بازگشت

ابا عبدالله، يك مصلح


ابا عبدالله يك مصلح است. اين تعبير از خودش است (اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي، اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي) [1] اين را حضرت در نامه اي به عنوان وصيتنامه به برادرشان محمد بن حنفيه - كه مريض بود به طوري كه از ناحيه ي دست فلج داشت و قدرت اين كه در ركاب حضرت باشد و خدمت كند نداشت - نوشتند و به او سپردند، چرا؟ براي اينكه دنيا از ماهيت نهضت او آگاه شود: مردم دنيا! من مثل خيلي افراد نيستم كه قيام و انقلابم به خاطر اين باشد كه خودم به نوايي رسيده باشم، براي اينكه مال و ثروتي تصاحب كنم، براي اينكه به ملكي رسيده باشم. اين را مردم دنيا از امروز بدانند (اين نامه را در مدينه نوشت) قيام من قيام مصلحانه است. من يك مصلح در امت جدم هستم. قصدم امر به معروف و نهي از منكر است، قصدم اين است كه سيرت رسول خدا را زنده كنم، روش علي مرتضي را زنده كنم. سيره ي پيغمبر مرد، روش علي مرتضي مرد؛ مي خواهم اين سيره و اين روش را زنده كنم.


از اينجا مي فهميم كه چرا ائمه ي اطهار اين همه دستور اكيد داده اند كه عاشورا بايد زنده بماند و چرا اين همه اجر و پاداش و ثواب براي عزاداري ابا عبدالله منظور شده است. آيا آنها اين سخن را فقط به خاطر يك عزاداري مثل عزاداريهاي ما در وقتي كه پدر يا مادرمان مي ميرد، گفتند؟ نه، مردنهاي ما ارزشي ندارد؛ در مردنهاي ما فكر و ايده و هدفي وجود ندارد. ائمه ي اطهار از اين جهت گفتند عاشورا زنده بماند كه اين مكتب زنده بماند؛ براي اينكه اگر چه شخص حسين بن علي نيست ولي حسين بن علي بايد به قول امروز يك سمبل باشد، به صورت يك نيرو زنده باشد؛ حسين اگر خودش نيست، هر سال محرم كه طلوع مي كند، يكمرتبه مردم از تمام فضا بشنوند: «الا ترون ان الحق لا يعمل و ان الباطل لا يتناهي عنه؟ ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا»؛ براي اينكه از راستي و حقيقت، شور حيات، امر به معروف، شور نهي از منكر، شور اصلاح مفاسد امور مسلمين در ميان مردم شيعه پيدا بشود.


پاورقي

[1] مقتل الحسين، ص 156.