بازگشت

موضوع امر به معروف و نهي از منكر


در اينجا بايد اوضاع خاصي را كه در زمان معاويه و در اثر خلافت يزيد پيدا شده بود در نظر گرفت:

الف. خود موضوع خلافت موروثي كه جامه ي عمل پوشيدن به آرزوي ديرين ابوسفيان بود كه گفت: «تلقفوها تلقف الكرة و لتصيرن الي اولادكم وراثة. أما و الذي يحلف به ابوسفيان لا جنة و لا نار...» [1] .

امام در زمان خود معاويه به اين امر و به كارهاي معاويه معترض بود و حتي در يك نامه به معاويه نوشت: من مي ترسم در نزد خدا از اينكه عليه تو قيام نمي كنم مسؤول باشم. امام در زمان معاويه اقداماتي مي كرد كه معلوم بود قصد شورش دارد. [2] .

در اينجا يك مطلب هست و آن اينكه اين گونه قيامها بلكه مطلق امر به معروف ها و نهي از منكرها يك وظيفه ي تعبدي نيست كه ما هر وقت منكري را ديديم نهي كنيم و بر ما نباشد كه به نتيجه و اثر كار توجه داشته باشيم، بلكه احتمال اثر يا اطمينان به نتيجه لازم است، يعني اين كار از نوع كارهايي است كه بر مكلف است نتيجه ي كار را برآورد كند، و الا بي جهت نيرويي را مصر كرده و به هدر داده است. (مسأله اعتقاد امام به نتيجه ي كارش مربوط است به آنچه قبلا گفتيم كه امام از نظر عامل امر به معروف و نهي


از منكر، منطقش منطق انقلابي و منطق شهيد و طرفدار توسعه ي خونريزي و گسترش انقلاب بود، مطلبي و پيامي داشت كه آن پيام را فقط مي خواست با خون رقم كند كه هرگز پاك نشود.) آيا امام خود به نتيجه ي كار خود و هدر نرفتن خود معتقد بود يا نه؟ بلي معتقد بود، به چند دليل:

الف. در جواب شخصي كه «رياشي» نقل مي كند فرمود: «ان هؤلاء اخافوني و هذه كتب اهل الكوفة و هم قاتلي، فاذا فعلوا ذلك و لم يدعو الله محرما الا انتهكوه بعث الله اليهم من يقتلهم حتي يكونوا اذل من فرام المرأة» [3] (كامل ابن اثير جلد 3).

ب. در روز عاشورا خطاب به مردم فرمود: «ثم ايم الله لا تلبثون بعدها الا كريثما يركب الفرس حتي تدور بكم دور الرحي و تقلق بكم قلق المحور» [4] .

ج. در روز عاشورا خطاب به اهل بيت خود فرمود: «استعدوا للبلاء و اعلموا ان الله حافظكم و منجيكم من شر الاعداء و يعذب اعاديكم بانواع البلاء» [5] .

د. به عمرسعد فرمود: به خدا ملك ري نصيب تو نخواهد شد، مي بينم كه بچه هاي كوفه به سرت سنگ مي پرانند آنطور كه به درخت ميوه سنگ مي زنند.


پاورقي

[1] [خلافت را چون توپ به يکديگر پاس دهيد و آن را نزد اولاد خود به ارث نهيد. هان سوگند به آنکه ابوسفيان به او سوگند مي‏خورد نه بهشتي در کار است و نه دوزخي.].

[2] اما اينکه در نمره‏ي 6 يادداشتهاي «نهضت حسيني» از کتاب آقاي صالحي از رجال کشي و از الامامة و السياسة نقل کرديم که امام به او نوشت: «لا اريد لک حربا و لا عليک خلافا» ناظر به زمان حال بود و قطعا امام در زمان معاويه و براي آن زمان چنين قصدي نداشت.

[3] [اينان براي من ايجاد وحشت کرده‏اند، و اينها نامه‏هاي دعوت کوفيان است که اکنون به قتل من کمر بسته‏اند، و چون دست به خون من بيالايند و حرامي را نگذارند جز اينکه مرتکب شوند، خداوند کسي را برانگيزد تا همه را قتل عام کند تا آنجا که از کهنه‏ي رگل زنان بي‏ارزش‏تر خواهند شد.].

[4] لهوف، ص 42. [سپس به خدا سوگند جز زمان اندکي به اندازه‏ي زمان سوار شدن بر اسب نمانيد تا اينکه اين آسياب به گردش در آيد و شما را در تنگناي محور خويش گيرد.].

[5] [خود را آماده‏ي بلا کنيد، و بدانيد که خداوند حافظ و رهايي‏بخش شما از دشمنان است، و دشمنانتان را به انواع بلا کيفر خواهد داد.].