن براي آب.

ي. داستان طفلي كه در حين اسارت گردنش را بسته بودند و سوار مي كشيد تا طفل خفه شد.


پاورقي

[1] در منتخب طريحي و اسرار الشهادة دربندي، از يک مرد اسدي نيز نقل شده که شبها شيري مي‏آمد و عاقبت معلوم شد که آن شير علي بن ابيطالب است (العياذ بالله).