بازگشت

وفاداري ياران


خيمه ها سرپا شد، اباعبدالله اصحاب خويش را جمع كرد و خطبه مفصلي ايراد نمود كه خلاصه آن چنين است:

پس از حمد و ثنا فرمود: ياران من! اصحاب من! جريان چنين است كه مي بينيد، جهان دگرگون شده، زشتي ها معروف و زيبايي ها رخت بربسته است، راستي از زندگي چيزي نمانده است، آيا نمي بينيد حق عمل


نشده و باطل چشم نمي پوشند، در اين دنيا و با اين شرايط بندگان مومن را جز ملاقات خدا آرزويي نيست، اما من نمي بينم مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز رنج و ناراحتي [1] .

سخن به اينجا كشيد، زهير اجازه گرفته و پس از بياناتي گفت: اگر زندگي جهان، جاويد و ابدي هم بوده ما كنار تو و شهادت در ركابت را ترجيح مي داديم؛ سپس هلال برخاسته پس از مطالبي گفت: ما هدفي جز ملاقات خدا نداشته و تا پاي شهادت در ركابت مي جنگيم؛ و پس از آن برير برخاسته، و هر يك با بياني مخصوص به خود وفاداري خويش را تا پاي مرگ اعلام كردند.


پاورقي

[1] لا اري الموت الا سعادة و الحيوة مع الظالمين الا برما.