بازگشت

پاسخ با استناد به آيات


در مواقع گوناگوني امام حسين عليه السلام با استناد به آيات قرآن كريم به اتهامات واهي دشمنان پاسخ گفته و آنها را سركوب مي كرد و در نتيجه، دشمن جز تسليم در برابر امام چاره ديگري نداشت.

از موسي بن عقبه نقل شده كه به معاويه گفته شد: اكنون چشم مردم به سوي حسين رفته است؛ چه خوب است كه او را دستور دهي منبر برود و سخن بگويد تا بدين وسيله، از شأن و منزلتش در بين مردم كاسته و خجل گردد. چرا كه در او لكنت و كندي زبان هست. معاويه گفت: ما همين خيال را نسبت به برادرش امام حسن داشتيم؛ اما برخلاف انتظار، او در چشم مردم بسيار بزرگ شد و ما را مفتضح ساخت.

اما آنان دست بردار نبوده و پيوسته از او مي خواستند تا چنين دستوري بدهد. معاويه به ناچار به امام گفت: اي اباعبداللّه! چه خوب است بر منبر رفته و خطبه اي بخواني. امام بر منبر رفت؛ همين كه خواست شروع كند، شنيد كه فردي مي گويد: چه كسي سخن مي گويد؟ امام حسين عليه السلام در پاسخ فرمود: ما حزب اللّه كه غالب هستيم و عترت پيامبر كه به او نزديكيم و اهل بيت طيّب او و يكي از دو ثقلي كه رسول خدا ما را ثقل دوم كتاب خدا قرار داده، مي باشيم كه در اوست تفصيل هرچيز: «لايأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه» [1] ؛ «هيچ گونه باطلي، نه از پيش رو و نه از پشت سر، به سراغ آن نمي آيد». ماييم كه تفسير قرآن به ما واگذار شده است. پس از ما پيروي كنيد كه پيروي از ما بر شما واجب است؛ چرا كه پيروي ما به پيروي از خدا گره خورده است.

خداي متعال در قرآن مي فرمايد: «أطيعواللّه و أطيعوالرسول و اولي الامر منكم فان تنازعتم في شي ء فردوه الي اللّه و الرسول» [2] ؛ «اطاعت كنيد خدا را و اطاعت كنيد پيامبرخدا و اولواالامر (اوصياي پيامبر) را و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر خدا باز گردانيد (و از آن ها داوري بطلبيد)». همچنين فرمود: «ولو ردّوه الي الرسول و الي اولي الامر منهم لعلمه الذين يستنبطونه منهم و لولا فضل اللّه عليكم و رحمته لاتبعتم الشيطان الاّ قليلاً» [3] ؛ «اگر آن را به پيامبر و پيشوايان ـ كه قدرت تشخيص كافي دارند ـ بازگردانند، از ريشه هاي مسائل آگاه خواهند شد و اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود، جز عدّه كمي، همگي از شيطان پيروي مي كرديد» و به شما هشدار مي دهم كه به پيام هاي شيطان گوش نكنيد كه او دشمن شماست؛ پس همانند اولياي شيطان مي شويد كه به آنها گفت: «لا غالب لكم اليوم من الناس و انّي جارلكم فلما ترائت الفئتان نكص علي عقبيه و قال انّي بري ء منكم» [4] ؛ «امروز هيچ كس از مردم بر شما پيروز نمي گردد و من همسايه شما هستم؛ اما هنگامي كه دو گروه در برابر يكديگر قرار گرفتند، به عقب برگشت و گفت: من از شما بيزارم». اين جاست كه فرود آمدن شمشيرها و وارد آمدن نيزه ها و در هم شكستن گرزها و نشانه رفتن تيرها را به سوي هدف و غرض خواهيد ديد؛ در وقتي كه ديگر از كسي كه پيشاپيش ايمان نياورد و يا در ايمان خود خيري كسب نكرده است، عذري پذيرفته نخواهد شد.

اين جا بود كه معاويه فرياد بر آورد و گفت: اي اباعبداللّه! بس است كه پيام خود را رساندي. [5] .

عمروبن عاص براي اين كه اين رسوايي را بپوشاند، چند سؤال كرد؛ از جمله اين كه پرسيد:

به چه علّت محاسن شما از محاسن ما بيشتر است؟

امام فرمود: «والبلد الطيب يخرج نباته باذن ربّه و الذي خبث لايخرج الاّ نكداً» [6] ؛ «سرزمين پاكيزه گياهش به فرمان پروردگار مي رويد، اما سرزمين هاي بد طينت و (شوره زار) جز گياه ناچيز و بي ارزش، از آن نمي رويد».

معاويه به عمروبن عاص گفت: به حقّي كه من برتو دارم، سخن را كوتاه كن كه اين، فرزند عليّ ابن ابي طالب است.

در اين هنگام امام فرمود:

اگر بار ديگر عقرب به سراغ ما بيايد، ما نيز به سراغش رفته و كفش ها براي كشتن او آماده است. عقرب به علم و يقين مي داند كه نه دنيا دارد و نه آخرت. [7] .


پاورقي

[1] فصلت/ 42.

[2] نساء/ 59.

[3] همان/ 83.

[4] انفال/ 48.

[5] احتجاج طبرسي، ج 2، ص 22.

[6] اعراف/ 58.

[7] مناقب آل ابي‏طالب، ج 4، ص 67.