بازگشت

روش و اسلوب صحيح


يكي از شرايط موفقيت در هر كاري، انتخاب روش و اسلوب صحيح است، شما مثلا مي بينيد علم طب يك جور است ولي گاهي متد و اسلوب كار اطباء يا جراحان با يكديگر متفاوت است؛ متد و اسلوب و روش عملي بعضي از آنها از ديگران موفقتر است.

مسأله اي مطرح است راجع به نقطه ي عطف در علم جديد و علم قديم، مي بينيم


دوره اي را دوره ي علم جديد مي نامند. البته علم، قديم و جديد ندارد ولي دوره اي را دوره ي جديد براي علم مي نامند. تفاوت دوره ي جديد با دوره ي قديم علم در چيست؟ در دوره ي جديد، علم سرعت و پيشرفت فوق العاده اي پيدا كرد. يكمرتبه مثل اينكه مانعي را از جلوي چرخ علم برداشته باشند، علم به سرعت شروع كرد به حركت كردن، در صورتي كه حركت علم در دوران قديم كندتر بود. اما علت اين سرعت در دوره ي جديد چيست؟ آيا علماي جديد مثل پاستور نبوغ بيشتري از علماي قديم مثل بقراط و جالينوس و بوعلي سينا داشته اند؟ به عبارت ديگر، آيا علت اين است كه در دنياي جديد اشخاص خارق العاده اي پيدا شدند كه در دنيا قديم چنين شخصيتها و مغزهاي متفكري نبودند؟ نه، چنين نيست، شايد امروز احدي ادعا نكند كه نبوغ پاستور يا ديگران از نبوغ ارسطو، افلاطون، بوعلي سينا، بقراط، جالينوس و يا خواجه نصير طوسي بيشتر بوده، ولي سرعت و موفقيت كار اينها بيشتر بوده است. سرش چيست؟

مي گويند سرش اين است كه اسلوب علما يكمرتبه تغيير كرد. از وقتي كه اسلوب علما در تحقيق عوض شد، سرعت پيشروي علم بيشتر شد. اسلوبها در موفقيتها نقش دارند. ممكن است شما يك فرد نابغه و باهوش و با استعداد و پركاري را در رأس يك مؤسسه قرار بدهيد و نتواند اداره كند. فرد ديگري را كه به اندازه ي او نبوغي از نظر حافظه و هوش و استعداد و درك ندارد، در رأس همان مؤسسه قرار بدهيد و بهتر اداره كند، از باب اينكه سبك و روش او بهتر است. مثال واضحتر و روشنتري بزنيم: مكرر افرادي را ديده ايم كه بسيار باهوش، با استعداد و پرحافظه هستند اما موفقيت اينها در يادگيري كمتر از موفقت كساني است كه از نظر هوش و حافظه و قدرت كار در سطح پايين تري قرار دارند، چرا؟ براي اينكه سبك كار اينها بهتر است. مثلا يك آدم خيلي پر حافظه ممكن است در شبانه روز شانزده ساعت يكسره كار كند، اما چگونه؟ يك كتاب را از اول تا آخر مطالعه مي كند. بعد فورا كتاب ديگري را برمي دارد و مطالعه مي كند، در صورتي كه اين كتاب در يك رشته است و آن كتاب در يك رشته ي ديگر. بعد كتابي ديگر، بعد يك درس ديگر، يك بلبشويي راه مي اندازد. ولي يك نفر ممكن است كه قدرت هشت ساعت كار بيشتر نداشته باشد، ولي وقتي كتابي را مطالعه مي كند اولا با دقت مي خواند نه با تندي؛ ثانيا به يك دور انداختن اكتفا نمي كند، يك بار ديگر همين كتاب را مي خواند. به كتاب


ديگري دست نمي زند تا مطالبي كه در اين كتاب خوانده، در ذهنش وارد بشود. به اين حد نيز قناعت نمي كند؛ در نوبت سوم مطالب خوبي را كه در اين كتاب تشخيص داده است و لازم مي داند، در ورقه هاي منظمي فيش برداري و يادداشت مي كند. يعني يك حافظه ي كتبي براي خودش درست مي كند كه تا آخر عمر هر وقت بخواند بتواند فورا به آن مطالب مراجعه كند. اين كتاب را كه تمام كرد، كتابهاي ديگري را كه متناسب با همين موضوع هستند مطالعه مي كند. بعد از مدتي، از مطالعه كردن اين گونه كتابها بي نياز مي شود. بعد مي رود سراغ سلسله كتابهاي ديگر. اما آدمي كه امروز اين كتاب، فردا آن كتاب و پس فردا كتاب ديگري را مطالعه مي كند. مثل كسي مي شود كه وقتي مي خواهد غذا بخورد، يك لقمه در اين، دو لقمه از آن، چهار لقمه از نوع ديگر پنج لقمه از آن ديگري مي خورد. آخر معده ي خودش را فاسد مي كند، كاري هم انجام نداده است. اينها مربوط است به سبك و روش و اسلوب.

مسأله ي تبليغ، به همان معناي صحيح و واقعي، رساندن و شناساندن يك پيام به مردم است، آگاه ساختن مردم به يك پيام و معتقد كردن و متمايل نمودن و جلب كردن نظرهاي مردم به يك پيام است. رساندن يك پيام، اسلوب و روش صحيح مي خواهد و تنها با روش صحيح است كه تبليغ موفقيت آميز خواهد بود. اگر عكس اين روش را انتخاب كنيد، نه تنها نتيجه ي مثبت نخواهد داشت بلكه نتيجه ي معكوس خواهد داد.