بازگشت

وظيفه ي ما در برابر تحريفها


در جلسات گذشته كه در اطراف «تحريفات در واقعه ي تاريخي عاشورا» بحث كردم، بحث خودم را در چهار قسمت قرار دادم: قسمت اول در معني تحريف و انواع تحريف به طور كلي. قسمت دوم در بيان تحريفاتي كه در خصوص واقعه ي تاريخي عاشورا صورت گرفته است و نمونه هايي از آن تحريفات. بخش سوم، عوامل تحريف، موجبات و اسبابي كه منجر به تحريف مي شوند به طور عموم و عاملهاي خاصي كه در اين حادثه ي تاريخي دخالت كرده اند. بخش چهارم، راجع به وظيفه ي ما مردم در برابر اين تحريفها، هم وظيفه ي علماي امت و هم وظيفه ي توده ي مردم.

از اين چهار بخش، سه بخش اول را قبلا صحبت كرديم. ولي بخش چهارم باقي ماند كه امشب به فضل الهي شايد موفق بشويم آنچه كه لازم است درباره ي اين مطلب صحبت كنيم.

به طور قطع و يقين، همين طوري كه عرض كردم، تحريفاتي در اين حادثه ي بسيار بزرگ تاريخي تدريجا در طول زمان پيدا شده است و بدون شك در اينجا وظيفه اي هست كه بايد با اين تحريفها مبارزه كرد. بلكه به تعبير بهتر، اگر بخواهيم از خودمان ستايش كنيم و تعبير احترام آميزي درباره ي خودمان به كار ببريم، بايد بگوييم كه ما اين نسل در اين زمينه رسالتي داريم براي مبارزه با تحريفات. ولي قبل از آنكه اين


وظيفه و رسالت را، چه براي علماي امت و به تعبير ديگر خواص و چه براي توده ي مردم و به تعبير ديگر عوام، عرض بكنم، دو مطلب ديگر را مقدمتا عرض مي كنم: يكي اينكه نگاهي به گذشته بكنيم، ببينيم مسؤول اين تحريفات چه كساني هستند؟ آيا خواص و علما مسؤول اين تحريفات اند يا توده و عوام الناس؟ امروز وظيفه چيست و وظيفه ي كيست يك مطلب است، در گذشته مقصر و مسؤول كيست مطلب ديگري است. معمولا در اين گونه قضايا علما تقصير را به گردن عوام مي اندازد و عوام به گردن علما. علما معمولا مي گويند تقصير اين عوام الناس است، تقصير جهالت اين مردم است، از بس كه اين مردم جاهل و نادانند و از بس كه اين مردم نالايق و ناشايسته هستند! اينها سزاوار همين مهملات اند، شايسته ي حقايق نيستند.

داستاني است، من از مرحوم آية الله صدر (اعلي الله مقامه) شنيدم، كه تاج نيشابوري حرفهاي مفت در منبر مي گفت، كسي به او اعتراض كرد كه اينها چيست؟! اين همه اجتماع مي شود چرا دو كلمه حرف حسابي نمي زني؟ گفت مردم لايق نيستند.

بعد هم با يك دليلي به اصللاح ثابت كرد. ولي مردم عوام هم يعني توده ي مردم هم منطقي در برابر خواص دارند و اين منطق را اغلب به كار مي برند؛ مي گويند ماهي از سرگنده گردد ني ز دم؛ علما به منزله ي سر ماهي هستند و ما دم ماهي.