بازگشت

هم خواص مسؤولند و هم عوام


ولي حقيقت اين است كه در اين تقصير هم خواص مسؤول هستند هم عوام، هر دو. راجع به مسؤول بودن و مقصر بودن خواص و علما شايد چندان احتياجي به توضيح نباشد، بعد ضمن بيان وظيفه ي علما خواهم گفت، ولي اين را بدانيد كه عامه ي مردم و توده ي مردم هم در اين مسائل شريك اند، به همان اندازه و شايد احيانا بيشتر. بلكه در اين طور مسائل، اين توده ي مردم هستند كه حقايق كشي مي كنند و خرافات را اشاعه مي دهند.

حديث معروفي است و علما براي آن اعتبار قائل شده اند. شخصي از امام صادق عليه السلام درباره ي آيه ي شريفه ي:«و منهم اميون لا يعلمون الكتاب الا أماني» [1] كه خدا از عوام يهود در آنجا انتقاد مي كند (با اينكه خدا اين عوام را بي سواد، امي و درس ناخوانده، معرفي


مي كند، در عين حال از همين عوام در قرآن انتقاد مي كند و اينها را مسؤول مي شناسد) سؤال مي كند علماي يهود مسؤول بودند درست، عوام ديگر چه مسؤوليتي دارند؟ اينها ديگر عوام بودنشان عذرشان است. حديث مفصل است. امام فرمود: خير، اين طور نيست؛ بله، يك مسائلي هست كه احتياج به درس خواندن دارد، فقط درس خوانده ها آنها را درك مي كنند، درس ناخوانده ها درك نمي كنند. در اينجا مي توان گفت كه عوام مسؤول نيستند چون درس خوانده نيستند، گو اينكه گاهي عوام مسؤوليتشان اين است كه چرا درس نمي خوانند. آن هم خودش يك منطقي است. احيانا اگر عوام مسؤوليت نداشته باشند، در مسائلي است كه احتياج به تحصيل و درس و كتاب و معلم دارد. اين شخص، معلم نديده، مدرسه نديده، كتاب نخوانده است، چرا مسؤول باشد؟ فرمود اما بعضي از مسائل است كه بشر به فطرت سليم آن را درك مي كند. اين ديگر مدرسه و كتاب و معلم نمي خواهد، ديپلم داشتن - به تعبير من - نمي خواهد، سلامت عقل كافي است. بعد امام مثال زد، فرمود اينكه يك عالمي مردم را به زهد و تقوا دعوت مي كند ولي همان كه مردم را به زهد و تقوا دعوت مي كند خودش برخلاف زهد و تقوا عمل مي كند، توبه فرما باشد اما توبه فرمايان خود توبه كمتر كنند، و مردم عوام هم اينها را ببينند كه مي گويند و بر ضد گفته ي خودشان عمل مي كنند، آيا اين آدم بايد درس خوانده و معلم ديده باشد و كلاس طي كرده باشد تا بفهمد كه يك چنين آدمي لايق پيروي نيست؟ عوام يهود اينها را به چشم خودشان مي ديدند و به عقل خودشان درك مي كردند، «و اضطروا بمعارف قلوبهم» با يك معرفت فكري اين را درك مي كردند كه از چنين كساني نبايد پيروي كرد، معذلك پيروي مي كردند، پس مسؤولند.

پس يك سلسله مسائل است كه احتياج به درس خواندن ندارد، هر گونه درسي. به قول معروف خط سياه و سفيد خواندن نمي خواهد، عربي دانستن نمي خواهد، فارسي دانستن هم نمي خواهد، صرف و نحو نمي خواهد، فقه و اصول نمي خواهد، منطق و فلسفه نمي خواهد، فطرت سليم مي خواهد و فطرت سليم را هم همه دارند، فطرتشان درك مي كند. در آن گونه مسائل شما چه مي گوييد؟ پيغمبر اكرم جمله اي دارد كه از پخته ترين جمله هاست، چون از فطري ترين جمله هاست. فرمود: «انما الأعمال بالنيات و انما لكل امري ما نوي» [2] عمل بستگي به قصد و نيت دارد. اگر شما كاري


را انجام دهيد، چه خوب و چه بد، اما قصد نداشته ايد و بدون قصد آن كار از شما صادر شده است، اگر بد است مسؤول نيستيد، اگر خوب است پاداش نداريد. اين يك مطلب خيلي واضحي است و هر كسي مي فهمد. حال اگر كسي آمد و مثلا خوابي را نقل كرد، داستاني را نقل كرد، گفت فلان كس در يك جريان اضطراري، در يك عالم بي خبري، در يك كاري كه كوچكترين قصدي نداشته است بلكه قصد خلاف داشته است، در عين حال همين كار بدون قصد، او را به اعلي عليين بالا برد، تمام گناهانش را محو كرد، آيا ما بايد قبول كنيم؟ بايد كتاب خوانده باشيم، عربي دانسته باشيم، سياه و سفيد خوانده باشيم كه [بدانيم] گناهان انسان را فقط يك توبه و يك بازگشت به حق پاك مي كند، «ان الحسنات يذهبن السيئات» [3] كار نيك است كه اثر كار بد را مي برد، اما كار بدون اختيار نه؟

ولي ما از همين فطرت خدادادي خودمان هرگز استفاده نمي كنيم. يكي مي آيد مي گويد يك دزدي بود (در كتابها هم نوشته اند) راه را بر مردم مي بست، چقدر مال مردم را چاپيده بود، چقدر آدمها را كشته بود، چقدر زنها را بيوه كرده بود، چقدر بچه ها را يتيم كرده بود! يك بار اطلاع پيدا كرد كه قافله اي از زوار مي خواهند بروند كربلا. آمد سر گردنه اي كمين كرد كه آنها كي از آنجا عبور مي كنند، براي اينكه راه را بر زوار امام حسين ببندد، مالشان را بگيرد، عند اللزوم آنها را بكشد، جنايت كند. منتظر بود. تا قافله برسد، دو سه ساعت وقت بود. كنار راه خوابش برد. قافله آمد و رد شد، او بيدار نشد. ولي در همين حال صحنه ي قيامت را خواب ديد؛ ديد او را كشان كشان به جهنم مي برند. چرا به جهنم مي برند؟ حسابش روشن است. كوچكترين عمل صالح در نامه ي عمل او نيست، هر چه هست گناه و جنايت است. بردند و بردند تا لبه ي پرتگاه جهنم، ولي جهنم او را نپذيرفت؛ گفت نه، اين را من نمي پذيرم. نپذيرفت و برگشت. آخر، قضيه اينطور كشف شد كه اين مرد چون در كنار راهي خوابيده است كه در آنجا قافله ي زوار مي رفتند و گرد زوار بر لباس او نشسته است، بدون اينكه خودش قصدي داشته باشد، بلكه قصد كشتن اين زوار را داشته است و قصد بردن مال اينها را داشته است، و عليرغم گفته ي پيغمبر كه «انما الاعمال بالنيات» و «لكل امري ما نوي»، اين عمل بدون اختيار تمام گناهانش را محو كرد:=




فان النار ليس تمس جسما

عليه غبار زوار الحسين



از جنبه ي شعري خيلي خوب است، اما از جنبه مكتب امام حسين متأسفانه نه. حالا اين ديگر درس خواندن مي خواهد كه مردم عوام بگويند ما كه خط سياه و سفيد نخوانده ايم كه بفهميم، ما چه مي فهميم، ما اين حرفها را قبول مي كنيم. مي گوييم: اينها از بديهيات عقل است، از فطريات بشر است. پس خيال نكنيد كه اگر شما پذيرفتيد، مسؤول نيستيد.


پاورقي

[1] بقره / 78.

[2] بحارالانوار، ج 70 / ص 225.

[3] هود / 114.