بازگشت

تحريف از نظر موضوع


گذشته از اينكه تحريف لفظي داريم و تحريف معنوي، تحريف از نظر موضوع نيز فرق مي كند. يك وقت هست تحريف در يك سخن عادي است؛ ما دو نفر با همديگر حرف مي زنيم، حرف عادي، يك كسي نقل مي كند، تحريف مي كند.

يك وقت هست تحريف در يك موضوع بزرگ اجتماعي است. مثلا تحريف كردن در شخصيتها. شخصيتهايي هستند كه قولشان حجت است، عملشان براي مردم حجت است، خلقشان براي مردم نمونه است. يك كسي تحريف مي كند، سخني به علي عليه السلام نسبت مي دهد كه نگفته است يا مقصودش چيز ديگر بوده است. اين ديگر خيلي خطرناك است. خلقي، خويي را به پيغمبر، به امام - كه مردم از آنها پيروي مي كند - نسبت مي دهد در صورتي كه خلق او جور ديگري بوده است. تحريف در يك حادثه ي تاريخي كه اين حادثه از نظر اجتماع يك سند است، سند اجتماعي است، پشتوانه ي اخلاق است، پشتوانه تربيت است؛ اين ديگر چقدر اهميت دارد! واي به حال آنكه تحريفات، چه تحريف لفظي و چه تحريف معنوي، در موضوعاتي صورت بگيرد كه آن موضوعات موضوع عادي نيست. حالا يك وقت كسي در شعر حافظ يك تحريفي مي كند، البته نبايد بشود. نبايد در يك كتاب ادبي با ارزش با كسي تحريف كند. در موش و گربه هم نبايد تحريف كرد. يادم هست يكي از استادها مقاله اي درباره ي همين كتاب موش و گربه نوشته بود. اتفاقا خود اين كتاب از نظر ادبي بسيار كتاب با ارزشي است. ثابت كرده بود كه به قدري مردم در همين موش و گربه دست برده اند، شعرهايش را كم و زياد و كلمه ها را عوض كرده اند كه حد ندارد. بعد نوشته بود كه به نظر من قومي در دنيا به اندازه ي قوم ايراني بي امانت نيست، كه اينهمه در آثار خودش دخل و تصرفها و تحريفهاي بيجا بكند. البته اينها نبايد بشود، اما اينها به حيات و سعادت اجتماع ضربه نمي زند، در مسير اجتماع انحرافي ايجاد نمي كند. ولي آن چيزهايي كه به اخلاق و تربيت و دين مردم بستگي دارد، تحريف در اينها خطرناك است.

در مثنوي هم نبايد تحريف بشود. ولي مگر نكردند؟ اينقدر شعر الحاقي در مثنوي هست كه خدا مي داند! يك شعري در مثنوي هاي اصل بوده است، و چه شعر عالي اي، راجع به اثر محبت؛ گفته است:



از محبت تلخها شيرين شود

وز محبت مسها زرين شود



حرف حسابي است. محبت و عشق، چيزي است كه تلخها را شيرين مي كند، محبت


حكم كيميا را دارد، مس وجود انسان را تبديل به زر مي كند. بعد ديگران آمدند مرتب الحاق كردند، بدون اينكه اصلا تناسب داشته باشد، مثلا گفتند از محبت مار موري مي شود، از محبت سقف ديوار مي شود، از محبت خربزه هندوانه مي شود. اينها ديگر ربطي به موضوع ندارد. ولي واي به آن جايي كه در اسناد و پشتوانه هاي زندگي بشر تحريف صورت بگيرد. مقدمات را مجبورم كوتاه كنم.

حادثه ي كربلا براي مردم خواهي نخواهي يك حادثه ي بزرگ اجتماعي است؛ يعني اين حادثه در تربيت ما، در خلق و خوي ما اثر دارد، حادثه اي است كه خود به خود، بدون اينكه هيج قدرتي ما مردم را مجبور كرده باشد، ميليونها نفر و قهرا ميليونها ساعت براي شنيدن و استماع قضايا مربوط به آن صرف مي كنيم. ميليونها تومان پول براي اين كار صرف مي شود. اين قضيه را ما بايد همان طوري كه بوده است، بدون كم و زياد تلقي كنيم و اگر كوچكترين دخل و تصرفي از طرف ما در اين حادثه صورت بگيرد، حادثه را منحرف مي كند. بجاي اينكه ما از اين حادثه استفاده كنيم قطعا ضرر خواهيم كرد.

حال بحث من اين است كه در نقل و بازگو كردن حادثه ي عاشورا ما هزاران تحريف وارد كرده ايم، هم تحريفهاي لفظي - يعني شكلي و ظاهري - راجع به اصل قضايا، مقدمات قضايا، متن و حواشي مطلب، و هم [تحريفهاي معنوي كه] در تفسير اين حادثه ما تحريف كرده ايم. با كمال تأسف اين حادثه، هم دچار تحريفهاي لفظي است و هم دچار تحريفهاي معنوي، هر دو. و باز تحريفهايي كه مي شود، گاهي لااقل هماهنگي با اصل مطلب دارد، ولي گاهي تحريف نه تنها كوچكترين هماهنگي ندارد بلكه قضيه را مسخ و بكلي واژگون مي كند، به شكلي در مي آورد كه به صورت ضد خودش در مي آيد. باز هم با كمال تأسف بايد عرض كنم تحريفهايي كه به دست ما مردم در اين حادثه صورت گرفته است، همه در جهت پايين آوردن و مسخ كردن قضيه بوده است، در جهت بي خاصيت كردن و بي اثر كردن قضيه بوده است و در اين امر، هم گويندگان و علماي امت تقصير داشته اند و هم مردم. همه ي اينها را ان شاء الله براي شما توضيح مي دهم.

نمونه هايي از بعضي تحريفهايي كه در لفظ و ظاهر شده است، يعني در شكل قضيه، در چيزهايي كه نسبت داده اند، ذكر مي كنم. مطلب آن قدر زياد است كه قابل بيان كردن نيست. اگر بخواهند روضه هاي دروغ را جمع كنند، روضه هايي كه مي خوانند و


دروغ است، شايد چند جلد كتاب پانصد صفحه اي بشود، من فقط به طور نمونه عرض مي كنم، و عرض خواهم كرد كه من اينها را از چه كتابي در همين مطلب استفاده كرده ام.