بازگشت

درسهاي آموزنده ي قيام حسيني


حسين بن علي در سخنان و خطابه هاي خودش، آنجا كه از امر به معروف و نهي از منكر صحبت مي كند، همواره صحبتش اين است: «و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الأمة براع مثل يزيد» [1] «اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي» [2] بعد از بيست سي سال كه اين حرفها فراموش شده بود، حسين بن علي به نام يك نفر مصلح و اصلاح طلب كه بايد در امت اسلام اصلاح ايجاد كرد، قيام كرد و به مردم عشق و ايده آل داد. ركن اول حماسه ي زنده شدن يك قوم همين است. ملتي شخصيت دارد كه حسن استغنا و بي نيازي در او باشد. اينهاست درسهاي آموزنده اي كه از قيام حسين بن علي بايد آموخت. او حس استغنا و بي نيازي به مردم داد. روزي كه مي خواهد از مكه حركت كند، يك ذره قيام خودش را مشروط نمي كند و اين طور مي فرمايد: «خط الموت علي ولد آدم» و در آخر خطبه مي فرمايد: «فمن كان فينا باذلا مهجته موطنا علي لقاء الله نفسه، فليرحل معنا فانني راحل مصبحا ان شاء الله تعالي» [3] . من فردا صبح حركت مي كنم؛ هر كس كه آماده ي جانبازي است و حاضر است خون قلب خودش را در راه ما بريزد و تصميم به ملاقات حق گرفته است، فردا صبح حركت كند كه من رفتم. ديگر بيش از اين حرفي نيست. اين مقدار استغنا قطعا در دنيا نظير ندارد.

از اين بالاتر شب عاشوراست كه اصحاب و اهل بيتش را جمع مي كند و از آنها تمجيد و تشكر مي كند. بعد به آنها مي گويد: بدانيد از همه ي شما متشكر و ممنونم، ولي بدانيد كه دشمنان با شما كاري ندارند و اگر بخواهيد برويد مانع شما نمي شوند؛ من هم از نظر شخص خودم كه با من بيعت كرده ايد بيعت خودم را از دوش شما برداشتم و محظور بيعت هم با من نداريد، هر كس مي خواهد برود آزاد است. حسين عليه السلام از اهل بيت و اصحابي كه درباره ي آنها گفته است كه اهل بيتي بهتر و باوفاتر از اينها سراغ ندارم، اين مقدار استغنا نشان مي دهد و هرگز سخناني از اين قبيل كه من را تنها نگذاريد، من غريبم، مظلومم، بيچاره ام، نمي گويد. البته تكليف دين خدا را برنمي دارد؛ لذا با افراد كه اتمام حجت مي كرد، اگر در آنها تمايل به ماندن نمي ديد به آنها مي گفت از اين صحنه دور بشويد زيرا من نمي خواهم شما به عذاب الهي گرفتار شويد، چون اگر


از كسي استمداد كنم و او صداي استمداد مرا بشنود و مرا مدد نكند، خداوند او را به عذاب جهنم مبتلا خواهد كرد. اين درس استغنا درس كوچكي نبود. همين استغنا بود كه بعدها روحيه ي استغنا به وجود آورد و چقدر قيامها و نهضتها به وجود آمد!

حسين بن علي درس غيرت به مردم داد، درس تحمل و بردباري به مردم داد، درس تحمل شدايد و سختيها به مردم داد. اينها براي ملت مسلمان درسهاي بسيار بزرگي بود. پس اينكه مي گويند حسين بن علي چه كرد و چطور شد كه دين اسلام زنده شد، جوابش همين است كه حسين بن علي روح تازه دميد، خونها را به جوش آورد، غيرتها را تحريك كرد، عشق و ايده آل به مردم داد، حس استغنا در مردم به وجود آورد، درس صبر و تحمل و بردباري و مقاومت و ايستادگي در مقابل شدايد به مردم داد، ترس از ريخت، همان مردمي كه تا آن مقدار مي ترسيدند، تبديل به يك عده مردم شجاع و دلاور شدند.

اين داستان معروف است، مي گويند: نادر در يكي از جنگهايش سربازي را ديد كه فوق العاده شجاع و دلير بود و از شجاعت و دلاوري او اعجاب مي كرد. يك روز او را خواست. گفت: تو با اين شجاعت و دلاوري ات، آن روزي كه افاغنه ريختند به اصفهان غارت كردند و كشتند كجا بودي؟ گفت: من اصفهان بودم. گفت: تو اصفهان بودي و افاغنه آمدند و آنهمه جنايت كردند؟ گفت: بله بودم. گفت: پس آن روز شجاعتت كجا بود؟ گفت: آن روز نادري نبود؛ مقداري از شجاعتي كه امروز من دارم از روحيه ي نادر دارم، تو را كه مي بينم غيرت من تحريك مي شود، شجاع و دلير و دلاور مي شوم.

اينك من تأكيد مي كنم كه حماسه ي حسيني و حادثه ي كربلا و عاشورا بايد بيشتر از اين جنبه مورد استناد ما قرار بگيرد، به خاطر همين درسهاي بزرگي است كه اين قيام مي تواند به ما بياوزد. من مخالف رثاء و مرثيه نيستم، ولي مي گويم اين رثاء و مرثيه بايد به شكلي باشد كه در عين حال آن حس قهرماني حسيني را در وجود ما تحريك و احيا كند. حسين بن علي يك سوژه ي بزرگ اجتماعي است. حسين بن علي در آن زمان يك سوژه ي بزرگ بود؛ هر كسي كه مي خواست در مقابل ظلم قيام كند، شعارش «يا لثارات الحسين» [4] بود. امروز هم حسين بن علي يك سوژه ي بزرگ است، سوژه اي براي


امر به معروف و نهي از منكر، براي اقامه ي نماز، براي زنده كردن اسلام، براي اينكه احساسات و عواطف عاليه ي اسلامي در وجود ما احيا بشود.

با وجود اينكه عرايض ديگري در اين باره دارم، در همين جا به عرايضم خاتمه مي دهم و برمي گردم به آيه اي كه در ابتدا خواندم. آيه ي عجيبي است: «يا ايها الذين امنوا استجيبوا الله و للرسول اذا دعاكم لما يحييكم» [5] ايها الناس! اين دعوت پيغمبر را اجابت كنيد؛ مي خواهد شما را زنده كند. حيات يك ملت به داشتن ثروت زياد نيست، حتي به علم هم نيست (علم به تنهايي كافي نيست كه يك ملت را زنده كند)، بلكه حيات ملت به اين است كه آن ملت شخصيتي را در خودش احساس كند. اي بسا ملتهاي عالم كه شخصيت ندارند، و اي بسا ملتهاي جاهل كه شخصيت خودشان را حفظ كرده اند. اگر الجزايريها بعد از صد و پنجاه سال مبارزه توانستند استعمار فرانسه را به زانو در آورند و به استقلال برسند، براي اين بود كه در آنها يك حماسه و يك احساس منش وجود داشت. اگر در آن طرف مشرق زمين، ملت ديگري [6] دارد با قويترين و ثروتمندترين ملتهاي جهان مبارزه مي كند، چرا مبارزه مي كند؟ آيا عدد يا ثروتش با آنها مبارزه مي كند؟ ابدا؛ احساس شخصيت و منش آن ملت مبارزه مي كند، مي گويد:من تو را به آقايي قبول ندارم، من يا بايد زنده باشم روي پاي خودم باشم و كسي بر من حكومت نكند و يا بايد نباشم.


پاورقي

[1] اللهوف، ص 11.

[2] مقتل الحسين مقرم، ص 156.

[3] بحارالانوار، ج 44 / ص 366.

[4] مسند الامام الرضا، ج 1/ ص 148.

[5] انفال / 24.

[6] [منظور ملت ويتنام است.].