بازگشت

وارد شدن زينب به مجلس ابن زياد


مي دانيم كه روز عاشورا وضع به چه منوال بود، و شب يازدهم را اهل بيت پيغمبر چگونه ابراز كردند. روز يازدهم جلادهاي ابن زياد مي آيند اهل بيت را سوار شترهاي بي جهاز مي كنند و حركت مي دهند، و اينها شب دوازدهم را شايد تا صبح يكسره با كمال ناراحتي روحي و جسمي طي طريق مي كنند. فردا صبح نزديك دروازه ي كوفه مي رسند. دشمن مهلت نمي دهد. همان روز پيش از ظهر اينها را وارد شهر


كوفه مي كنند. ابن زياد در دارالاماره ي خودش نشسته است. يك مشت اسير، آنهم مركب از زنان و يك مرد كه در آن وقت بيمار بود. لقب بيماري براي حضرت سجاد عليه السلام فقط در ميان ما ايرانيها پيدا شده است. نمي دانم چطور شده است كه فقط ما اين لقب را مي دهيم: امام زين العابدين بيمار! ولي در زبان عرب هيچ وقت نمي گويند علي بن الحسين المريض (يا الممراض). اين لقبي است كه ما به ايشان داده ايم. ريشه اش البته همين مقدار است كه در ايام حادثه ي عاشورا امام علي بن الحسين سخت مريض بود (هر كس در عمرش مريض مي شود؛ كيست كه در عمرش مريض نشود؟) مريض بستري بود، مريضي كه حتي به زحمت مي توانست حركت كند و روي پاي خود بايستد و با كمك عصا مي توانست از بستر حركت كند. در همان حال امام را به عنوان اسير حركت دادند. امام را بر شتري كه يك پالان چوبي داشت و روي آن حتي يك جل نبود، سوار كردند. چون احساس مي كردند كه امام بيمار و مريض است و ممكن است نتواند خودش را نگه دارد، پاهاي حضرت را محكم بستند. غل به گردن امام انداختند. با اين حال اينها را وارد شهر كوفه كردند. ديگر كوفتگي، زجر، شكنجه به حد اعلاست. [معمولا] وقتي مي خواهند از يك نفر به زور اقرار بگيرند يا اعصابش را خرد كنند، اراده اش را در هم بشكنند، بيست و چهار ساعت، چهل و هشت ساعت به او غذا نمي دهند، نمي گذارند بخوابد، مرتب زجرش مي دهند. در چنين شرايطي اكثر افراد مستأصل مي شوند، مي گويند هر چه مي خواهي بپرس تا من بگويم. شما ببينيد اينها وقتي كه وارد مجلس ابن زياد مي شوند، بعد از آنهمه شكنجه هاي روحي و جسمي چه حالتي دارند! زينب (سلام الله عليها) را وارد مجلس ابن زياد مي كنند. او زني است بلند بالا. عده اي تعبير كرده اند: «و حفت بها اماؤها» كنيزانش دورش را گرفته بودند. مقصود كنيز به معناي اصطلاحي نيست. چون همه ي زنهاي اصحاب كه شركت كرده بودند، براي زينب سيادت و بزرگواري قائل بودند، خودشان را مثل كنيز مي دانستند.

اينها دور زينب را گرفته بودند و زينب در وسط اينها وارد مجلس ابن زياد شد ولي سلام نكرد، اعتنا نكرد. ابن زياد از اينكه او احساس مقاومت كرد، ناراحت شد. سلام نكردن زينب معنايش اين است كه هنوز اراده ي ما زنده است، هنوز ما به شما اعتنا نداريم، هنوز هم روح حسين بن علي در كالبد زينب مي گويد: «هيهات منا الذلة»،


هنوز مي گويد: «لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد (لا اقر اقرار العبيد)» [1] ابن زياد از اين بي اعتنايي، سخت ناراحت شد. مي فهميد اين كيست. همه ي گزارشها به او رسيده بود. وقتي فهميد زني از همه محترمتر است و زنان ديگر با احترام خاصي دورش را گرفته اند، لابد حدس مي زد كه او كيست چون خبر داشت كه كي هست و كي نيست. در عين حال گفت: «من هذه المتكبرة؟» يا «من هذه المتنكرة؟» (دو جور ضبط كرده اند) اين متكبر، اين زن پرنخوت كيست؟ يا اين ناشناس كيست؟ كسي جواب ندارد. دو مرتبه سؤال كرد. مي خواست از همانها كسي جواب بدهد. بار دوم و سوم، بالأخره زني جواب داد: «هذه زينب بنت علي بن ابي طالب» اين، زينب دختر علي است. اين مرد دني پست لعين كه يك جو شرافت نداشت شروع كرد به سخت ترين وجهي زخم زبان زدن [2] گفت: «الحمد لله الذي فضحكم و اكذب احدوثتكم» خدا را شكر مي كنم كه شما را رسوا و دروغتان را آشكار كرد. زينب در كمال جرأت و شهامت گفت: «الحمد لله الذي اكرمنا بالشهادة» خدا را شكر مي كنيم كه افتخار شهادت را نصيب ما كرد. خدا را شكر مي كنم كه اين تاج افتخار را بر سر برادر من گذاشت. خدا را شكر مي كنيم كه ما را از خاندان نبوت و طهارت قرار داد. بعد در آخر گفت: «انما يفتضح الفاسق و يكذب الفاجر و هو غيرنا» رسوايي مال فاسقهاست (ما در عمرمان دروغ نگفتيم و حادثه ي دروغ هم به وجود نياورديم)، دروغ مال فاجرهاست. فاسق و فاجر هم ما نيستيم، غير ماست، يعني تو. رسوا تويي، دروغگو هم خودت هستي.

اين مقدار شهامت و شجاعت و ايمان عملي! اين، امر به معروف و نهي از منكر است. تازه اين، يك درجه و يك مرحله ي آن است، و داستان درازي دارد. زين العابدين چه گفت: يكي از دختران امام حسين چه گفت؛ كنار بازار كوفه، زينب چه خطبه اي انشاء كرد؛ زين العابدين در آنجا چه خطابه اي انشاء كرد؛ در بين راه چه كردند؛ در خرابه يا در خيابانها و كوچه ها با مردم كه مواجه مي شدند چه مي گفتند؛ و از همه ي اينها به نظر من بالاتر، آن خطابه ي بسيار غرا زينب (سلام الله عليها) در مجلس يزيد بن


معاويه است. در آنجا ديگر صحبت 24 ساعت و 48 ساعت نيست؛ نزديك يك ماه است كه زينب در چنگال اينها اسير است و حداكثر زجري را كه به يك اسير مي دهند به او داده اند. ولي ببينيد در مجلس يزيد چه كرده است!

پس در نهضت حسيني، عنصر امر به معروف و نهي از منكر را از اين وجهه و جهت هم بايد در نظر گرفت كه اين نهضت يك نهضت امر به معروف و نهي از منكر بود، و آثار اين معروف و نهي ازمنكر را هم بايد كاملا بررسي كرد، مخصوصا در خود شام كه چگونه شام را زير و رو كرد.


پاورقي

[1] ارشاد مفيد، ص 235.

[2] از يک طرف يک آدم شريف به خودش اجازه نمي‏دهد که نمک به زخم کسي که اينهمه مصيبت ديده است بپا شد؛ و از طرف ديگر، زن به اصطلاح جنس لطيف است؛ در هيچ قانون جنگي، مردمي که يک ذره شرافت دارند متعرض زن نمي‏شوند، به هيچ شکلي زخم زبان به او نمي‏زنند، جراحت به او وارد نمي‏کنند؛ زن را اسير مي‏گيرند و در عين حال احترام مي‏کنند.