بازگشت

عامل تقاضاي بيعت


يكي از عوامل كه به يك اعتبار (از نظر زماني) اولين عامل است، عامل تقاضاي بيعت است. امام حسين در مدينه است. معاويه قبل از مردنش - كه مي خواهد جانشيني يزيد را براي خود مسلم كند - مي آيد در مدينه، مي خواهد از امام بيعت بگيرد. آنجا موفق نمي شود. بعد از مردنش يزيد مي خواهد بيعت بگيرد. بيعت كردن يعني امضا كردن و صحه گذاشتن نه تنها روي خلافت شخص يزيد بلكه همچنين روي سنتي كه معاويه پايه گذاري كرده است كه خليفه ي پيشين خليفه ي بعدي را تعيين كند، نه اينكه خليفه ي پيشين برود بعد هم جانشين او را تعيين كنند يا اگر شيعه بودند به نصي كه از طرف پيغمبر اكرم رسيده است عمل كنند؛ نه، يك امري كه نه شيعه مي گويد و نه سني: خليفه اي خليفه ي ديگر را، پسر خودش را به عنوان ولي عهد المسلمين تعيين كند.

بنابراين، اين بيعت تنها امضا كردن خلافت آدم ننگيني مانند يزيد نيست؛ امضا كردن سنتي است كه براي اولين بار وسيله ي معاويه مي خواست پايه گذاري بشود.

در اينجا آنها از امام حسين بيعت مي خواهند، يعني از ناحيه ي آنها يك تقاضا ابراز شده است، امام حسين عكس العمل نشان مي دهد، عكس العمل منفي. بيعت مي خواهيد؟ نمي كنم. در اينجا عمل امام حسين عمل منفي است، از سنخ تقواست، از سنخ اين است كه هر انساني در جامعه ي خودش مواجه مي شود با تقاضاهايي كه به شكلهاي مختلف: به صورت شهوت، بعه صورت مقام، به صورت ترس و ارعاب، از او مي شود و بايد در مقابل آنها بگويد نه، يعني تقوا. آنها مي گويند: بيعت، امام حسين مي گويد: نه. تهديد مي كنند، مي گويد: حاضرم كشته بشوم و حاضر نيستم بيعت كنم.

تا اينجا اين نهضت ماهيت عكس العملي، آنهم عكس العمل منفي در مقابل يك تقاضاي نامشروع دارد و به تعبير ديگر، ماهيتش ماهيت تقواست، ماهيت قسمت اول «لا اله الا الله» يعني «لا اله» است؛ در مقابل تقاضاي نامشروع، «نه» گفتن است (تقوا).