بازگشت

فرق تبليغ با امر به معروف و نهي از منكر


وقتي معلوم شد كه «ابلاغ» يا «تبليغ» رساندن پيام است، نتيجه مي گيريم «تبليغ» كه در قرآن آمده است و «امر به معروف و نهي از منكر» كه آن هم در قرآن آمده است، دو مسأله ي جداگانه اند؛ البته با يكديگر پيوستگي دارند، ولي دو مسأله هستند. تبليغ، مرحله ي شناساندن و خوب رساندن است. پس مرحله ي شناخت است. ولي امر به معروف و نهي از منكر مربوط به مرحله ي اجرا و عمل است. تبليغ، خودش يك وظيفه ي معروف و نهي از منكر مربوط به مرحله ي اجرا و عمل است. تبليغ، خودش يك وظيفه ي عمومي براي همه ي مسلمين است، همچنانكه امر به معروف و نهي از منكر يك وظيفه ي عمومي است. وظيفه اي كه هر مسلمان از نظر تبيلغ دارد اين است كه بايد اين احساس در او پيدا بشود كه به نوبه ي خودش حامل پيام اسلام است. اما وظيفه اي كه هر مسلمان در مورد امر به معروف و نهي از منكر دارد اين است كه بايد اين احساس در او باشد كه


مجري و جزء قوه ي مجريه اين پيام است كه بايد آن را در جامعه به مرحله ي عمل و تحقق برساند و به آن لباس عينيت بپوشاند. اين است كه امر به معروف و نهي از منكر يك مطلب است و تبليغ مطلب ديگر. از اين جهت عرض مي كنم كه نهضت حسيني علاوه بر جنبه ي و لايه و بعد امر به معروف و نهي از منكر، جنبه و لايه و بعد ديگري دارد و آن تبليغ است. اين نهضت متشابه و تو در تو و چند لايه، يكي از كارهايي كه انجام داده است اين است كه ماهيت اسلام را آنچنان كه هست شناسانده است؛ پيام اسلام را به جهان بشريت شناسانده است؛ پيام اسلام را به جهان بشريت شناسانده و ارائه كرده است، آنهم چقدر بليغ!

همان طور كه عرض كردم، سخن بر دو قسم است، سخن محكم و سخن متشابه. مي دانيد كه سخن از نظر ديگر باز بر و قسم است:سخن بليغ و سخن غير بليغ. علماي اسلامي پاره اي سخنان را سخنان فصيح و بليغ مي گويند. به چه سخني سخن بليغ مي گويند؟ به سخني كه بتواند منظور و هدف گوينده را به خوبي و شايستگي به فكر و روح و به احساس طرف برساند، سخني كه بتواند واقعا هدف گوينده را برساند.

نهضت هم همين طور است؛ نهضت بليغ و نهضت غير بليغ داريم. نهضت بليغ نهضتي است كه پيامي را كه مي خواهد به دلها و فكرها و احساسها ابلاغ كند و برساند، به خوبي برساند. از اين جنبه وقتي نگاه مي كنيم، مي بينيم كه بليغ تر و رساتر و رساننده تر از نهضت حسيني، نهضتي در جهان پيدا نمي شود. نهضتي كه شما از يك طرف مي بينيد از نظر ابعاد مكاني، جهاني شده است و از طرف ديگر از نظر زماني، بعد از حدود چهارده قرن، قدرت رسانندگي و قدرت نفوذش نه تنها كاسته نشده بلكه افزايش يافته است؛ نهضتي است فوق العاده قوي.

حال ما بايد مقداري راجع به خود تبليغ بحث كنيم تا عناصر تبليغي در نهضت امام حسين را درست بشناسيم و بيان كنيم. معنا و مفهوم تبليغ را دانستيم، و دانستيم كه قرآن مجيد روي كلمه ي «تبليغ» تكيه كرده است. در نهج البلاغه جمله ي معروفي است درباره ي فلسفه ي بعثت انبياء، مي فرمايد: «فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبيائه ليستأدوهم ميثاق فطرته و يذكروهم منسي نعمته و يحتجوا عليهم بالتبليغ» يعني خدا پيامبران را يكي پشت سر ديگري فرستاد، براي چه؟ اولا براي اينكه خدا پيماني، با تكوين، در سرشت آدميان نهاده است. مي خواهد بگويد دين امر نيست كه بر بشر تحميل شده باشد، بلكه پاسخ به نداي فطرت بشر است. پيماني كه خدا بسته است. روي كاغذ نيست، با لفظ نيست، با صوت نيست، با بيعت نيست، بلكه با قلم تقدير است، در عمق روح و


سرشت انسانهاست. مي گويد پيغمبران آمده اند به مردم بگويند: ايها الناس! آن پيماني كه در سرشت خود با خداي خود بسته ايد، ما وفاي به آن پيمان را از شما مي خواهيم نه چيز ديگر. «و يذكروهم منسي نعمته» پيامبران را يادآوران اند. «و يحتجوا عليهم بالتبليغ» و براي اينكه پيام خدا را به مردم ابلاغ كنند و از اين راه با مردم اتمام حجت نمايند. «و يثيروا لهم دفائن العقول» [1] (چه جمله هاي عجيبي!) مي فرمايد: در عقلهاي مردم، در فكر مردم، در روح مردم، در اعماق باطن مردم گنجهايي مدفون است؛ گنجهايي عقلاني در عقل مردم وجود دارد، ولي روي اين گنجها را خاك و غبار پوشانيده است، پيغمبران آمده اند تا اين غبارها و لايه هاي خاك را بزدايند و اين گنجي را كه مردم در درون خود دارند به خود آنها بنمايانند. هر فردي در خانه ي روح و روان خود گنجي دارد و از آن بي خبر است؛ پيغمبران آمده اند آن گنج را بنمايانند تا هر كس با كمال شوق و شور و ابتهاج در صدد بيرون آوردن گنج خودش باشد.

پيغمبران خدا همه مبلغند به اين بيان كه عرض كردم، ولي همه مشرع نيستند. اين است كه پيغمبران خدا دو دسته اند: پيغمبراني كه هم مشرعند و هم مبلغ، و پيغمبراني كه فقط مبلغند. پيغمبران مشرع يعني پيغمبران قانونگذار كه عده شان خيلي كم است؛ جمعا پنج تا مي شوند: نوح، ابراهيم، موسي، عيسي و خاتم الأنبياء صلي الله عليه و آله. ولي همه ي پيغمبران، مبلغ رسالات الهي هستند همچنانكه آمر به معروف و ناهي از منكر هستند. اينكه شنيده ايد يكصد و بيست و چهار هزار پيغمبر آمده اند، هر پيغمبري براي بشر قانون نياورده؛ آنها كه قانون آورده اند محدودند. ساير پيغمبران مبلغ پيامي بوده اند كه پيغمبران مشرع آورده اند، و آنها را پيغمبران تبليغي بايد گفت. همان طور كه بعد از پيغمبر آخر الزمان و خاتم، پيغمبر مشرعي نخواهد آمد، بعد از او پيغمبر مبلغي هم نخواهد آمد ولي مبلغ بايد باشد، چطور؟ چون دوره ي ختميه دوره ي كمال و بلوغ بشر است. در اين دوره آن وظيفه اي را كه صد و بيست و چهار هزار پيغمبر منهاي پنج تا انجام مي دادند (و در واقع خدا خودش انجام مي داد، يعني پيغمبراني را براي اين كار مبعوث مي كرد)، يعني تبليغ را، بايد مردم عادي انجام بدهند. اين است كه مبلغين واقعي اسلام، پيامبران پيامبرند، يعني پيام پيامبران را به مردم مي رسانند.



پاورقي

[1] نهج‏البلاغه فيض الاسلام، ص 33 (خطبه‏ي اول، قسمت 36).