بازگشت

شعارهاي ابا عبدالله


ابا عبدالله در مقام افتخار، خيلي تكيه مي كرد روي پدرش علي مرتضي. البته به اعتبار جدش هم افتخار مي كرد (آن كه جاي خود دارد) ولي مخصوصا به پدرش علي مرتضي افتخار مي كرد، با اينكه آنها كه در آنجا بودند دشمنان علي بودند ولي مدعي بودند كه ما امت پيغمبر هستيم. امام حسين كوشش داشت كه افتخارش را به علي مرتضي رسما بيان كرده باشد.

اشعاري كه ابا عبدالله در روز عاشورا خوانده اند، خيلي مختلف است؛ با آهنگهاي مختلف سروده شده است كه بعضي از آنها از خود ابا عبدالله و بقيه از ديگران است و ايشان استشهاد كرده اند. مثل اشعار معروف فروة بن مسيك كه سراپا حماسه است.

يكي از اشعاري كه ابا عبدالله در روز عاشورا مي خواند و آن را شعار خودش قرار داده بود، اين شعر بود (مخصوصا يك مصراع آن):



الموت اولي من ركوب العار

و العار اولي من دخول النار [1] .



نزد من، مرگ از ننگ ذلت و پستي بهتر و عزيزتر و محبوبتر است. اسم اين شعار را بايد گذاشت شعار آزادي، شعار عزت، شعار شرافت؛ يعني براي يك مسلمان واقعي، مرگ


هميشه سزاوارتر است از زير بار ننگ ذلت رفتن. مردم دنيا! بدانيد اگر حسين حاضر است كه تا آخرين قطره ي خون خود و جوانانش ريخته شود، براي چيست. حسين در دامن پيغمبر و علي بزرگ شده است (تعبير از خودش است) از پستان زهرا شير خورده است.

خطبه اي دارد ابا عبدالله در روز عاشورا، در آن وقتي كه از نظر ظاهر همه ي اميدها قطع شده است و هر كسي [در آن شرايط] باشد خودش را مي بازد. ولي اين خطبه آنچنان شور و احساسات دارد كه گويي آتش است كه از دهان حسين بيرون مي آيد، اينقدر داغ است! آيا اين جمله ها شوخي است: «الا و ان الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة، و هيهات منا الذلة» [2] ؟!

پسر زياد از شمشيرش خون مي چكد. پدر سفاكش بيست سال قبل آنچنان از مردم كوفه زهر چشم گرفته بود كه تا مردم كوفه شنيدند پسر زياد مأمور كوفه شده است، خود به خود از ترس به خانه هايشان خزيدند، چون او و پدرش را مي شناختند كه چه خونخوارهايي هستند. همينكه پسر زياد به كوفه آمد و امير كوفه شد، به خاطر رعبي كه پدرش در دل مردم كوفه ايجاد كرده بود، مردم از دور مسلم پراكنده شدند. اينقدر مردم مرعوب اينها بودند! اما حسين خطاب به مردم كوفه مي فرمايد: «الا و ان الدعي ابن الدعي» مردم! آن زنازاده ي پسر زنازاده، آن امير و فرمانده شما «قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة» (گريه ي استاد) مي دانيد به من چه پيشنهاد مي كند؟ مي گويد: حسين! يا بايد خوار و ذليل من شوي و يا شمشير. به اميرتان بگوييد كه حسين مي گويد: «هيهات منا الذلة» حسين تن به خواري بدهد؟! «گريه ي استاد» آيا او خيال كرده كه من مثل او هستم؟ «يأبي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجور طابت و طهرت» (گريه ي استاد) خدا مي خواهد حسين چنين باشد. شما مگر نمي دانيد. آن زنازاده مگر نمي داند كه من در چه دامني بزرگ شده ام؟ من روي دامن پيغمبر بزرگ شده ام، روي دامن علي مرتضي بزرگ شده ام، من از پستان فاطمه شير خورده ام (گريه ي استاد). آيا كسي كه از پستان زهرا شير خورده باشد، تن به ذلت و اسارت مثل پسر زياد مي دهد؟! «هيهات منا الذلة» ما كجا و تن به خواي دادن كجا؟! شعار حسين در روز عاشورا از اين تيپ است. آقايان سر دسته ها كه براي دسته هاي خودتان شعار مي سازيد، ببينيد


شعارهايتان با شعارهاي حسين مي خواند يا نمي خواند.


پاورقي

[1] مقتل الحسين، مقرم، ص 345.

[2] اللهوف، ص 41.