بازگشت

مسأله ي تشنگي ابا عبدالله و خاندان و اصحاب ايشان


مسأله ي تشنگي ابا عبدالله و خاندان و اصحابشان مسأله ي شوخي اي نيست. هوا بسيار گرم است (عاشوراي آن وقت ظاهرا در اواخر خرداد بوده؛ هواي عراق زمستانش گرم است، چه رسد به نزديك تابستان آن)، سه روز است كه آب را بر روي اهل بيت پيغمبر بسته اند، گو اينكه در شب عاشورا توانستند مقداري آب به خيمه ها بياورند كه حضرت فرمود: آب را بنوشيد و اين آخرين توشه ي شما خواهد بود. و بعلاوه از نظر طبيعي يك قاعده اي است: هر كسي از بدنش خون زياد برود كه بدن كم خون شده و احتياج به خون جديد داشته باشد، تشنه مي شود. خداوند متعال بدن را به گونه اي ساخته است كه وقتي به چيزي احتياج دارد، فورا همان احتياج جلوه مي كند. افرادي كه زخم برمي دارند، مي بينيد فورا تشنگي بر آنها غالب مي شود و اين بواسطه ي رفتن خون از بندشان است كه چون بدن براي ساختن خون آماده مي شود و مي خواهد خون جديد بسازد، آب مي خواهد. خود رفتن خون از بدن، موجب تشنگي است.

«يحول بينه و بين السماء العطش» اينقدر تشنگي ابا عبدالله زياد بود كه وقتي به آسمان نگاه مي كرد بالاي سرش را درست نمي ديد. اينها شوخي نيست. ولي من هر چه در «مقاتل» (آن مقداري كه مي توانستم بگردم) تا اين جمله ي معروفي را كه مي گويند ابا عبدالله به مردم گفت: «اسقوني شربة من الماء» (يك جرعه آب به من بدهيد) ببينم، نديدم. حسين كسي نبود كه از آن مردم چنين چيزي طلب كند. فقط يك جا دارد كه حضرت در حالي كه داشت حمله مي كرد «و هو يطلب الماء». قرائن نشان مي دهد كه مقصود اين است: در حالي كه داشت به طرف شريعه مي رفت (در جستجوي آب بود كه از شريعه بردارد) نه اينكه از مردم طلب آب مي كرد.

عظمت ابا عبدالله چيز ديگري است. او چيز است، ما چيز ديگري. شعارهايي كه در سينه زني ها و نوحه سرايي ها مي دهيد، شعارهاي حسيني باشد. نوحه، بسيار بسيار خوب است. ائمه ي اطهار دستور مي دادند افرادي كه شاعر بودند، نوحه خوان بودند، نوحه سرا بودند، بيايند براي آنها ذكر مصيبت بكنند. آنها شعر مي خواندند و ائمه ي اطهار گريه مي كردند. نوحه سرايي و سينه زني و زنجيرزني، من با همه ي اينها موافقم ولي به شرط اينكه شعارها شعارهاي حسيني باشد، نه شعارهاي


من در آوردي: «نوجوان اكبر من، نوجوان اكبر من» شعار حسيني نيست. شعارهاي حسيني شعارهايي است كه از اين تيپ باشد؛ فرياد مي كند: «الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه؟ ليرغب المؤمن في لقاء الله محقا» [1] . مردم! نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و كسي از باطل رويگردان نيست؟ در چنين شرايطي، مؤمن (نگفت حسين يا امام) بايد لقاء پروردگارش را بر چنين زندگي اي ترجيح بدهد. و يا: (لا اري الموت الا سعادة و الحيوة مع الظالمين الا برما» [2] (هر جمله اش سزاوار است كه با آب طلا نوشته شود و در همه ي دنيا پخش گردد، و اين باز هم كم است) من مرگ را جز خوشبختي نمي بينم، من زندگي با ستمكاران را جز ملامت و خستگي نمي بينم.



مرا عار آيد از اين زندگي

كه سالار باشم كنم بندگي



شعارهاي حسين عليه السلام شعارهاي محيي بود (يا ايها الذين امنوا استجيبوا لله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم) [3] .


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44 / ص 381.

[2] بحارالانوار، ج 44 / ص 381.

[3] انفال / 24.