بازگشت

قضا و قدر، مصداقي از عامل يا مانع احيا در انديشه ديني


قبل از اينكه از موضوع احيا در انديشه ي اسلامي بحث شود به اين نكته مهم بايد اشاره كرد كه اسلام توانايي و استعداد احيا، نو شدن، چهره متناسب با عصر گرفتن را، با توجه به عناصري كه در سنت ديني موجود است، دارد؛ به عبارت ديگر بين انديشه ديني و تحول يا تطور حيات، تعارضي نيست.

در يك نگاه، مجموعه «اديان» را نسبت به اينكه چگونه به جهان و عالم مي نگرند، مي توان به سه دسته تقسيم كرد:

1- اديان «جهانگريز»: اينگونه اديان به علاقه هاي دنيوي پشت پا زده شده، به جهانگرايي توصيه نمي كنند؛ مثلا دين بودا در هند.

2- اديان «جهان ستيز»: اين اديان نه تنها به جهانگرايي توصيه اي نمي كنند، بلكه در آنها بين علاقه هاي دنيوي و اخروي تعارض وجود دارد، مثل دين زرتشت در تعارض بين «اهورامزدا» و «اهريمن»، نهايتا «اهورامزدا» پيروز مي شود.

3- اديان جهانپذير: در اين نوع اديان بين مصالح دنيوي و علاقه هاي اخروي نوعي سازش برقرار شده است، يني در بهره برداري مادي بايد به حدود مذهبي هم توجه شود. البته در اين قسمت كه «اسلام»، «يهود» و.. قابل طرحند، در طي قرون اخير نگرشهايي پيدا شده كه بر «دنياگرايي» تمركز، و توصيه مي شود، با اين توجيه كه مثلا توسعه در اقتصاد، وسيله اي براي رستگاري است و شاهد آشكار آن مذهب «پروتستان» از دين مسيحيت است كه از ديدگاه امثال «ماكس وبر» [1] همين نگرش نيز سبب مباني و مظاهر «تجدد» در غرب است.

در تأييد اينكه اسلام از «اديان» جهانپذير است، (البته نه در شكل افراطي لوتريستي و كالوينسي) مطالبي از سوي ديگران و از جمله غربيها مطرح شده است كه انديشه ديني را عامل انحطاط مي دانند و از عناصري سخن به ميان آورده اند كه در صورت صحت مدعاي آنها، سخن از «احيا» و «محييان» در دين گفتن دشوار است و در آن صورت، اسلام حداقل از اديان «جهانگريز»، اگر نگوييم «جهان ستيز»، معرفي مي گردد؛ مثلا «سان كليف» مي نويسد: «اسلام به معناي تسليم و دست كشيدن از اراده و اختيار است، اما رفتار عملي مسلمانان،خلاف اين تصور (منفي) است.» هم او از «وبر» نقل مي كند كه «اعتقاد اسلامي به قضا و قدر، شكل قضا و قدرگرايي را در اعتقادات مسلمانان گرفته است... شكل ديگري از اعتقاد به قضا و قدر اين است كه طول عمر و ميزان مال و منال انسان نيز از پيش مقدر شده است.» [2] .

اينكه اعتقاد به قضا و قدر و جبرگرايي از عوامل انحطاط مسلمين بوده و مانع احيا،

ديگر غربيان نيز بارها نقل كرده اند. [3] اگر اين اشكال وارد باشد پس يكي از عوامل اماته و موانع احياي مسلمين به اصل دين و انديشه اسلامي بازگشت دارد كه جامعه را به سكون، ركود، توقف،جمود و داخل شدن به حفظ وضع موجود فرامي خواند. البته جدي بودن اين موضوع در اسلام خود سبب شكل گيري «جبريون» و «مفوضه» در فرهنگ اسلامي شده و جنگ بين اشاعره ومعتزله در اين باب مشهور و معروف است.

دامنه بحث جبر و اختيار، قضا و قدر به نهضت حسيني هم رسيده و هر يك از طرفين به وجود آورنده واقعه كربلا و حوادث مابعد آن به گونه اي از آن بهره برده و از آن تفسيري ارائه كرده اند. مطلب قابل توجه اينكه در همين گفت و شنودها و طرح مبحث قضا و قدر بخوبي مي توان پي برد كه اين اصل از انديشه اسلامي چگونه مي تواند «مانع احيا» و يا به عكس به صورت سازنده و در طول احيا و اعتلاي جامعه به كار گرفته شود.

اولين بار كه در نهضت كربلا، حضرت امام حسين (ع) موضوع قضا و قدر را اشاره فرمودند، هنگام خروج حضرتشان از مكه و برخورد با «فرزدق» است.وقتي حضرت از كوفه و اوضاع آن پرسيد، فرزدق در جملات كوتاه و پرمغزي چنين پاسخ گفت: «من الخبير سالت، قلوب الناس معك و سيوفهم مع بني اميه و القضاء ينزل من السماء و الله يفعل ما يشاء» و حضرت رو به فرزدق فرمودند: «صدقت، لله الامر و الله يفعل ما يشاء، و كل يوم ربنا في شأن، ان نزل القضاء بما نحب فنحمد الله علي نعمائه، و هو المستعان علي اداء الشكر، و ان حال القضاء دون الرجاء فلم يعتد من كان الحق نيته و التقوي سريرته» [4] .

(فرزدق گفت) از آدم آگاهي پرسيدند: قلبهاي مردم با توست و شمشيرهاي آنها با بني اميه و قضا و حكم الهي از آسمان نازل مي شود. خداوند آنچه بخواهد مي شود.

امام حسين (ع) در پاسخ فرمودند: راست گفتي، همه كارها در دست خداست. آنچه خداوند بخواهد مي شود و پروردگار ما را هر روز، كاري است، اگر قضاي خداوند به دلخواه ما جاري شود و كارها بر وفق مراد ما پيش آمد، خدا را بر نعمتش ستايش مي كنيم و از او براي اداي شكرش كمك مي طلبيم و اگر قضاي خدا برخلاف اميد ما جاري شد، باز هم چون مقصود ما پيروي از حق بوده و براساس تقوا عمل كرده ايم، از مرز حقيقت منحرف نشده، تجاوزكار نخواهيم بود.

از اين بيان امام (ع) عام بودن قضاي الهي در همه امور استنباط مي شود و اينكه معلوم نيست آنچه ما مي خواهيم و اراده مي كنيم، لزوما محقق شود، بلكه ممكن است امور، برخلاف خواست انسان شكل بگيرد، آنچه جاري است قضاي الهي است. [5] .

از اشعاري كه امام حسين (ع) در روز عاشورا خوانده اند، اين ابيات است كه:

«روش ما ترس و زبوني نيست، ولي مقدر اين است كه ما به شهادت برسيم و ديگران پس از ما به حكومت دست يابند. دست اجل بزرگان قوم مرا به قتل رسانيد، همانگونه كه با پيشينيان نيز چنين كرد.» [6] .

ابن زياد پس از شهادت آن حضرت در مقابل اهل بيت و خطاب به حضرت زينب (س) كار فجيع لشگريانش را به خدانسبت داد و گفت: «الحمد الذي فضحكم و قتلكم و اكذب احدوثتكم» يعني شكر خدا را كه شما را رسوا كرد، مردانتان را به قتل رسانيد و دروغتان را آشكار ساخت.» حضرت زينب (س) بيدرنگ فرمود: «الحمد لله الذي اكرمنا بحمد صلي ا... عليه و آله و سلم و طهرنا، تطهيرا، لا كما تقول انت، انما يفتضح الفاسق و يكذب الفاجر» سپاس خداوندي را سزاست كه ما را با انتساب به پيامبر (ص) خود، محمد بن عبدا... گرامي داشته، از ناپاكي دور گردانيد. همانا افراد دروغگو و بدكردار رسوا مي شوند و آنان غير از مايند. [7] .

دوباره ابن زياد ادامه داد، كار خدا را با برادر و خويشانت چگونه ديدي و پاسخ شنيد، من جز نيكي از خدا نديده ام، اينان جماعتي بودند كه پروردگار متعال شهادت را برايشان مقدر فرموده بود و آنان نيز با آغوش باز به سوي آرامگاه خود شتافتند. [8] .

اينكه ابن زياد اصرار داشت كار زيردستانش را به خدا نسبت دهد، پاسخ حضرت زينب نيز اين بود كه خدا شهادت را برايشان تقدير كرد و در مقام پاسخ نقضي به ابن زياد برنيامد؛ اما در ادامه همين جلسه وقتي مشاجره و گفت و شنود ابن زياد و امام سجاد (ع) مطرح مي شود امام (ع) به گونه اي ديگر پاسخ مي دهند. زماني كه ابن زياد از امام سجاد (ع) پرسيد تو كيستي؟ پاسخ شنيد من علي بن الحسين هستم. ابن زياد پرسيد، مگر خداوند علي بن الحسين را نكشت؟ امام فرمود: برادري داشتم كه نام او هم علي بود و مردم او را كشتند. ابن زياد گفت: نه، اينطور نيست خدا او را كشته است. و پاسخ شنيد: آري، درست است، ا.. يتوفي الانفس حين موتها [9] (زمر / 42، خداوند جانها را در هنگام مرگ مي ستاند.)

در اين گفت و شنود، كشتن علي اكبر به دست مردم و اخذ جان مردم زمان مرگ از سوي امام سجاد (ع) به خدا نسبت داده شده است. چيزي كه قابل توجه است اين است كه امام مي خواهد اين رابه ابن زياد بفهماند كه نسبت دادن كار به خدا، به معناي سلب اختيار از مردم و در نتيجه سلب مسئوليت و تكليف از آنها نيست و نتيجه ي آن، اين مي شود كه بايد در مقابل اعمالشان پاسخگو باشند.

بحث «قضا و قدر» به اندازه اي گسترده و مورد سوء استفاده قدرتمندان بوده كه مجددا در مجلس يزيد هم شاهد گفت و گوي يزيد و امام سجاد (ع) در اين موضوع هستيم، آنجا كه يزيد خطاب به حضرت گفت: اينك مي بيني كه خدا با او چه كرد و بر سر او چه آورد؟ امام پاسخ فرمود: نه، آنچه خدا مي فرمايد سزاوارتر است «ما اصاب من مصيبته في الارض و لا في انفسكم الا في كتاب من قبل ان نبراها ان ذلك علي الله يسير لكيلا تاسوا علي مافاتكم و لا تفرحوا بما اتيكم و الله لا يحب كل مختال فخور» (حديد / 32 - 4) هيچ رويدادي در زمين و جانهاي شما به وقوع نپيوندد، مگر اينكه قبل از آفرينش، در كتابي ثبت شده باشد. اين كار براي خداوند آسان است تا شما درباره ي آنچه از دست مي دهيد افسرده نباشيد و بر آنچه به دست مي آوريد شادي نكنيد. خداي يگانه انسانهاي خودبين و فخرفروش را دوست ندارد.

يزيد، از فرزند خود خواست جواب بدهد كه وي نتوانست؛ آنگاه يزيد خود گفت: آنچه مصيبت بر شما وارد شود به دليل كارهاي خودتان است و خداوند از بسياري خطاهاي شما مي گذرد.

در اين مباحثه طرفيني امام (ع) برخلاف آنچه در مقابل «ابن زياد» موضع گرفته بود كه كار را به مردم نسبت مي داد، اينجا بحث ثبت و ضبط اعمال در الواح الهي را در پيش كشيد در حالي كه «يزيد» در اينجا عملگرا شده و آنچه را واقع شده بود، نتيجه اعمال خودشان مي داند. [10] .

نتيجه در اين قسمت بحث، كه به يك عنصر از عناصر «انديشه ديني» يعني «قضا و قدر» كه مورد حمله و اشكال غير مسلمانان به عنوان يكي از عوامل انحطاط و موانع احياست، اشاره شد، با نقل برگزيده هايي از گفت و شنودها در باب همين موضوع در جريان نهضت حسيني مي توان به نتايج زير دست يافت:

1- اصطلاحات و مفاهيم قضا و قدر از جمله مفاهيمي هستند كه با تفسيرهاي

متفاوت از آن مي توان اسلام را «جهان گريز» (اگر نگوييم جهان ستيز) معرفي كرد و در صورت تبيين ديگري اسلام جزو اديان «جهان پذير» خواهد شد.

2- در صورتي كه عنصر قضا و قدر به صورت تخديري مطرح شود، مي تواند از عوامل انحطاط و اماته دين باشد، در حالي كه در تفسير درست و عملگرايانه و اختيارزا، مي تواند از عوامل احياي جامعه باشد، زيرا براي حصول به جامعه زنده، انديشه زنده تقدم منطقي دارد.

3- نقش رهبران ديني و در اين مبحث، امام حسين (ع) و اهل بيتش آن است كه از تخدير و ركود جامعه جلوگيري، و عناصر ديني را به صورت حياتبخش تحليل كنند.

4- نكته مهم ديگر اين است كه اگر عناصر مكتبي قابليت تغليظ، انعطاف، توجيه حياتبخش نداشته باشند، حركت رهبران و جامعه اصيل، عميق و مثمر نخواهد بود، زيرا هر حركت اجتماعي عميق و گسترده، پشتوانه فكري و انديشه اي عميق و حياتبخش مي طلبد.

5- در اين قسمت به عنوان يك مصداق از انديشه و اصل دين به عنصر قضا و قدر اشاره شد؛ حال اينكه عناصر ديگري از قبيل شفاعت، قناعت، زهد، صبر، توكل، رضا، تسليم، و... هستند كه به عنوان عوامل انحطاط مسلمين برشمرده مي شوند و هر يك مي توانند در كلام امام حسين (ع) و در طول نهضت حسيني مورد تأمل قرار گرفته، جنبه ي احياگرانه آنها تحليل و تبيين شود.

6- تمام انديشمنداني كه دغدغه احياي دين در حوزه انديشه ديني داشتند، شرط احياي جوامع را تفسير حياتبخش از تعاليم اسلام مي دانستند و كار امثال غزالي در احياء العلوم و مرحوم فيض در چالش با افكار او و يا كار سيد جمال الدين در آن قسمت كه به تبيين مفاهيم ديني تاكيد دارد [11] و يا كار انديشمنداني از اهل سنت كه به تفسيرهاي نوين از قرآن دست مي زدند، مثل «سر سيد احمد خان» [12] جداي از اينكه در كارشان موفق بوده اند يا خير، در قالب احيا در اصل دين و انديشه ديني قابل تحليل است. (گر چه ممكن است بعضي از آنها در قسمت مربوط به جوامع اسلامي نيز برنامه، ديدگاه و عملكردي نيز داشته باشند.)


پاورقي

[1] ماکس‏وبر در کتاب «اخلاق پروتستان و روح سرمايه‏داري» (ترجمه عبدالمعبود انصاري، انتشارات سمت: 1371)، عامل پيدايش سرمايه‏داري و توسعه امروزي غرب را تفسير جديدي مي‏داند که ناشي از مسايل اخلاقي از نگاه پروتستاني است.

[2] آ. رجب. ابراهيم، اسلام و توسعه، مترجم علي اعظم محمدبيگي، مجله فرهنگ توسعه، شماره 1، ص 38 - 40.

[3] مثلا براي ديدن ديدگاه ويل دورانت و... در اين زمينه، ر. ک. به: کتاب انسان و سرنوشت، ص 29 و 30.

[4] ابي‏مخنف، وقعة الطف، تحقيق محمد هادي يوسفي الغروي، مؤسسه النشر الاسلامي: 1367، ص 158.

- يادآوري: کلامي که از امام (ع) تحت عنوان ان الله شاء ان يراک قتيلا... نقل مي‏شود، مخدوش السند است.

[5] هدف اين مقاله نقد و بررسي مسأله کلامي قضا و قدر نيست. در بحث از «احيا و اماته» در انديشه ديني و اصل دين، اين عنصر به عنوان شاهد مطرح گرديده که دستاويز دانشمندان درون و برون ديني واقع شده است تا انسانها را مسلوب الاختيار معرفي کنند که نتيجه آن سکون و رکود و توقف و انحطاط جامعه خواهد بوده؛ اما در پاسخ مي‏توان به کلام امام حسين (ع) نيز استناد، و شبهه جبرگرايي را رد کرد، مثلا امام در خطاب به «حر» مي‏فرمايد: «هر کس فرمانروايي ستم‏پيشه را ببيند که حرام خدا را حلال کرده، پيمان الهي را شکسته، با سنت پيامبر مخالفت ورزيده است و... و به اقدام يا گفتاري بر ضد چنين حاکمي دست نزند، بر خداست که او را به جهنم داخل کند.» وقعة الطف، ص 172.

[6] سيد محسن امين العاملي، امام حسن (ع) و امام حسين (ع)، ترجمه و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي (چاپ ششم): 1369، ص 224.

[7] وقعة الطف، ص 262.

[8] امام حسن (ع) و امام حسين (ع) - ص 261.

[9] همان منبع، ص 262.

[10] اصل قضا و قدر که مورد سوء استفاده حکام بوده و براي عوام نيز وضوح مفهومي ندارد از صدر اسلام تا حال از بحثهاي مهم کلامي است. براي ملاحظه توجيهي منطقي و در عين حال ساده به کتاب «انسان و سرنوشت» از شهيد مطهري مراجعه شود.

[11] براي مطالعه برداشت سيد جمال در تحول انديشه ديني مراجعه شود به دو رساله از او تحت عنوان «چرا اسلام ضعيف شد؟»: عبدالهادي حائري، ايران و جهان اسلام، موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي: 1368، ص ص 135 - 42.

[12] براي ملاحظه ديدگاه‏هاي متجددان اهل سنت در تفسير قرآن مراجعه شود به: حميد عنايت دين و جامعه، دفتر نشر فرنگ اسلامي: 1369، ص 24 - 33.