داستان
روزي حضرت كاظم عليه السلام از در خانه «بشر حافي» در بغداد مي گذشت كه صداي ساز، آواز و رقص را از خانه او شنيد. ناگاه كنيزي از آن خانه بيرون آمد و دستش خاكروبه بود و بركنار در خانه ريخت.
امام فرمود: اي كنيز صاحب اين خانه آزاد است يا بنده؟
عرض كرد: آزاد است. امام فرمود: راست گفتي! اگر بنده بود، از مولاي خود مي ترسيد.
كنيز چون برگشت «بشر حافي» بر سر سفره شراب بود و پرسيد. چرا دير آمدي؟ كنيز جريان ملاقات با امام را نقل كرد.
«بشر حافي» با پاي برهنه بيرون دويد و خدمت آن حضرت رسيد و عذر خواست و اظهار شرمندگي نمود و از كار خود توبه كرد.
آري! اين رهائي از دامن گناه و آزاد نمودن هواي نفس و قرار گرفتن در طريق عقل و شرع است.
سر سلسله مردم آزاد، حسين است
آنكس كه در اين ره سر و جان داد، حسين است
درسي به بشر داد به دستور الهي
درسش عملي بود، نه كتبي، نه شفاهي