بازگشت

متكلف نبودن


مسأله ي ديگر مسأله ي متكلف نبودن است. تكلف در موارد مختلفي به كار مي رود و در واقع به معني به خود بستن است كه انسان چيزي را به زور به خود ببندد. در مورد سخن هم به كار مي رود. به افرادي كه در سخن خودشان به جاي اينكه فصيح و بليغ باشند الفاظ قلمبه و سلمبه به كار مي برند، مي گويند متكلف.

در حديث است كه كسي در حضور پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله در صحبتهاي خود


كلمه پردازي هاي قلمبه و سلمبه مي كرد. پيغمبر اكرم فرمود: «انا و اتقياء امتي براء من التكلف» من و پرهيزكاران امتم از اين گونه حرف زدن و به خود بندي در سخن، بري و منزه هستيم، پرهيز مي كنيم. تكلف غير از فصاحت است. اصلا فصاحت، خودش رواني و عدم تكلف و تعقيد در سخن است، از زبان پيغمبران در زمينه ي تبليغ آمده است: «ما انا من المتكلفين» [1] آن طور كه مفسرين گفته اند اين جمله ظاهرا ناظر به اين مطلب نيست كه من در سخنم متكلف نيستم، بلكه منظور اين است كه در آنچه مي گويم متكلف نيستم، يعني چيزي را كه نمي دانم و بر خودم آن طور كه بايد، ثابت و محقق و روشن نيست، نمي گويم؛ در مقابل مردم تظاهر به دانستن مطلبي كه هنوز آن را براي خودم توجيه نكرده ام نمي كنم.

در ذيل اين آيه در مجمع البيان از عبدالله بن مسعود روايت شده است كه «ايها الناس! من علم شيئا فليقل» اي مردم، كسي كه چيزي را مي داند پس بگويد. «و من لم يعلم فليقل الله اعلم» و كسي كه چيزي را نمي داند بگويد خدا داناتر است. «فان من العلم ان يقول لما لا يعلم الله اعلم» يكي از علمها همين است كه انسان علم به عدم علم خودش داشته باشد، جاهل بسيط باشد، لااقل بداند كه نمي داند (خود بداند كه نداند) اعتراف كردن به اين مطلب، خودش يك درجه از علم است. بعد عبدالله بن مسعود اين آيه را خواند: «فان الله تعالي قال لنبيه: قل ما اسألكم عليه من اجر و ما انا من المتكلفين»

[2] معلوم مي شود عبدالله بن مسعود كه از صحابه ي بزرگوار رسول اكرم است، از جمله ي «ما انا من المتكلفين» اين مطلب را استفاده كرده كه هر كسي هر چه مي داند به مردم بگويد و آنچه را نمي داند بگويد كه نمي دانم.

ابن جوزي كه از خطباي معروف است، بالاي يك منبر سه پله اي بود. ظاهرا زني آمد و مسأله اي از او پرسيد. گفت: نمي دانم. گفت: تو كه نمي داني چرا سه پله بالاتر رفته اي؟ گفت: اين سه پله كه بالاتر رفته ام براي آن چيزهايي است كه من مي دانم و شما نمي دانيد؛ اگر مي خواستند به نسبت چيزهايي كه نمي دانم برايم منبر درست كنند، بايد منبري درست مي كردند كه تا كره ي ماه بالا برود. شيخ انصاري از علماي بزرگ ماست، هم از نظر علمي- كه در دو فن فقه و اصول


واقعا از علماي محقق و طراز اول است - و هم از نظر تقوا. به همين جهت وقتي كه درباره ي ايشان حرف مي زدند، مبالغه و اغراق مي كردند و مثلا مي گفتند از آقا هر چه بپرسي مي داند، محال است كه چيزي را نداند. (شوشتري هم بوده است. مي گويند آن لحن خوزستاني خودش را تا آخر عمر حفظ كرده بود.) گاهي كه از او يك مسأله ي شرعي مي پرسيدند: با اينكه مجتهد بود، يادش نبود. هر وقت كه يادش نبود، بلند مي گفت: نمي دانم، تا شنونده و شاگردان بفهمند كه اعتراف به ندانستن ننگ نيست. چيزي را كه از او مي پرسيدند، اگر مي دانست براي طرف آرام مي گفت، همين قدر كه او خودش بفهمد، و اگر نمي دانست بلند مي گفت: ندانم، ندانم، ندانم.


پاورقي

[1] همان.

[2] مجمع البيان، ج 8 / ص 486.