به همراهي زينب
از اينجا به بعد به طور سريع زينب كبري را بدرقه كرده، تا قافله ي مدينه را، از كربلا به مدينه برگردانيم.
از اينجا قافله اي را كه از مدينه تا كربلا به رياست حسين بن علي عليه السلام، و از كربلا تا مدينه به رياست زينب كبري راهبري مي شده است همراهي مي كنيم.
همراهي مي كنيم تا ببينيم چگونه همان هدف مقدس برادر را تعقيب كرده و مقدمات واژگون شدن اساس استبداد و ستمگري را فراهم مي كند.
همراهي مي كنيم تا ببينيم زينب چگونه دنياي اسلام آن روز را تكان داده، و فهمانده است كه اين افراد با اين مغزهاي الكلي و افكار پليد و سياه حق حكومت بر مسلمين ندارند.
همراهي مي كنيم تا ببينيم چگونه زينب به دنياي اسلام فهمانده است كه اگر زندگي شما در سايه ي رهبري اين افراد منحرف اداره شود، مقدسات اسلام و حيثيت و استقلال شما در مخاطره است.
زينب كبري از كنار اجساد عزيزان خود مي گذرد، گو اينكه آنان را روي خاك برهنه و بي كفن مي بيند، اما يك مناعت طبع و عظمت روح،
خداحافظي كرده، راه كوفه را در پيش مي گيرد.
او مي داند كه در فراز و نشيبهاي زندگي عاقبت طرفداران حق پيروز، و شكست خوردگان مظلوم، فاتحند.
او مي داند كه نه تنها اين اجساد پاك روي خاك نمانده، بلكه بر مزارشان بقعه و بارگاهي خواهند ساخت.
او مي داند كه نه تنها بقعه و بارگاهي ساخته مي شود، بلكه قتلگاه كشته گان راه خدا كعبه ي صاحبدلان بوده، و دوستداران حريت و آزادي به احترام خدا و رسول و طرفداري از يك ناموس الهي به زيارتشان خواهند آمد.
او به برادرزاده بيمارش مي گويد: عمه جان! خيلي ناراحت مباش و خويشتن را رنج مده، مطمئن باش اين صحنه چنين نمي ماند، برادرزاده ي عزيزم! نه تنها از احاديث و روايات جد و پدر و مادرم مطالبي مي دانم، بلكه راه و رسم جهان بر اين است، مگر شما نمي دانيد كه كشتگان راه خدا در دل مردم جا داشته و شهداي حريت و آزادي در قلب بشر زنده هستند!.
برادرزاده ي عزيز! بدون ترديد روزي بر اين بيابان بگذرد كه در سايه ي علاقه ي دوستان، به صورت شهري زيبا و آبرومند درآيد، روزي بر اين قتلگاه بگذرد كه به صورت بارگاه باشكوهي جلوه كند.
زينب، عزيزان خود، برادران و برادرزادگان و فرزندان خود را روي خاك گذارده، و راه كوفه را به رسم اسيري پيش مي گيرد.