بازگشت

چگونگي احياي دين


اكنون سؤال اين است كه اگر دين به بيماري مبتلا شد چگونه بايد اين بيماري را شناخت؛ چه كساني اين بيماريها را مي شناسند؟ قبل از اينكه بيماري عضوي را فلج، و دين را از بخشي از جامعه حذف كند چه پيشگيريهايي بايد انجام گيرد؟ اگر پيشگيري به نتيجه نرسيد چه معالجه هايي بايد كرد تا مجددا دين به حيات اوليه اش برگردد؟

بايد گفت مجموعه ي شرايط ظروفي كه جامعه در آن زندگي مي كند در اين بحث خيلي نقش دارد. براي نمونه در ماجراي اباعبدالله الحسين (ع) جاي تعجب است. حدود پنجاه سال از وفات پيامبر گذشته است و كساني با قصد قربت به عنوان دين، و انجام وظيفه ديني از شهرهايي كه رهبران ديني در آن شهرها حكومت مي كردند براي كشتن فرزند رسول خدا آمدند. اين حادثه چگونه است؟! آيا اين بيماري ناگهاني پيدا شده؟ آيا مي شود در طول يك شبانه روز يك جمعي را اين گونه فاسد كرد؟ چگونه ممكن است سي هزار جمعيت، من رقم را كاري ندارم كمتر يا بيشتر، از شهري مثل كوفه كه پايگاه حاكميت اميرالمؤمنين (ع) بوده است و بيشتر مردم آنجا با فرهنگ حكومتي علي آشنا بودند و صداي كلمات و جملات حضرت را در مسجد كوفه در گوش و قلبشان دارند به جنگ با فرزند علي اقدام كنند؟ در حالي كه حسين (ع)

شخصيتي ناشناخته نبوده بلكه در كنار علي (ع) دربسياري از اجتماعات شهر كوفه حضور داشته، در بسياري از جنگها فرمانده بوده و مسئوليت نظامي داشته است. اين سكته قلبي براي حيات اسلام بود اين بيماري بود كه در پيكر جامعه اسلامي وارد شده بود و حيات اسلام را تهديد مي كرد و تنها يك علاج داشت. اصولا مرگ دين بيشتر تدريجي است و اگر مراقبتها باشد زودتر مي توان پيشگيري كرد و براي حفظ حيات آن اقدام نمود؛ در غير اين صورت احياگري سخت تر و مشكلتر خواهد شد.

مسأله مهم ايجاد زاويه انحراف در تفكر دولتمردان و نزديكان دولتمردان و متنقدان آن زمان بود و تفكر آهسته آهسته به بدنه جامعه در يك سطحي، نه همه ي افراد جامعه، نفوذ كرد. وسائل ارتباطي امروز به راحتي اجازه نمي دهد كه بتوان فرهنگ يك جامعه را گرفت و فرهنگ جديد به آن داد اما در جامعه آن روز وضع اينگونه نبود. در آن موقعيت، وسايل انتقال حقايق و اخبار و ابزارهاي تبليغي وجود نداشت؛ طبعا راحت تر مي شد چنين كاري كرد. در زمان خليفه ي دوم فردي به استانداري يكي از استانهاي مهم كشور اسلامي گمارده مي شود. ابتدا يك انحراف يا لغزش از مسير ايجاد مي شود و رفته رفته فاصله او با خط اصلي زياد مي شود و كار را به جايي مي رساند كه سياست را به تعبير علي (ع) به شيطنت تبديل مي كند. با استفاده از امكانات حكومت مركزي و اختيارات حكومت استاني در جهت منافع شخصي و تحكيم موقعيت خود و در حقيقت آينده سازي براي خود و خاندانش مي كوشد و به اصطلاح دنبال رياست طلبي مي افتد. از نقطه ي شروع تا نقطه ي اوج اين انحراف 40 (چهل) سال طول مي كشد. به هر حال رفتار و روش او كار را به جايي مي رساند كه ده سال تمام از اين چهل سال، حسين بن علي (ع) به رغم اين اعتقاد كه اسلام در آستانه ي سقوط و مرگ قرار گرفته با همين حاكم مدارا مي كند. اعمالش را تأييد و امضا نمي كند و اما درگير هم نمي شود. مركز اين استان شام و حاكم آن معاويه است.

در ماجراي اعتراض و شورش مردم عليه عثمان، اميرالمؤمنين سلام الله عليه براي پايان دادن به آن غائله، حتي بچه هايش را به صحنه فرستاد. با كشته شدن عثمان، مسئوليت حكومت اسلامي به حضرت علي (ع) محول شد و حضرت به طور رسمي حكومت را پذيرفت و هيچ شرطي راهم قبول نكرد (شرط عمل به سيره ي خلفا). اگر حكومت چهار ساله ي علي (ع) نبود، واقعا الگويي براي نشان دادن حكومت اسلام

وجود نداشت. در مقام تئوري مفاهيم، روايات، عنوانها و بحثهاي زيادي موجود است، اما در عمل و شكل اجرايي مشكلات زيادي وجود دارد. شكل حكومت در مقام تئوري در كتاب و مجله و مقاله و روزنامه يك چيز است ولي همين شكل وقتي مي خواهد عمل و اجرا شود در بسياري موارد با مشكلاتي جديد درگير مي شود. درست مثل پياده كردن نقشه بسيار عالي ساختمان روي زميني كه قبلا ساختمان ديگري در آن بوده و فراز و نشيب بسيار دارد. اين است كه حكومت در شكل تئوري با حكومت در شكل اجرايي بسيار متفاوت است. امروز هم كه ما خوشبختانه با حكومت اسلامي زندگي مي كنيم و اسلام را در شعاع حكومتي اش داريم، شايد واقعا ماهي نمي گذرد كه حداقل يكي دو تا مسأله به وجود نيايد كمه در اجرا و عمل پاسخ مي خواهد. اما پاسخها در فقه به گونه اي كلي گفته شده، در روايات كلي طرح شده است؛ به عبارت ديگر مبناها گفته شده، عناوين آمده است، اما پاسخ ساده و صريح را بايد فقها بيان كنند.