بازگشت

تربيت يزيد و صفات روحي و اخلاقي او


امام حسين فرمود: «و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد». اكنون بايد ديد يزيد چه كسي بوده كه امام حسين اين جمله را درباره اش فرمود.

مادر يزيد دختر مجدل كلبيه است كه زندگي با معاويه و در شهر را كراهت داشت و اشعار معروفي دارد:



للبس عبائة و تقر عيني

احب الي من لبس الشفوف



و بيت تخفق الأرياح فيه

أحب الي من قصر منيف...



و خرق من بني عمي فقير

أحب الي من علج عنيف [1] .



معاويه آن زن را با يزيد پسرش به باديه فرستاد و يزيد در باديه رشد يافت، لهذا اخلاق باديه نشيني و صحرانشيني داشت. زبانش فصيح بود (يزيد ديواني دارد كه چاپ شده. ابن خلكان را مي گويند از مريدهاي فصاحت يزيد است) و به شكار علاقه ي فراواني داشت (صيد لهو در اسلام و حكم صلاة مسافر در سفر لهو). سوم اينكه به


اسب سواري و مسابقه و تربيت حيوانات و مخصوصا سگ علاقه ي فراواني داشت.

اين صفات در يك مردي كه قوي و نيرومند و صاحب ملكات فاضله باشد كمال و موجب تكميل قواي او مي شود ولي در اهل تنعم و اعقاب سلالات و آقازاده ها و اشرف زاده ها و شاهزاده ها سبب بطالت و اغراق در ترف و تنعم مي شود.

يزيد روي خصلت فصاحت بدوي به معاشرت با شعرا و منادمت اهل اباطيل علاقه ي فراواني داشت آنهم از نوع اشعاري كه در اسلام لغو و لهو است (لأن يملأ بطن الرجل قيحا خير من ان يملأ شعرا) [2] غرق شدن در شعر و خيال ضررهاي زيادي دارد.

شعر تا حدي از مظاهر جمال است، آثار اجتماعي مفيدي ممكن است داشته باشد.

داستانها در اين زمينه هست و به همين دليل كه خوبي دارد بدي هم دارد. دربارهايي كه دربار شعر و خلاعت و لغو بوده بسيار فاسد بوده. خيلي ها بوده اند كه به واسطه ي يك شعر در دربار امويها صله هاي فراواني برده اند. (داستان وليد اموي و ابن عايشه ص 75 مكتب تشيع)

به هر حال شعرا و بطالها در دربار يزيد مقامي داشتند و خودش هم در وصف خمر و ساير چيزها اشعاري دارد، از آن جمله:



شميسة كرم برجها قعر دنها

و مشرقها الساقي و مغربها فمي



فان حرمت يوما علي دين احمد

فخذها علي دين المسيح بن مريم...



و از آن جمله:



دع المساجد للعباد تسكنها

و اجلس عل دكة الخمار و اسقينا



ان الذي شربا في سكره طربا

و للمصلين لا دنيا و لا دينا



ما قال ربك ويل للذي شربا

لكنه قال ويل للمصلينا... [3] .



و از آن جمله است:



لما بدت تلك الرؤوس و أشرقت

تلك الشموس علي ربي جيرون



صاح الغراب فقلت صح أو لا تصح

فلقد قضيت من النبي ديوني... [4] .




و از آن جمله است اشعاري كه به اشعار ابن الزبعري ملحق كرد كه مفصل است.

علاقه ي وافر يزيد به شكار و تفريح مانع رسيدگي به كارهاي مملكتداري و سياست بود و ناچار كارها در دست ديگران بود.

و اما علاقه ي او و سرگرمي او به بازي با حيوانات، كارهاي او را به صورت مسخره اي در آورده بود. نه تنها به اسب سواري و اسب دواني علاقه ي وافري نشان مي داد (اين عمل در اسلام ممدوح است) او يك عده بوزينه و يوز (فهادين) تهيه كرده بود با آنها سرخوش بود. يك بوزينه اي داشت كه او را تعليم كرده بود. بوزينه هم از هر حيواني بهتر تعليم قبول مي كند (قصه ي بوزينه و وزارت). به او كنيه ي ابوقيس داده بود. (عرب به حيوانات لقب و كنيه مي دهد:



من ذاك ام عريط للعقرب

و هكذا ثعالة للثعلب [5] .



به جعل مي گويد ابوجعرانه و احيانا حيوان شخصي ممكن است علم شخصي بدهد. يزيد يك كنيه ي شخصي به اين ميمون داده به نام ابوقيس.) به اين حيوان لباس ابريشم و حرير و ديبا و جامه هاي زربفت مي پوشيد و او را در مجلس شراب خويش حاضر مي كرد. (بنازم غيرت ندماي يزيد را و حتما بسياري از امرا و حكام در آن مجلس حاضر مي شده اند!) از طرف ديگر ماده الاغ چابكي داشت و گاهي اباقيس كه تعليم داده شده بود سوار آن ماده الاغ مي شد و در مسابقه اسبها شركت مي كرد. خودش خيلي علاقه داشت كه اباقيس برنده ي مسابقه بشود (و شايد هم احيانا سواركارها به خاطر يزيد عمدا ماده الاغ را جلو مي انداختند).

اين اشعار يزيد [6] در اين زمينه است:



تمسك أباقيس بفضل عنانها

فليس عليها ان سقطت ضمان



ألا من رأي القرد الذي سبقت به

جياد أميرالمؤمنين أتان [7] .

اين بود شمه اي از اخلاق يزيد، و معاويه مي خواست او را بر گردن مسلمين سوار كند.


وضع حكومت يزيد صورتي داشت كه قابل صلح و معاهده و معاقده نبود. امام مجتبي با معاويه قرارداد صلح بست. معاويه عقل و خلقي داشت كه مي توانست تا حدودي حفظ ظاهر بكند و جز در مواردي كه براي ملك و سياستش خطر بود رعايت ظواهري را بنمايد. ولي وضع يزيد تجاهر به فسق و تجاهر به رذالت و پستي و تجاهر به عياشي بود. اگر هم از ناحيه ي امام حسين به نام اسلام و قرآن قيامي نمي شد و [طومار] حكومت يزيد را در ظرف سه سال در هم نمي پيچيد و چند سال طول مي كشيد، ممكن بود قيام ديگري عليه يزيد شود كه عنصر اسلامي هم نداشته باشد و آنوقت خطر مواجه عالم اسلام مي شد. به قولي مردن يزيد در يك مسابقه اي واقع شد كه با ميموني - و شايد همان ابوقيس بوده - گذاشته بود. قيام اهل مدينه تنها سببش شهادت امام حسين نبود، سبب ديگرش وضع ناهموار يزيد بود: عبدالله بن حنظله با عده اي به نمايندگي اهل مدينه آمد به شام، اوضاع را طوري ناراحت كننده ديد كه گفت:

و الله ما خرجنا علي يزيد حتي خفنا أن نرمي بالحجارة من السماء. ان رجلا ينكح الأمهات و البنات و الأخوات، و يشرب الخمر، و يدع الصلاة، و الله لو لم يكن معي أحد من الناس لأبليت الله [8] فيه بلاء حسنا

[9] .

بعضي گفته اند به «ذات الجنب» مرد در سن 37 سالگي. [10] .

احتمال داده مي شود كه افراط در شراب و لذات، كبدش را از بين برده بود. يزيد در كودكي در باديه مرض آبله گرفت و آبله رو بود. عقاد مي گويد: و سيم و بلند قامت بود. همچنين مي گويد: يزيد به مسابقه و مطارده علاقه مند بود ولي بيشتر جنبه ي لهوي داشت نه جنبه ي جدي و شجاعانه. يزيد شخصا خصلت شجاعت و تهور عربي را كه


بعضي از آباء مادري اش مثل عتبه و وليد عمويش و شيبه داشتند نداشت و به تمام معني مردي مهمل و عياش و سبكسر بود و لهذا در يكي از جنگهاي زمان معاويه كه معاويه سپاه سفيان بن عوف را براي جنگ قسطنطنيه يا براي فتح قسطنطنيه فرستاد يزيد تمارض و تثاقل كرد تا سپاه حركت كرد و بعد هم شايع شد كه سپاه دچار مرض و قحطي شدند. خبر به يزيد عياش رسيد. اين شعرها را گفت:



ما أن ابالي بما لاقت جموعهم

بالفر قدونة من حمي و من موم



اذا اتكأت علي الأنماط مرتفقا

بدير مران عندي ام كلثوم [11] .



معاويه وقتي شنيد قسم خورد كه يزيد را به سپاه ملحق مي كنم، برا رفع عار شماتت.

از اينجا دو نكته معلوم مي شود:

الف. روي كار آمدن يزيد كه هيچ گونه لياقتي نداشت، نه لياقت خلافت و نه لياقت ملكداري و سياست، صرفا معلول فساد تدريجي اخلاق مسلمين در آن عهد بود. معاويه اگر لياقت خلافت نداشت ولي لياقت سياست و ملكداري داشت.

ب. فرق ظاهري ديده مي شود بين عمر و معاويه كه عمر حاضر نشد عبدالله پسرش را انتخاب كند و يا جزء شورا قرار دهد و گفت: عبدالله در تدبير منزل خودش عاجز است؛ ولي معاويه علي رغم عقيده ي خودش به عدم لياقت يزيد، زمام كار را به دست او سپرد.


پاورقي

[1] [همانا پوشيدن عباي خشن همراه با خوشي و روشني چشمم را از پوشيدن لباسهاي نازک بيشتر دوست دارم.

و خانه‏اي که بادهاي تند در آن بوزد نزد من از قصر مشرف باشکوه محبوبتر است. و يکي از پسرعموهاي فقير و بدخويم براي من از مردي تنومند و درشتخو بهتر است.].

[2] [اگر شکم مردي از چرک و خون پر شود بهتر از آن است که درون وي از شعر پر گردد.].

[3] [مساجد را براي عابدان واگذار تا در آن سکني گزينند، و خود بر دکان شرابفروش نشين و ما را شراب ده. آن کس که شراب نوشد در حالت خماري به طرب پردازد، در حالي که نمازگزاران نه دين دارند و نه دنيا. پروردگارت در قرآن «واي بر شرابخواران» نگفته، ولي «واي بر نمازگزاران» گفته است...].

[4] [چون آن سرها پيدا شد و آن خورشيدها به تپه‏هاي جيرون بتابيد، کلاغ صدا کرد و من گفتم چه صدا بکني چه نکني من ديون خود را از پيامبر وصول کردم.].

[5] [يکي از آنها ام‏عريط است که کنيه‏ي عقرب است، و نيز ثعاله که نام روباه است.].

[6] در تتمة المنتهي مثل اينکه اين رباعي را به شخص ديگري نسبت مي‏دهد. رجوع شود به شرح حال يزيد در آن کتاب.

[7] [اي اباقيس (نام ميمون يزيد) زمام مرکب خود را محکم بگير که اگر از زين به زير افتادي مرکبت ضامن نيست.



هان چه کسي ميمون را که گور خري آن را بر اسبهاي اميرالمؤمنين (يزيد) پيش انداخته ديده است؟].

[8] ظ: الله.

[9] [به خدا سوگند ما يزيد نشوريديم مگر به خاطر اينکه ترسيديم بر ما سنگ از آسمان ببارد. او مردي است که با مادران و دختران و خواهران خود نکاح مي‏کند، و شراب مي‏نوشد، و نماز را ترک مي‏کند. به خدا سوگند اگر احدي از مردم هم با من نبودند من خودم را در راه خدا به گرفتاري نيکويي گرفتار مي‏ساختم.].

[10] عقاد: ابوالشهداء، ص 78.

[11] [مرا چه باک که تمام لشکر اسلام از مرض آبله و تب مردند. من اکنون در دير مران بر متکاهاي پر قو تکيه داده و راحتم، و ام‏کلثوم در آغوش من است.].