بازگشت

تحريف مخصوص ما ايرانيها


يك چيزي كه مخصوص ما ايرانيهاست من عرض مي كنم [و آن اين است كه مي گوييم] «امام زين العابدين بيمار». شما در غير زبان فارسي در جاي ديگر اين كلمه ي «بيمار» را دنبال اسم امام زين العابدين نمي بينيد. مثلا در زبان عربي، ايشان القاب زيادي دارند. «السجاد» يكي از القابشان است، «ذو الثفنات» يكي از القابشان است.


شما ببينيد يك كتاب در دنيا پيدا مي كنيد كه يك لقبي به زبان عربي به امام داده باشند كه مفهوم بيمار را برساند؟ من نمي دانم چطور شده كه ما فارسي زبانها اين لقب را به امام داده ايم؟! البته علتش معلوم است. امام زين العابدين تنها در ايام حادثه ي عاشورا - بگويم من الاتفاق، بگويم تقدير الهي بود براي اينكه امام زنده بماند و نسل امام حسين از اين طريق محفوظ بماند - بيمار بودند و همان بيماري ايام عاشورا سبب نجات ايشان شد. چند بار تصميم گرفتند امام را بكشند، چون بيماري ايام عاشورا سبب نجات ايشان شد. چند بار تصميم گرفتند امام را بكشند، چون بيماري ايشان در آن وقت شديد بود، گفتند «انه لما به» [1] يعني اين كه دارد مي ميرد، چرا ديگر او را بكشيم؟ كيست در دنيا كه در عمرش بيمار نشود؟ هر كسي در عمرش يك بار، دو بار بيمار مي شود، ديگر در غير اين چند روز شما ببينيد يك جا نوشته اند كه امام زين العابدين بيمار بود؟ ولي ما امام زين العابدين را يك آدم بيمار مريض زرد رنگ تب لازمي [تصور كرده ايم] كه هميشه عصا به دستش است و [با] كمر خم دارد راه مي رود و آه مي كشد. آن وقت مي گوييم امام چهارم ما هم هست. همين دروغ و تحريف سبب شده است كه بسياري از اشخاص آه بكشند، ناله كنند، خودشان را به موش مردگي بزنند و مردم از آنها احترام كنند، بگويند ببين آقا را! درست امام زين العابدين بيمار! اين تحريف است. امام زين العابدين با امام حسين هيچ فرق نداشته است، با امام باقر از نظر مزاج و بنيه هيچ فرق نداشت. امام چهل سال بعد از حادثه ي كربلا زنده بود و مثل همه سالم بود. با امام صادق فرقي نداشته است. چرا ما بگوييم «امام زين العابدين بيمار»؟!

خدا رحمت كند مرحوم آيتي (رضوان الله عليه) را كه يك گوهر گرانبهايي بود از دست ما رفت. اين مرد بزرگ در پنج شش سال پيش در انجمن ماهانه ي ديني يك جلسه اي راجع به راه و رسم تبليغ بحث كرد كه در جلد دوم گفتار ماه چاپ شده است.

در آنجا ايشان همين موضوع را جزء مسائلش طرح كرد. البته مختصر طرح كرد و رد شد، گفت همين چه حرفي است كه ما به امام زين العابدين نسبت بيماري مي دهيم؟ يك لقب به امام داده ايم كه هر كس بشنود خيال مي كند امام يك مردي بوده در تمام عمر بيمار. بعد يك قضيه ي جالبي نقل كرد. گفت كه همين چندي پيش يكي از مجلات را مي خواندم كه در آن مجله نويسنده ي مقاله اي از وضع دولت و كارمندان دولت انتقاد كرده بود. اين طور انتقاد كرده بود كه اغلب كارمندان دولت و متصديان امور يا افراد


بي عرضه اي هستند يا افراد ناپاكي؛ يا عرضه دارند و ناپاك اند و يا پاك اند و بي عرضه. عين عبارت را ايشان نقل كردند و نوشته بود كه اغلب متصديان امور يا شمرند يا امام زين العابدين بيمار، و حال آنكه ما نيازمنديم به افرادي كه حضرت عباس باشند، هم پاك باشند و هم كاربر؛ يعني شمر كاربر بود ولي ناپاك، امام زين العابدين بيمار آدم پاكي بود، متأسفانه كاربر نبود، عرضه و لياقتي نداشت؛ حضرت عباس خوب بود كه هم پاك بود و هم كاربر! به همان آدم اگر بگوييد امامهايت را بشمار، مي گويد امام چهارم من امام زين العابدين بيمار است. يك آدمي كه تو اعتقادات - العياذ بالله -درباره ي او اين است كه او يك آدم پاكي بود ولي كاربر نبود و حضرت عباس كه مأموم بود و امام نبود از او بالاتر بود چون هم پاك بود و هم كاربر، پس چه امامي و چه پيشوايي؟! ببينيد همين يك جريان كوچك چقدر انحراف به وجود مي آورد. ما ايرانيها يك مردم ضعيف پسندي هستيم. آه و ناله كردن در ميان ما سر قفلي دارد. هر كس مي خواهد بگويد من آدم خوبي هستم، خودش را شل مي كند، رها مي كند، آه مي كشد، ناله مي كند. اين معلول همين دروغي است كه ما به امام زين العابدين نسبت داده ايم و ايشان را «امام زين العابدين بيمار» مي خوانيم. تا شخصي مي گويد آه، مي گوييم درست مثل امام زين العابدين بيمار!

مرحوم شمس، واعظ تهراني معروف گفته بود در مشهد يك شبي ما را به جايي دعوت كردند، ما هم به خيال اينكه يك مهماني معمولي است رفتيم. ديديم نه، جمعيت خيلي زياد است. سفره آوردند. ديدم در جلو هر يك از ما بشقاب غذا گذاشته اند. من هر چه كه نگاه كردم نفهميدم چيست؟ چون اينقدر تيره بود كه از ماش تيره تر. دست گذاشتم، ديدم هر جايش دست مي گذارم از بشقاب مي خواهد بيرون بيايد؛ اينقدر سفت و محكم است. منتظر شديم كه چيز ديگر بياورند. ديدم نه، جمعيت شروع كردند از همينها استفاده كردن. صاحب خانه را صدا كردم آمد. گفتم اينها چيست كه به حلق خلق الله مي كني؟ گفت اي آقا! شما هم از اين حرف ها مي زنيد؟ از شما قبيح است، زشت است. چطور؟ گفت اين آش امام زين العابدين بيمار است. گفتم اگر راست مي گويي كه آش امام زين العابدين بيمار است، پس بيماري ايشان در همه ي عمر از همين آش بوده كه مي خورده اند! اينهاست كه چهره هاي پاك و نوراني را مشوه كرده است و مشوه مي كند.

اصلا امامت به معني نمونه و سرمشق بودن است؛ يعني فلسفه ي وجود امام اين


است كه يك انسان مافوق باشد، يك انسان مافوق انسانها باشد، همين طوري كه پيغمبران «بشر مثلكم يوحي اليه» [2] بودند تا مردم از اين مثلهاي اعلا پيروي و تعبيت كنند. اما وقتي كه چهره ي اين شخصيتها اين قدر مشوه و خراب شد، سيمايشان تغيير كرد، اينها ديگر قابل پيروي و لايق پيروي نيستند و نمي شود از اينها پيروي كرد؛ يعني پيروي از اين شخصيتهاي خيالي به جاي اين كه نافع باشد نتيجه ي معكوس مي بخشد.

پس اجمالا دانستيم كه خطر تحريف چقدر زياد است، واقعا خنثي مي كند. واقعا تحريف ضربت غيرمستقيم است، خنجر از پشت زدن است. قبلا هم اشاره كردم نسل يهوديها قهرمان تحريف در جهان اند. هيچ كس به اندازه ي اينها در تاريخ جهان تحريف نكرده است و به همين دليل هيچ كس به اندازه ي اينها به بشريت ضربه نزده است، حقايق را قلب نكرده و بدعتها ايجاد نكرده است. اينها بودند كه در هر دين و مذهبي افكار مزخرف خودشان را به نام اولياء همان دين و مذهب پخش مي كردند. اين هم يك مطلب كه من به طور اجمال اشاره كردم.

اما وظيفه و رسالت. بدانيد كه وظيفه ي سنگيني داريم، مخصوصا در اين عصر، ديگر با حادثه ي تحريف شده نمي شود به مردم خدمت مي كرد. در گذشته هم نمي شد. در گذشته اگر فايده اي نداشت، ضررش كم بود، ولي حالا ضررش خيلي زياد است. ما و شما بايد توجه داشته باشيم كه بزرگترين وظيفه اي كه ما داريم اين است كه ببينيم چه تحريفهايي در تاريخ ما شده است؟ چه تحريفهايي در نقاشي شخصيتهاي بزرگان ما شده است؟ چه تحريفهايي در قرآن ما شده است؟ اما تحريف قرآن تحريف لفظي نيست، يعني در قرآن يك كلمه نه كم شده و نه زياد (قبلا عرض كرده ام تحريف معنوي به اندازه ي تحريف لفظي خطرناك است)، بلكه تحريف معنوي است، يعني تفسير و توجيه غلط. در قرآن كوچكترين تحريف لفظي صورت نگرفته است، نه يك «واو» كم شده است و نه يك «واو» زياد. اما چقدر ما هميشه تحريف معنوي مي كنيم، يعني آيات قرآن را غلط تفسير و توجيه مي كنيم! همين هم نبايد باشد. تاريخهاي ما، آن تاريخهايي كه براي ما درس آموزنده است، سند اخلاقي ماست، سند تربيت اجتماعي ماست، مثل حادثه ي تاريخي عاشورا، ببينيم چه تحريفاتي در اينها شده است؟ بايد با اين تحريفات مبارزه كنيم.



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 45 / ص 61.

[2] اشاره به آيه‏ي 6 سوره‏ي فصلت است که مي‏فرمايد: «قل انما انا بشر مثلکم يوحي الي».