بازگشت

يك مثال، نماز عيد فطر امام رضا


اين قضيه را شنيده ايد: مأمون اصرار داشت كه حضرت رضا عليه السلام ولايتعهدي را بپذيرد حضرت نمي پذيرفت. آخر، مسأله ي اجبار را مطرح كرد كه حضرت پذيرفت ولي طوري پذيرفت كه خودش عين نپذيرفتن بود و بيشتر سبب رسوايي مأمون شد.

خلفا سالها بود كه نماز عيد فطر و عيد قربان مي خواندند. پيغمبر نماز عيد فطر و عيد قربان مي خواند، اينها هم نماز عيد فطر و عيد قربان مي خواندند. اما روش نماز خواندن به تدريج فرق كرده بود، سيره فرق كرده بود. (مثال خوبي است، نماز عيد خواندن، كتاب الله و سنت رسول الله است اما چگونه نماز خواندن، سيره است.) كم كم دربارهاي خلفا مانند دربارهاي ساساني ايران و قياصره ي روم شده بود، دربارهاي خيلي مجلل. لباس خليفه و سران سپاه داراي انواع نشانه هاي طلا و نقره بود. خليفه وقتي مي خواست به نماز عيد بيايد، با جلال و شكوه خاص و با هيمنه ي سلطنتي مي آمد.


خودش سوار بر اسبي كه گردنبند طلا يا نقره داشت مي شد و شمشيري زرين به دست مي گرفت، سپاه نيز از پشت سرش مي آمد، درست مثل اينكه مي خواهند رژه ي نظامي بروند. بعد مي رفتند به مصلي، دو ركعت نماز مي خواندند و برمي گشتند. مأمون به حضرت رضا اصرار داشت كه مي خواهم نماز عيد فطر را شما بخوانيد.

امام فرمود: من از اول با تو شرط كردم كه فقط اسمي از من باشد و من كاري نكنم. نه آقا! من خواهش مي كنم. شما از نماز هم ابا مي كنيد؟! اين كه يك كار مربوط به مردم نيست كه بگوييد پاي ظلمي در كار مي آيد. لااقل همين يك نماز را شما بخوانيد. در اينجا حضرت جمله اي مي گويد نظير جمله ي امام حسين و و نظير جمله ي علي عليه السلام در جريان بيعت بعد از عمر. فرمود: من به يك شرط حاضرم؛ من نماز مي خوانم اما با سيره ي جدم و پدرم، نه با سيره ي شما. مأمون با آنهمه زرنگي كه داشت (از نظر خودش) احمق شد. گفت: بسيار خوب، به هر سيره و روشي كه مي خواهيد بخوانيد. فكر مي كرد غرض اين است كه كاري را به عهده ي حضرت رضا گذاشته باشد تا مردم بگويند پس امام رضا عملا هم قبول كرد.

در روز عيد فطر، امام رضا عليه السلام به اطرافيان خود فرمود: لباسهاي عادي بپوشيد، پاها را برهنه كنيد، دامن عباها و آستينهايتان را بالا بزنيد و ذكرهايي را كه من مي گويم شما هم بگوييد. حالتتان حالت خشوع و خضوع باشد. ما داريم به پيشگاه خدا مي رويم، توجهتان به خدا باشد. ذكرها را كه مي گوييد، خدا را در نظر بگيريد. امام [1] عمامه اش را به شكلي كه پيغمبر مي بست بسته است، لباسش را به شكلي كه پيغمبر مي پوشيد پوشيده است، عصا به شكل پيغمبر به دست گرفته، پاهايش را برهنه كرده، با يك حالت خضوع و خشوعي! از همان داخل منزل كه بيرون مي آمد، با صداي بلند شروع كرد به گفتن «الله اكبر، الله اكبر، الله اكبر علي ما هدانا و له الشكر علي ما اولانا». سالهاست كه مردم اين ذكرها را درست نشنيده اند. كساني كه همراه حضرت بودند، وقتي آن حال الهي حضرت را ديدند كه منقلب شده، خودش را در حضور پروردگارش مي برد و اشكهاي مباركش جاري است، با حالت خضوع و خشوع، با معنويت تمام و در حالي كه اشكهايشان جاري بود فرياد كردند: «الله اكبر الله اكبر علي ما


هدانا و له الشكر علي ما اولانا». حضرت مي گويد و اينها تكرار مي كنند، تا آمدند نزديك درب منزل. صدا بلندتر مي شد. مأمون فرماندهان سپاه و سران قبايل را فرستاده كه برويد پشت سر علي بن موسي الرضا نماز عيد فطر بخوانيد. اينها به سيره ي سالهاي پيش خلفا، خودشان را آرايش و مجهز كرده و لباسهاي فاخر پوشيده اند، اسبهاي بسيار عالي سوار شده و شمشيرهاي زرين به كمر بسته و دم درب ايستاده اند كه حضرت رضا با همان جلال و هيبت دنيايي و سلطنتي بيرون بيايد، يكمرتبه حضرت با آن حال بيرون آمد. در ميان آنها ولوله پيچيد و بي اختيار خودشان را از روي اسبها پايين انداختند و اسبها را رها كردند. تاريخ مي نويسد: چون مي بايست پاها برهنه باشد و آنها چكمه به پا داشتند چكمه ي نظامي را به زودي نمي توان بيرون آورد، هر كس دنبال چاقو مي گشت كه زود چكمه را پاره و پاهايش را لخت كند. اينها نيز دنبال حضرت به راه افتادند. كم كم صداي هيمنه ي «الله اكبر» شهر مرو را پر كرد. مردم ريختند روي پشت بامها و به تدريج ملحق شدند. در مردم نيز روح معنويت موج مي زد. حضرت مي فرمود: «الله اكبر»، اين شهر يكپارچه فرياد مي زد: «الله اكبر» هنوز از دروازه ي شهر بيرون نرفته بودند كه جاسوسها به مأمون خبر دادند كه اگر اين قضيه ادامه پيدا كند، تو مالك سلطنت نيستي. سربازها ريختند كه نه آقا! زحمتتان نمي دهيم، خيلي اسباب زحمت شد، خواهش مي كنيم برگرديد.

اين، معني روش است. مأمون هم در اين مورد به كتاب الله و سنت رسول الله عمل مي كرد (نماز عيد فطر جزء كتاب الله است) اما همان نماز، روشي پيدا كرده بوده كه بي محتوا و بي حقيقت شده بود. حضرت رضا فرمود: من حاضرم نماز را بخوانم اما با روش جدم و پدرم، نه با روش جد و پدر تو.


پاورقي

[1] مرد حقيقت است، مرد خداست، مرد عبادت است. قبلا عرض کردم عبادت و عشق به خدا يک بعد اساسي از ابعاد اسلام و بلکه اساسي‏ترين ابعاد اسلام است که عمر با آن مبارزه کرد.