داستان
«جعفر بن عفان» نقل مي كند: كه داخل شدم، به خدمت امام صادق عليه السلام و آن حضرت مرا مقرب نمود و نزديك خود جا داد. پس از آن فرمود: اي جعفر!
سر حلقه عشق ممكنات است حسين
شافع به جزاء و عرصاتست حسين
كوتاه مكن دست تو دست از دامن او
البته بدان باب نجات است حسين
عرض كردم: بله، خدا مرا فداي شما كند.
فرمود: به ما رسيده، كه تو شعر خوب درباره امام حسين عليه السلام مي گويي،
عرض كردم: آري. خدا مرا فداي شما كند.
فرمود: بگو.
پس من انشاء نمودم و آن حضرت و كساني كه نزد ايشان بودند، گريستند، تا اشك بر گونه و محاسنش جاري شد.
بعد فرمود: اي جعفر! ملائكه مقربْ در اينجا حاضرند و كلمات تو را استماع مي كنند، كه در مصيبت حسين عليه السلام مي گويي و گريه مي كنند، مثل گريه ما و بلكه بيشتر. اي جعفر! خدا بهشت را بر تو واجب كرد.
آنگاه حضرت فرمود: آيا مي خواهي از فضيلت آن براي تو بيشتر بگويم؟ عرض كردم: بلي.
فرمود: كسي نيست كه در مصيبت حسين عليه السلام ذاكر باشد و گريه كند يا ديگري را بگرياند، مگر اين كه خداي تعالي بهشت را براي او واجب مي فرمايد و گناهانش را مي بخشد. [1] .
پاورقي
[1] خصائص الحسينيه، ص 252.