بازگشت

ارزش هر يك از اين عوامل


حال ببينيم در ميان اين عوامل سه گانه (يعني عامل دعوت مردم كوفه كه ماهيت تعاوني به اين نهضت مي داد، و عامل تقاضاي بيعت كه ماهيت دفاعي به اين نهضت مي داد، و عامل امر به معروف و نهي از منكر كه ماهيت هجومي به اين نهضت مي داد) ارزش كداميك بيشتر از ديگري است. البته ارزشهاي اين عاملها در يك درجه نيست. هر عاملي يك درجه ي معيني از ارزش را داراست و به اين نهضت به همان درجه ارزش مي دهد. عامل دعوت مردم كوفه - كه مردمي اعلام آمادگي كردند به آن كسي كه نامزد اين كار شده است، و او بدون يك ذره معطلي آمادگي خودش را اعلام كرده است - بسيار ارزش دارد ولي از اين بيشتر، عامل تقاضاي بيعت و امتناع حسين بن علي عليه السلام و حاضر به كشته شد و بيعت نكردن ارزش دارد. عامل سوم كه عامل امر به معروف و نهي از منكر است، از اين هم ارزش بيشتري دارد. بنابراين عامل سوم ارزش بيشتري به نهضت حسيني داده است، كه راجع به ارزشي كه يك عامل به يك نهضت مي دهد و ارزشي كه قهرمان آن نهضت به آن عامل مي دهد، يك في الجمله اي به عرض شما مي رسانم:

خيلي چيزها، اعم از معنويات و امور مادي، براي انسان ارزش و افتخار است، زينت و زيور است. بدون شك علم براي انسان زينت است. پست و مقام، بالخصوص
پستها و مقامهاي خدايي، براي انسان افتخار و ارزش است، به انسان ارزش مي دهد. حتي يك چيزهاي ظاهري ه نماينده ي اين ارزشهاست، به انسان ارزش مي دهد مثل لباس روحانيت. البته لباس روحانيت به تنهايي دليل بر روحاني بودن يعني علم معارف اسلام و تقواي اسلامي را داشتن نيست. روحاني يعني عالم به معارف اسلامي و عامل به دستورات اسلامي. اين لباس علامت اين است كه من روحاني هستم. حالا اگر كسي از روي حقيقت پوشيده باشد، علامت درست است؛ اگر نه، نادرست است. به هر حال اين لباس براي اينكه غالبا افرادي آن را پوشيده اند كه معنويت و حقيقت روحانيت را داشته اند، قهرا براي هر كسي كه بپوشد افتخار است. مني هم كه صلاحيت پوشيدن اين لباس را ندارم، شمايي كه مرا نمي شناسيد، در يك جلسه وقتي با من روبرو مي شويد، همين لباس را كه به تن من مي بينيد، به همان عالم ناشناختگي از من احترام مي كنيد. پس اين لباس افتخار است براي كسي كه آن را مي پوشد. لباس استادي دانشگاه براي يك استاد دانشگاه افتخار است. وقتي كه اين لباس را مي پوشد، به اين لباس افتخار مي كند. براي يك زن، زيور آلات زينت است.

در نهضتها هم بسياري از عاملها ارزش دهنده به يك نهضت است. نهضتها خيلي با هم فرق مي كنند. اگر روح عصبيت و به اصطلاح خاكپرسي در آن باشد، يك ارزش به نهضت مي دهد، و اگر روحهاي معنوي و انساني و الهي داشته باشد ارزش ديگري به آن مي دهد. هر سه عامل دخيل در نهضت حسيني به اين نهضت ارزش داد، بالخصوص عامل سوم. ولي گاهي آن كسي كه اين ارزش به او تعلق دارد يك وضعي پيدا مي كند كه به اين ارزش، ارزش مي دهد. همچنان كه آن ارزش، او را صاحب ارزش مي كند، او هم شأن اين ارزش را بالا مي برد؛ چنانكه يك مرد روحاني وقتي كه لباس روحانيت را مي پوشد، واقعا اين لباس براي او افتخار است، بايد افتخار كند كه اين لباس را به او پوشانيده اند و روحانيون حقيقي هم او را قبول دارند؛ ولي يكي كسي كارش را در انجام وظايف روحانيت، در علم و تقوا و عمل، به جايي مي رساند كه او افتخار اين لباس مي شود؛ مي گوييم لباس روحانيت آن لباسي است كه فلان كس هم دارد، لباسي است كه او پوشيده است.

حداقل ما مي توانيم مثالهاي تاريخي ذكر كنيم. اگر يك عده بگويند: آقا! اين عبا و عمامه چيست، ما چه مي گوييم؟ مي گوييم: بوعلي سينا هم - كه تمام كشورهاي اسلامي به او افتخار مي كنند؛ عرب مي گويد از من است چون كتابهايش به زبان عربي


است، ايراني مي گويد از من است چون اهل بلخ است و بلخ از قديم مال ايران بوده، روسها مي گويند مال ماست براي اينكه بلخ فعلا مال ماست، هر گروهي كه مي گويد از ماست و همه ي ملتها به او افتخار مي كنند - همين لباس مرا داشته است. ابوريحان بيروني هم همين طور. پس بوعلي و ابوريحان افتخار اين لباس شده اند. شيخ انصاري، خواجه نصيرالدين طوسي و امثال اينها، هم افتخار يافته اند به لباس روحانيت و هم افتخار داده اند به لباس روحانيت. همچنين است در مورد يك استاد دانشگاه: براي افرادي لباس استادي افتخار است. ولي امكان دارد كه يك استاد اينقدر شأنش در كار استادي و علم و تخصص و اكتشافات، بالا باشد كه او براي لباس استادي افتخار باشد.

براي يك زن، زيور زينت است ولي در مورد زني ممكن است اصلا بگويند اين، چهره اي است كه او زينت مي دهد به زيورها.

جمله اي دارد صعصعة بن صوحان عبدي از اصحاب اميرالمؤمنين عليه السلام كه بسيار زيباست. جناب صعصعه از اصحاب خاص اميرالمؤمنين است، از آن تربيت شده هاي حسابي علي؛ مرد خطيب سخنوري هم هست. جاحظ - كه از ادباي درجه ي اول عرب است - مي گويد: «صعصعه مرد خطيبي بود، و بهترين دليل بر خطيب بودن او اين است كه علي بن ابيطالب گاهي به وي مي گفت: بلند شو چند كلمه اي سخنراني كن». صعصعه همان كسي است كه روي قبر علي عليه السلام آن سخنراني بسيار عالي پرسوز را كرده است.

اين شخص يك تبريك خلافت به اميرالمؤمنين گفته در سه چهار جمله كه بسيار جالب است. وقتي كه اميرالمؤمنين خليفه شد، افراد مي آمدند براي تبريك گفتن؛ يك تبريكي هم جناب صعصعه گفته است. ايستاد و خطاب به اميرالمؤمنين گفت: «زينت الخلافة و ما زانتك، و رفعتها و ما رفعتك، و هي اليك احوج منك اليها» [1] اين سه چهار جمله ارزش ده ورق مقاله را دارد. گفت: علي! تو كه خليفه شدي، خلافت به تو زينت نداد، تو به خلافت زينت بخشيدي؛ خلافت، تو را بالا نبرد، تو كه خليفه شدي مقام خلافت را بالا بردي؛ علي! خلافت به تو بيشتر احتياج داشت تا تو به خلافت؛ يعني علي! من به خلافت تبريك مي گويم كه امروز نامش روي تو گذاشته شده، به تو تبريك نمي گويم كه خليفه شدي. به خلافت تبريك مي گويم كه تو خليفه شدي، نه به تو كه خليفه شدي. از اين بهتر نمي شود گفت.



پاورقي

[1] تاريخ يعقوبي، ج 2 / ص 179.