بازگشت

تحليل واقعه ي عاشورا


بسم الله الرحمن الرحيم

الحمد لله رب العالمين باري الخلائق اجمعين و الصلاة و السلام علي عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه، سيدنا و نبينا و مولانا ابي القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين.

حادثه ي عاشورا مثل بسياري از حقايق اين عالم است كه در زمان خودشان بسا هست آنچنانكه بايد، شناخته نمي شود و بلكه فلاسفه ي تاريخ مدعي هستند كه شايد هيچ حادثه ي تاريخي را نتوان در زمان خودش آنچنانكه هست ارزيابي كرد؛ بعد از آنكه زمان زيادي گذشت و تمام عكس العمل ها و جريانات مربوط به يك حادثه خود را بروز دادند، آنگاه آن حادثه بهتر شناخته مي شود. همچنان كه شخصيتها هم همين طورند. شخصيتهاي بزرگ غالبا در زمان خودشان آن موجي كه شايسته ي وجود آنهاست، پيدا نمي شود؛ بعد از مرگشان تدريجا شخصيتشان بهتر شناخته مي شود؛ بعد از دهها سال كه از مرگشان مي گذرد، تدريجا شناخته مي شوند. و معمولا افرادي كه در زمان خودشان خيلي شاخصند، بعد از فوتشان فراموش مي شوند و بسا افرادي كه در


زمان خودشان آنقدرها شاخص نيستند ولي بعد از مرگشان تدريجا شخصيت آنها گسترش پيدا مي كند و بهتر شناخته مي شوند. اگر دو نفر عالم را كه در يك زمان زندگي مي كنند در نظر بگيريم، ولو از نظر شهرت علمي يكي ده برابر ديگري بزرگ است ولي گاهي بعد در تاريخ روشن مي شود كه آن كه ده برابر كوچك بوده، از آن كه ده برابر بزرگ بوده بزرگتر است، كه براي اين امر من مثالهاي زيادي دارم. از همه بهتر اين است كه ما به خود علي عليه السلام مثال بزنيم، آنهم از زبان خود ايشان.

در كلمات مولا در نهج البلاغه جزء كلماتي كه حضرت در فاصله ي ضربت خوردن و شهادت يعني، در آن فاصله ي حدود چهل و پنج ساعت آخر زندگي فرموده اند، يكي اين دو جمله است، كه تعبير خيلي عجيبي است. مي فرمايد: «غدا تعرفونني و يكشف لكم سرائري» [1] فردا مرا خواهيد شناخت؛ يعني امروز مرا نشناخته ايد، زمان من مرا نشناخت، آينده مرا خواهد شناخت «و يكشف لكم سرائري» (سرائر يعني سريره ها، امور مخفي، اموري كه در اين زمان چشمها نمي تواند آنها را ببيند، مثل گنجي كه در زيرزمين باشد) مخفيات وجود من فردا براي شما كشف خواهد شد، و همين طور هم شد.

علي را مردم، بعد از زمان خودش بيشتر از زمان خودش شناختند. علي را در زمان خودش چه كسي شناخت؟ يك عده ي بسيار معدود. شايد تعداد آنهايي كه علي را در زمان خودش واقعا مي شناختند، از عدد انگشتان دو دست هم تجاوز نمي كرد. پيغمبر اكرم راجع به كلمات خودشان اين جمله را در حجة الوداع فرمودند (ببينيد چه كلمات بزرگي!): «نضر (نصر) الله عبدا سمع مقالتي فوعاها و بلغها من لم يسمعها، فرب حامل فقه غير فقيه، و رب حامل فقه الي من هو افقه منه» [2] خدا خرم كند چهره ي آن كس را (خدا يار آن كس باد) كه سخن مرا بشنود و حفظ و ضبط كند و به كساني كه سخن مرا نشنيده اند، به آنهايي كه در زمان من هستند ولي اينجا نيستند يا افرادي كه بعد از من مي آيند، برساند. يعني حرفهاي مرا كه مي شنويد، حفظ كنيد و به ديگران برسانيد «فرب حامل فقه غير فقيه» بسا كساني كه حامل يك حكمت و حقيقت اند در صورتي كه خودشان اهل آن حقيقت نيستند، يعني آن عمق و معني آن حقيقت را درك نمي كنند، «و رب حامل فقه الي من هو افقه منه» و چه بسا افرادي كه فقهي را، حكمتي را، حقيقتي را


حمل مي كنند، حفظ مي كنند، بعد منتقل مي كنند به كساني كه از خودشان داناترند. معناي جمله اين است كه شما اينها را حفظ كنيد و به ديگران برسانيد. بسا هست كه شما اصلا عمق حرف مرا درك نمي كنيد ولي آن ديگري كه مي شنود، مي فهمد؛ شما فقط ناقلي هستيد، نقل مي كنيد. و باز بسا هست كه شما چيزي مي فهميد ولي آن كسي كه بعد، شما براي او نقل مي كنيد بهتر از شما مي فهمد. مقصود اين است كه سخنان مرا برسانيد به نسلهاي آينده كه معناي سخن مرا از شما بهتر مي فهمند.

علي عليه السلام فرمود آينده مرا بهتر خواهد شناخت. پيغمبر صلي الله عليه و آله هم فرمود در آينده معاني سخن مرا بهتر از مردم حاضر درك خواهند كرد. اين است معناي اينكه ارزش يك چيز در زمان خودش آنچنانكه بايد، درك نمي شود؛ بايد زمان بگذرد، بعدها آيندگان تدريجا ارزش يك شخص، ارزش كتاب يا سخن يك شخص، ارزش عمل يك شخص را بهتر درك مي كنند.

اقبال لاهوري شعري دارد كه گويي ترجمه ي جمله ي مولا علي عليه السلام است حضرت مي فرمايد: «غدا تعرفونني» فردا مرا خواهيد شناخت (اين را روزي مي گويد كه دارد از دنيا مي رود)، بعد از مرگ من مرا خواهيد شناخت. اقبال مي گويد: «اي بسا شاعر كه بعد از مرگ زاد». مقصودش از شاعر، نه هر كسي است كه چند كلمه سر هم كند، بلكه مقصود كسي است كه پيامي دارد، مثل خود اقبال كه شاعري است كه فكري دارد، انديشه اي دارد، پيامي دارد، يا مولوي و حافظ كه شعرايي هستند كه انديشه و پيامي دارند؛ گو اينكه پيام بعضي از اينها را بعد از پانصد سال هم هنوز مردم درست درك نمي كنند، مثل حافظ كه هنوز وقتي كه در اطراف او مطلب مي نويسند، هزار جور چرند مي نويسند الا آن پيامي كه خود حافظ دارد. «اي بسا شاعر كه بعد از مرگ زاد». بسياري از انديشمندان تولدشان بعد از مرگشان است؛ يعني اين گونه اشخاص در زمان خودشان هنوز تولد پيدا نكرده اند.

جبران خليل جبران يك نويسنده ي درجه ي اول عرب زبان است و از عربهاي مسيحي است كه تولدش در لبنان بوده ولي پرورش و بزرگ شدن و فرهنگش بيشتر در آمريكا بوده است. او عربي نويس و انگليسي نويس و همچنين نقاش است و مخصوصا در عربي، از آن شيرين قلم هاي درجه ي اول است. با اينكه مسيحي است، از شيفتگان علي بن ابيطالب عليه السلام است. (در ميان عربهاي مسيحي، شيفته ي علي ما زياد داريم. يكي از آنها ميكائيل نعيمه است. يكي ديگر جرج جرداق است كه در چند سال پيش كتابي


نوشت به نام «علي بن ابيطالب، صوت العدالة الانسانية» كه اول در يك جلد بود، بعد خودش آن را تفصيل داد و در پنج شش جلد چاپ شد و از بهترين كتابهايي است كه راجع به حضرت امير عليه السلام نوشته شده است). جبران خليل مي گويد: من نمي دانم چه رازي است كه افرادي پيش از زمان خودشان متولد مي شوند، و علي از كساني است كه پيش از زمان خودش متولد شده است. مي خواهد بگويد علي براي زمان خودش خيلي زياد بود. آن زمان، زمان علي نبود. ولي حقيقت بهتر، همان است كه خود علي عليه السلام فرموده است كه اصلا اين گونه اشخاص در هر زماني متولد بشوند، پيش از زمان خودشان متولد شده اند. علي عليه السلام اگر امروز متولد شده بود، پيش از زمان خودش بود؛ يعني آنقدر بزرگند كه زمان خودشان، هر زماني باشد، گنجايش اين را كه بتواند آنها را بشناسد و بشناساند و معرفي كند، ندارد؛ بايد مدتها بگذرد، بعد از مرگشان بار ديگر بازيابي و بازشناسي شوند و به اصطلاح امروز تولد جديد پيدا كنند.


پاورقي

[1] نهج‏البلاغه، خطبه‏ي 149. [اين جمله در نهج‏البلاغه به اين صورت آمده: «غدا ترون ايامي و يکشف لکم عن سرائري».].

[2] امالي مفيد، مجلس 23، ص 186.