بازگشت

شعر و سرود


مسأله ي شعر را وقتي انسان در مورد اسلام مطالعه مي كند، مسائل عجيبي را مي بيند. پيغمبر اكرم، هم با شعر مبارزه كرد و هم شعر را ترويج كرد؛ با شعرهايي مبارزه كرد كه به اصطلاح امروز متعهد نيست يعني شعري نيست كه هدفي داشته باشد، صرفا تخيل است، سرگرم كننده است، اكاذيب است، مثلا كسي شعر مي گفت در وصف اينكه نيزه ي فلان كس اين طور بود يا اسبش آن طور بود، يا در وصف معشوق و زلف او، يا كسي را هجو و شخصيتي را مدح مي كرد براي اينكه پول بگيرد. پيغمبر شديدا با اين نوع شعر مبارزه مي كرد؛ فرمود: «لان يمتلي جوف رجل قيحا خير له من ان يمتلي شعرا» [1] اگر درون انسان پر از چرك باشد بهتر از آن است كه پر از شعرهاي مزخرف باشد. ولي همچنين فرمود: «ان من الشعر لحكمة» [2] اما هر شعري را نمي گويم؛ بعضي از شعرها حكمت است، حقيقت است.

پيغمبر در دستگاه خودش چندين شاعر داشت. يكي از آنها حسان بن ثابت است. تفكيك بين دو نوع شعر نه تنها در حديث پيغمبر آمده، بلكه خود قرآن نيز آن را بيان كرده است: «و الشعراء يتبعهم الغاون الم تر انهم في كل واد يهيمون و انهم يقولون ما لا يفعلون الا الذين امنوا و عملوا الصالحات» [3] شعرايي بودند كه پيغمبر اكرم يا ائمه ي اطهار آنها را تشويق مي كردند، اما چه جور شعرايي؟ شعرايي كه پيام اسلام را، حقايق اسلام را در لباس زيباي شعر به مردم مي رساندند. و بدون شك كاري كه شعر مي كند، يك نثر نمي تواند انجام دهد، چون شعر زيباتر از نثر است. شعر وزن و قافيه دارد، آهنگ پذير است، اذهان براي حفظ كردن شعر آماده است. پيغمبر اكرم به حسان بن ثابت كه شاعر دستگاه حضرت بود، فرمود: «لا تزال مؤيدا بروح القدس ما ذببت عنا اهل البيت» [4] از طرف روح القدس تأييد مي شوي مادامي كه اين راهي را كه داري، بروي و از اين راه منحرف نشوي؛ مادامي كه مدافع حقيقت باشي، مادامي كه مدافع خاندان ما باشي، مؤيد به روح القدس هستي. درباره ي يك شاعر، پيغمبر اكرم اين سخنان را مي گويد.


شعراي زمان ائمه چه خدمتها كردند! ما در تاريخ اسلام شعرهاي حماسي و توحيدي داريم در عربي و فارسي. (البته به زبانهاي ديگر مثل تركي و اردو هم داريم). شعرهاي فوق العاده اي داريم در وعظ و اندرز در عربي و فارسي. همه ي اينها از نتايج فرهنگ اسلامي است. اثري كه شعر دارد نثر ندارد. اعجاب نهج البلاغه اين است كه نثر است و اينهمه فصيح و زيباست به طوري كه در حد شعر و بلكه والاتر از شعر است. در زبان فارسي، شما نمي توانيد يك صفحه نثر پيدا كنيد كه برابر باشد با يك صفحه شعر سعدي، با توجه به اينكه نثر عالي زياد داريم مثل كلمات قصار خواجه عبدالله انصاري يا نثر سعدي.

ملاي رومي با آنهمه قدرت و توانايي، وقتي كه سراغ مجالس وعظش مي روي مي بيني چيزي نيست. يعني آنها كه به نثر گفته چيزي نيست. ما در عربي هم نداريم نثري كه قدرت خارق العاده ي نهج البلاغه در آن باشد. شعر در قالب خودش خيلي كار كرده و خيلي مي تواند كار كند. شعر بد مي تواند خيلي بد باشد و شعر خوب هم مي تواند خيلي خوب باشد. شعرهاي حكمت، شعرهاي توحيد، شعرهاي معاد، شعرهاي نبوت، شعرهاي در مدح پيغمبر، در مدح ائمه ي اطهار، درباره ي قرآن

، شعرهاي به صورت رثا و مرثيه به شرط اينكه خوب باشند، مثل اشعار شعراي زمان ائمه، مي توانند بسيار مؤثر باشند.

من يك وقتي در سخنرانيهايي گفتم بسيار تفاوت است ميان مرثيه هايي كه كميت يا خزاعي مي گفت و مرثيه هايي كه در زمانهاي اخير امثال جوهري و حتي محتشم مي گويند. مضامين، از زمين تا آسمان تفاوت دارند. آنها خيلي آموزنده است و اينها آموزنده نيست، و بعضي از اينها اصلا مضرند.

اقبال لاهوري يا اقبال پاكستاني واقعا يك دانشمند ذي قيمت است. كسي است كه رسالتي در زمينه ي اسلام براي خودش احساس مي كرده و از هر وسيله ي خوب و مشروعي براي هدف خودش استفاده كرده است. يكي از وسايلي كه از آن استفاده كرده، شعر است. در شعراي فارسي زبان، بخصوص در عصرهاي متأخر، از نظر داشتن هدف بدون شك ما شاعري مثل اقبال نداريم. اگر شعر براي شاعر وسيله باشد براي هدفش، ديگر نظير ندارد، اقبال آنجا كه مي بايست سرود بگويد، سرود مي گفت. سرود فوق العاده اي را كه به عربي ترجمه شده، به اردو گفته است. در سالهاي اخير آقاي سيد محمد علي سفير اين سرود را به فارسي ترجمه كرد كه در حسينيه ي ارشاد اجرا مي شد.


چقدر عالي بود! من خودم پاي اين سرود مكرر گريه كردم و مكرر گريه ي ديگران را ديدم. ما چرا نبايد از سرود استفاده كنيم؟ اينها همه وسيله است. امروز از وسايل نمي شود غافل بود. در عصر جديد وسايلي پيدا شده كه در قديم نبوده است. ما نبايد به وسايل قديم اكتفا كنيم؛ ما فقط بايد ببينيم چه وسيله اي مشروع است و چه وسيله اي نامشروع.


پاورقي

[1] نهج الفصاحة، ص 470، حديث 2215.

[2] الغدير / ج 2 / ص 9.

[3] شعراء / 227 - 224.

[4] الغدير، ج 2 / ص 34 [در عبارت الغدير بعد از «روح القدس» جمله‏ي «ما نصرتنا بلسانک» را دارد.].