بازگشت

مقام امر به معروف و نهي از منكر در اسلام


شما اگر مي خواهيد بفهميد كه مقام امر به معروف و نهي از منكر در اسلام چيست، اين روايتي را كه در كافي است و از روايات بسيار معروف و قطعي و مسلم ماست و در تمام كتب فقهي و حديثي معتبر آمده است و مفصلترين حديث در اين باب است مطالعه كنيد. من قسمتهايي از آن را براي شما مي خوانم، چون همه اش مفصل است. يك قسمتش كه اول حديث هم هست اين است كه فرمود: در آخر الزمان مردم رياكاري پيدا مي شوند كه دائما آيه ي قرآن و دعا مي خوانند: «و يتنسكون» اظهار مقدس مآبي مي كنند «حدثاء سفهاء» يك مردم تازه به دوران رسيده ي احمقي هم هستند. تنها چيزي كه اين مقدس مآب ها به آن اعتنا ندارند، امر به معروف و نهي از منكر است. «لا يوجبون امرا بمعروف و لا نهيا عن منكر الا اذا امنوا الضرر» اينها تا مطمئن نشوند كه امر به معروف و نهي از منكر كوچكترين ضرري به ايشان نمي زند، به آن تن نمي دهند. «يطلبون لانفسهم الرخص و المعاذير» دائم دنبال اين هستند كه يك راه فراري براي امر به معروف


و نهي از منكر پيدا كنند، يك عذري بتراشند كه خوب، ديگر نمي شود، ديگر ممكن نيست. «يقبلون علي الصلوة و الصيام و لا يكلفهم في نفس و لا مال» دنبال آن عبادتهايي هستند كه نه به جان، نه به مال و نه به حيثيتشان ضرر مي زند (مثل نماز و روزه) اما اگر وظيفه اي ضرري به جايي مي زند، ديگر آن را قبول ندارند. تا آنجا كه مي فرمايد اگر نماز هم به كار يا حيثيت يا جانشان ضرر مي زد، آن را رها مي كردند: «كما رفضوا اسمي الفرائض و اشرفها» همان طور كه عاليترين و شريفترين فريضه ها را رها كردند، نماز را هم رها مي كردند. آن عاليترين و شريفترين فريضه ها كدام است؟ «ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر فريضة بها تقام الفرائض» [امر به معروف و نهي از منكر] فريضه ي بزرگي است كه ساير فرايض به وسيله ي آن بپا مي شود. بايد امر به معروف و نهي از منكر باشد تا نمازي باشد، تا زكاتي باشد، تا حجي باشد، تا خمسي باشد، تا معاملاتي باشد، تا قانوني باشد، تا اخلاقي باشد. باز قسمتي از حديث را حذف مي كنم. فرمود: «ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر سبيل الأنبياء» همانا امر به معروف و نهي از منكر راه همه ي پيامبران است «منهاج الصلحاء، بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل المكاسب و ترد المظالم و تعمر الارض» [1] [شيوه ي همه ي صالحان است]، واجبات خدا به اين وسيله بپا داشته مي شود، راهها به اين وسيله امن مي گردد، كسبها به اين وسيله حلال و مظالم به اين وسيله بازمي گردد، زمين به اين وسيله آباد مي شود.

شما از اينجا بفهميد كه حوزه ي امر به معروف و نهي از منكر تا كجاست؛ تا حدود آباد شدن زمين. خدا مي داند آدم گاهي كه يك چيزهايي را مي بيند و در تاريخ اسلام مطالعه مي كند، دود از كله اش بلند مي شود كه ما چه بوديم و چه شديم! دلم مي خواهد اين كتاب الاحكام السلطانيه ي ماوردي را - كه يكي از معتبرترين كتابهاي اسلامي است مخصوصا اروپاييها و مستشرقين روي آن خيلي حساب مي كنند - مطالعه كنيد. اين كتاب، نظامات اجتماعي اسلام را در حدود هزار سال پيش بيان كرده است. ببينيد چه نظاماتي در دنياي اسلام بوده و اصلا امر به معروف و نهي از منكر چه معني اي داشته و چه مي كرده است! از آن مهمتر كتابي است به نام «معالم القربة في احكام الحسبة» كه خوشبختانه اين كتاب را ظاهرا يك مستشرق فرنگي از يكي از كتابخانه هاي تركيه


در آورده و چاپ كرده است [2] اين كتاب در قرن نهم نوشته شده. «حسبه» در آنجا يعني همان امر به معروف و نهي از منكر. اصطلاحي بوده كه از قرن دوم هجري، امر به معروف و نهي از منكر را «حسبه» مي گفته اند. «محتسب» كه شما مي بينيد در اشعار ما آمده است، يعني آمر به معروف و ناهي از منكر. آن تشكيلاتي كه در كشورهاي اسلامي به نام تشكيلات حسبه اي يا احتسابي بوده است، افرادش يعني آمرين به معروف و ناهين از منكر را مي گفتند «محتسب» كه در اصطلاح شعراي ما زياد آمده است. مولوي، حافظ و سعدي اين لغت را استعمال كرده اند. سعدي مي گويد: «چندان كه مرا شيخ اجل شمس الدين ابوالفرج بن الجوزي..» مي گويد استادم ابوالفرج بن الجوزي به من كه جوان بودم مي گفت نرو در اين مجالس، اينجا نرو، آنجا نرو، و من حرف اين شيخ و استاد را نمي شنيدم چون جوان بودم، و گاهي مسخره اش مي كردم، مي گفتم:



قاضي ار با ما نشيند برفشاند دست را

محتسب گرمي خورد معذور دارد مست را



به هر حال، اسم اين كتاب «معالم القربة في احكام الحسبة» است. وقتي انسان اين كتاب را مطالعه مي كند كه اصلا امر به معروف و نهي از منكر چه مفهومي داشته، مي بيند سراسر زندگي را در برمي گيرد. تمام كارهايي كه امروز شهرداريها انجام مي دهند، جزء امر به معروف و نهي از منكر بوده است. تمام كارهايي كه شهرباني انجام مي دهد نيز در حوزه ي احتساب بوده است. در همين كتاب آمده است كه يكي از وظايف محتسب اين است كه وقتي دم دكان بقالي مي رود و مي بيند روي ظرفهاي ماست باز است و مگس مي نشيند، بايد بقال را موظف كند كه روي ظرف ماست خودش را بپوشاند؛ لباسهاي آن بقال را نگاه كند كه كثيف نباشد؛ آن پيشبندي كه مي بندد، چند روز يك بار يا هر روز عوض كند، بشويد؛ در حمامها چه بكنند؛ در مسجدها چه بكنند و... وقتي آدم اينها را مي بيند، مي گويد خدايا! اين ما بوديم كه چنين روزي داشتيم و اين ما هستيم كه به چنين روزي گرفتار هستيم؟! خدايا اين ما هستيم كه در روايات كافي ما و در تمام كتب فقهي ما مي گويد امر به معروف آن چيزي است كه زمين بدان آباد مي شود (و تعمر


الارض)، «و ينتصف من الاعداء» با امر به معروف و نهي از منكر مي شود از دشمن انتقام گرفت؛ يعني امر به معروف و نهي از منكر را زنده كن تا بتواني در مقابل اسرائيل بايستي. اگر در مقابل اسرائيل ناتواني، ريشه اش را از چند صد سال پيش پيدا كن كه امر به معروف و نهي از منكر را از ميان بردي، در نتيجه دشمن بر تو مسلط شد. «و يستقيم الامر» بدين وسيله است كه كارها همه بر روي اساس استواري قرار مي گيرد. «فانكروا بقلوبكم و الفظوا بالسنتكم و صكوا بها جباههم و لا تخافوا في الله لومة لائم، فان اتعظوا الي الحق رجعوا فلا سبيل عليهم: انما السبيل علي الذين يظلمون الناس و يبغون في الارض بغير الحق اولئك لهم عذاب اليم [3] [4] ديگر فرصت ترجمه ي اين قسمت و ذكر قسمتهاي ديگر نيست. يك فريضه اي كه در اسلام چنين مقام و ارزشي را دارد، آيا مي شود احتمال داد كه درباره اش گفته اند اگر يك روزي ديدي اتفاقا، تصادفا، يك نيرويي، يك قدرتي داري انجام بده و اگر قدرت نداري ديگر تكليف ساقط است؟ اين «تكليف ساقط است» يعني اسلام ساقط است، چون امر به معروفي كه اسلام براي ما معرفي مي كند به منزله ي پايه ي خيمه ي اسلام است. چطور ممكن است كه خود اسلام بگويد اگر تصادفا ديدي مي تواني اسلام را نگه داري، نگه دار، اگر تصادفا ديدي نمي تواني، ديگر نمي خواهد، خيالت راحت باشد؟!

در مورد احتمال اثر هم همين طور است. بنده بروم در اتاقم بنشينم، بگويم من كه احتمال اثر نمي دهم. تو حق نداري احتمال اثر بدهي يا ندهي. تو كه اصلا مطالعه نداري، تو كه از اوضاع خبر نداري، جريانات را نمي داني، تو كه نمي داني راه امر به معروف و نهي از منكر چيست، تو كه روانشناسي نمي داني كه براي نفوذ در بشر از چه راهي بايد با روح او مواجه شد، تو كه جامعه شناسي نمي داني، تو كه چيزي نمي داني، حق نداري بگويي من احتمال اثر مي دهم يا احتمال اثر نمي دهم. اين است كه دو ركن اين اصل اساسي، قدرت و آگاهي است، و هر دو را هم بايد تحصيل كرد و به دست آورد؛ غير از اين نمي شود.

شما در روزنامه هاي خودمان مي خوانيد كه در امريكا بيش از سيصد و هشتاد


كميته ي جمع آوري اعانه براي اسرائيل وجود دارد. من از اين نظر اينها را تقدير مي كنم كه ملت بيداري هستند، براي خودشان دارند كار مي كنند. اين ملت مي فهمد كه راهش همين است. هر مردمي در هر محله اي، در هر گوشه اي هستند، خودشان بايد بنشينند، فكر كنند، كار كنند، آگاهي و اطلاع به دست آوردند، عاقبت را بينديشند. اين، آگاهي است و تحصيل آگاهي واجب است. اين، قدرت است و تحصيل قدرت واجب است.

بازگردم به آن مطلبي كه در ابتدا عرض كردم، يعني بررسي عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني از اين وجهه كه اهل بيت پيغمبر چگونه از اين فرصت حداكثر استفاده را كردند. خدا رحمت كند مرحوم آيتي (رضوان الله عليه) را، چه مرد بزرگواري بود، چه عالم متقي اي بود كه از دست ما رفت. ايشان كتابي دارد به نام «بررسي تاريخ عاشورا» كه شايد خيلي از شما ديده باشيد. كساني هم كه نديده اند، ببينند و بخوانند. مجموعه ي سخنرانيهايي است كه ايشان در راديو كرده است. بعد از فوت ايشان اين سخنرانيها را چاپ كردند. در ميان كتابهايي كه به زبان فارسي در اين زمينه نوشته شده است اگر نگوييم بهترين آنهاست، قطعا از بهترين آنهاست. حالا اگر از نظر تجزيه و تحليل نگويم در درجه ي اول يا فرد اول است ولي از جنبه ي استناد يعني از جنبه ي اينكه مطالبش مستند به تواريخ معتبر است، قطعا بي نظير است. در آنجا اين مرد روي اين مطلب خيلي تكيه كرده است كه اصلا تاريخ كربلا را اسرا نگهداري كردند و بزرگترين اشتباهي كه دستگاه اموي كرد مسأله ي اسير گرفتن اهل بيت و سير دادن آنها به كوفه و بعد به شام بود. و اگر آنها اين كار را نكرده بودند، شايد مي توانستند تاريخ اين نهضت را محو كنند يا لااقل يك مقدار از اثر و قدرت بيندازند، ولي به دست خودشان كاري كردند كه براي اهل بيت پيغمبر فرصت ايجاد كردند و آنها اين تاريخ را در دنيا مسجل نمودند. آنها باور نمي كردند كه يك عده زن و بچه خرد شده ي مصيبت ديده حداكثر استفاده را از اين فرصتها ببرند، و چه كسي باور مي كرد، و چطور اينها تبليغ كردند!


پاورقي

[1] فروع کافي، ج 5 / ص 55.

[2] باز هم خدا پدر اين فرنگيها را بيامرزد که اقلا مي‏روند اين کتابهاي نفيس خطي ما را از کتابخانه‏ها در مي‏آورند و چاپ مي‏کنند، ما که اين عرضه را هم نداريم.

[3] شوري / 42.

[4] فروع کافي، ج 5 / ص 55.