بازگشت

صلابت غير از خشونت است


سعدي مي گويد:



درشتي و نرمي بهم در به است

چو رگزن كه جراح و مرهم نه است



البته نمي خواهم تعبير «درشتي» كرده باشم. اين شعر را بدين جهت خواندم كه نزديك مقصود است، آيا همراه نرمي، صلابت هم نبايد باشد؟ فرق است ميان خشونت و صلابت. اين ريگهايي كه در كف نهرها هست، ساليان درازي آب آمده از رويشان عبور كرده و آنها را ساييده است. وقتي انسان يكي از اينها را از كف نهري برمي دارد، مي بيند كه صلابت دارد و سفت است و از اين جهت با ساير سنگها فرقي ندارد، اما آنچنان صاف است كه انسان از لمس كردن آن كوچكترين احساس ناراحتي نمي كند، به طوري كه از دست كشيدن روي جامه ي خودش بيشتر احساس ناراحتي مي كند تا از دست كشيدن روي آن سنگ. يك شمشير صيقل داده شده، نرمش دارد به گونه اي كه مثل فنر تاب مي خورد، ولي در عين حال صلابت هم دارد. مسأله ي صلابت داشتن، استحكام داشتن، شجاع بودن، نترسيدن از كسي غير از خدا، غير از مسأله ي خشونت داشتن است. پيامبران در عين اينكه منتهاي تواضع و نرمش را در برخوردها و گفتارها و در اخلاق خودشان با مردم داشتند اما در راه خودشان هم قابل انعطاف نبودند، جز خدا از احدي بيم نداشتند، از احدي نمي ترسيدند.