بازگشت

معرفي گروه باطل و احياي اسلام ناب


از ديگر پيامدهاي اجتماعي نهضت خونين عاشورا، پرده برداشتن از چهره نفاق و اسلام دروغين و معرفي گروه باطل بود. واقعه كربلا چهره واقعي و ماهيت حقيقي حاكميتي را كه به نام اسلام بر مردم حكم مي راندند، براي افكار عمومي روشن كرد و تفاوت حكومت اسلامي با سلطنت موروثي را، كه بنيان گذارش زاده هند پر كينه بود، آشكار ساخت.

مردم از خطبه غرّاي سيدالساجدين در شام دريافتند كه ريشه هاي انحراف در جامعه اسلامي از كجا سرچشمه گرفته و چگونه گروهي ناحق، حق را در خانه غربت حبس كرده و باطل را بر مركب حكومت نشاندند و حاكميت جامعه نوپاي نبوي را به نااهلان سپردند و آنان نيز عليه فرزندان و اهل بيت پيامبر رحمت آن كردند كه ياد آن، سينه ها را مجروح مي كند.

آري، آن چنان جفا عليه عترت رسول الله نمودند كه امام حسين (عليه السلام)، در روز عاشورا، لحظاتي پيش از شهادت بر آن شد تا خود و نسبش را به مردم معرفي كند؛ آن جا كه مي فرمايد: «هان اي مردم، به سخنم گوش كنيد و در پيكارم تعجيل ننماييد تا حق اندرز شما كه بر من است ادا كرده، عذر آمدن خود را بيان كنم... به درستي كه ولي من خدايي است كه قرآن را نازل و صالحان را سرپرستي مي كند... اما بعد، اينك نسب مرا بررسي كنيد و ببينيد من كيستم، سپس به خود آييد و خويشتن را نكوهش كنيد و بنگريد آيا شما را رواست كه مرا بكشيد و حرمتم را هتك كنيد؟ آيا من فرزند دختر پيامبر شما و فرزند وصي و پسر عموي پيامبر شما و فرزند اول مؤمن به خدا و اول تصديق كننده آنچه پيامبر (صلي الله عليه وآله) از جانب خدا آورد نيستم؟ آيا حمزه سيدالشهدا عموي پدرم نيست؟ آيا جعفر طيار شهيد ذوالجناحين عموي من نيست؟ آيا بارها اين فرموده رسول خدا را در حق من و برادرم نشنيده ايد كه اين دو سرور جوانان بهشتند؟ اگر در آنچه كه حق است، تصديقم مي كنيد و اگر باور نداريد از كساني كه مي دانيد بپرسيد. از جابر بن عبدالله انصاري، ابوسعيد خدري، سهل بن سعد ساعدي، زيد بن ارقم، انس بن مالك بپرسيد.»

وا اسفا كه گروه منحرف و غاصبان خلافت آن قدر دروغ بافته و بدگويي كرده بودند كه امام معصوم و حجّت حق بايد بر حقانيت و صحت گفته هايش، صحابه پيامبر را به شهادت گيرد.

اما اين وضعيت با شهادت مظلومانه زاده حيدر، دگرگون گشت و مردم دريافتند كه سلطنت امويان مبتني بر اسلام نيست و ماهيت دروغين و غيرديني آنان آشكار گرديد. از اين رو، ساير خلفاي امويان و عباسيان و عثمانيان نتوانستند كارهاي نامشروع خود را به نام اسلام انجام داده و رنگ ديني بدان بخشند و افكار عمومي نيز واقعيت را شناخته و اعمال و رفتار آنان را مربوط به اسلام نمي دانستند.

و اين از پيامدهاي مهم عاشورا و هديه به مردم و جامعه اسلامي است تا آنان اسلام راستين را بشناسند و يا دست كم ناهنجاري هاي امويان را به اسلام و ارزش هاي ديني نسبت ندهند؛ چه اين كه هنجارها نشان دهنده ارزش هاي كنش گران است و اگر امويان را مسلمان بدانند طبعاً رفتارشان را مطابق ارزش هاي دين اسلام خواهند دانست. اما قيام حسيني چهره پنهان گروه حاكم را به جامعه اسلامي و انساني نماياند تا آزادگان و تشنگان حقيقت بدانند كه اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه وآله) غير از آن ديني است كه امويان معرفي كردند و اگر امروز اسلام ناب و ظلم ستيز و ظالم شكن، چون خورشيد عالمتاب بر تارك عالم مي درخشد، به بركت خون سرخ حسين و قيام نينواست. هرچند حدوثاً محمدي است اما بقاءً حسيني است. چنانچه مقرم در كتاب «مقتل الحسين» به اين موضوع اشاره دارد و مي نويسد: «نهضت حسين (عليه السلام) جزء اخير از علت تامه براي استحكام مباني دين بوده به طوري كه اين نهضت بين دعوت حق و هجمه هاي باطل، جدايي انداخته، حق و باطل را از هم جدا كرده و گروه حق را از گروه باطل متمايز نموده تا جايي كه گفته اند: "ان الاسلام بدؤه محمدي و بقاؤه حسيني"....»

واشنگتن ايرونيك بر اين باور است كه امام حسين (عليه السلام) اسلام را از چنگال بني اميه رها ساخت. وي مي گويد: «براي امام حسين (عليه السلام) ممكن بود كه زندگي خود را با تسليم شدن به اراده يزيد، نجات بخشد. اما مسؤوليت پيشوا و نهضت بخش اسلام اجازه نمي داد كه او يزيد را به عنوان خلافت بشناسد. او به زودي خود را براي قبول هر ناراحتي و فشاري به منظور رها ساختن اسلام از چنگال بني اميه آماده ساخت. در زير آفتاب سوزان سرزمين خشك و در روي ريگ هاي تفتيده عربستان روح حسين فناناپذير است. اي پهلوان! اي نمونه شجاعت و اي شهسوار من اي حسين.»

چارلز ديكنز نيز مي گويد: اگر منظور امام حسين جنگ در راه خواسته هاي دنيايي خود بود، من نمي فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند، پس عقل چنين حكم مي كند كه او فقط به خاطر اسلام فداكاري كرد.

به طور كلي، هر آزاده و منصفي شهادت مي دهد كه نور ديده كوثر با رشادت و شهادتش در سرزمين تفتيده طف توانست اسلام نابي را كه در پرتو آن اويس قرن ها و سلمان ها و ابوذرها پرورش يافته اند، احيا كند و اگر نبود اين جان ثاري زاده زهرا (عليها السلام)، فقط نامي از اسلام باقي مي ماند؛ چه اين كه بني اميه به سردمداري زاده سفيان در پي نابودي اساس دين بوده و در راه رسيدن به مقصود تلاش هاي گسترده اي نمودند و تا جايي پيش رفتند كه امام حسين (عليه السلام) مي فرمايد: «... آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل دوري نمي گردد؟»

اما واقعه عاشورا خط بطلاني بر عملكرد آنان كشيد و مردم و جامعه اسلامي و انساني را به سوي كوثر زلال نبوي رهنمون ساخت و چراغ هدايتي در اختيار بشر قرار داد تا بتوانند در پرتو آن رفتار خود را تنظيم كنند. و اين بسيار مهم است؛ زيرا جامعه بشري نياز به هدايت گر و راهنما دارد و اسلام ناب چراغي است كه خداي مهربان به واسطه پيامبرش به جامعه انساني هديه داده تا بتوانند در پرتو آن ره كمال پيش گيرند. اما اصحاب سقيفه، به ويژه بني اميه، اين كوثر زلال و مصباح هدي را به اعمال و رفتار خود آلوده كردند. از اين رو، حسين فاطمه (عليها السلام) باعاشورايش، اسلام ناب را از دست آنان نجات داد، به گونه اي كه اكنون اسلام ناب همچون خورشيدي در عالم مي درخشد.