بازگشت

امام حسين و منصب علما


در طول تاريخ غيبت كبري علماء رباني مشعلداران طريق هدايت الهي، پويندگان راه حسيني در جهت اهداف حضرتش گام هاي مؤثري برداشته و بشريت را در اين وادي عزت و شرف راهنمايي و هدايت نموده اند.

حديث اول: امام حسين در مقام و منزلت علما خطاب به آن ها مي فرمايد: «ذلك بِاَنَّ مَجارِي الاُمورِ وَ الاحكامِ عَلي ايدِي العُلماءِ بِاللَّهِ اَلْاُمَناءُ عَلي حَلالِهِ وَ حَرامِهِ فَاَنْتُمْ المَسْلُوبُونَ تِلك المَنزلةُ وَ ما سلَبْتُم ذلِكَ اِلاَّ بِتَفِرُّقِكُم عَنِ الحَقِّ وَ اخْتِلافِكُم فِي السُنَّةِ بَعْد البَيِّنَةِ الواضِحَةِ؛ [1] به درستي كه اجراي احكام و دستورات به دست علماي الهي


است، كه مورد اعتماد بر حلال و حرام خدا هستند. پس شما از آن مقام خلع شديد و لذا جداي شما از آن منصب تحقق نيافت، مگر به وسيله تفرقه شما از حق و اختلافتان در سنت (نبوي) بعد از دلائل روشن».

عامل سقوط شما از جايگاه رفيع حكومتي و اجرايي كه همان به نمايش در آوردن قدرت الهي در قالب حكومت اسلامي مي باشد، تفرقه هاي فكري و عملي، سياسي و فرهنگي مي باشد، لذا وضع جوامع اسلامي و نقش واقعي علما در رشد فرهنگي و بالندگي، شعور اجتماعي و سياسي جامعه، در گرو وحدت بزرگان و علما مي باشد، تا آن ها با اتحاد اسلامي مردم را در مسير فطرت الهي هدايت نمايند. و از اختلاف آراء و تفرقه هاي عملي و انديشه ايي آن ها را حفظ نمايند.

حديث دوم: امام صادق عليه السلام در حديث معروف عمر بن حنظله: «مَن كانَ مِنكُمْ مِمَّن قَدرَوي حَديثَنا وَ نَظَرَ في حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ اَحْكامَنا فَليَرْضَوْا بِه حَكَماً فَاِنّي قَدْ جَعَلْتُهُ عَلَيْكُم حاكِماً فَاِذا حَكَمَ بِحُكْمِنا فَلَمْ يَقْبِلْهُ مِنْه فَاِنَّما اسْتَخَفَّ بِحُكْمِ اللَّه وَ عَلَيْنا رَدٌّ و الرّادُّ عَلَيْنا الرّادُ عَلي اللَّهِ و هُوَ عَلي حَدِّ الشِّركِ بِاللّهِ؛ [2] كسي كه از ميان شما [مؤمنان] سخنان [و بيانات] ما را بيان كند و در حلال و حرام ما دقت و انديشه نمايد و احكام ما را بشناسد، پس امّت بايد راضي باشد، كه او [در تمام موارد حَكَمْ و] قاضي شما باشد. همانا من او را حاكم شما قرار دادم؛ پس اگر به حكم ما دستور دهد


و از او قبول نشود، به درستي كه حكم خدا را كوچك شمرده و با ما مخالفت نموده و رد كردن حكم ما، رد كردن خداوند است و آن عمل در حد شرك به خداوند است».

حديث سوم: نامه اي به خط مولايمان حضرت صاحب الزمان (عجل اللَّه تعالي فرج الشريف) وارد شده است، كه مرقوم فرموده اند: «اَمّا ما سَأَلَتَ عَنْهُ اَرْشَدَكَ اللَّهُ وَ ثَبَّتَكَ اِلي اَنْ قال: وَ اَمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةُ فَارْجِعُوا فيها اِلي رُواةِ حَديثِنا فَاِنَّهُم حُجَّتِي عَلَيكُم وَ اَنَا حُجَّةُ اللَّهِ؛ [3] امّا درباره آن چه پرسيدي، خداوند تو را راهنمايي كند و تو را ثابت قدم بدارد، تا اين كه فرمود: امّا در حوادثي كه اتفاق مي افتد و پيش مي آيد، [و شما به موارد آن ها آگاهي ديني نداريد يا وظيفه را نمي دانيد] به راويان [و بيان كنندگان] سخنان ما مراجعه كنيد. همانا آنان حجت من بر شمايند و من حجّت خدا هستم».

حديث چهارم: امام صادق عليه السلام فرمود: «فَاَمّا مَنْ كَانَ مِنَ الفُقَهاء [4] صَائِناً لِنَفْسِهِ حافِظاً لِدِينِه مُخَالِفاً عَلَي هَواه مطيعاً لاَمْرِمَولاه فَلِلْعَوامِ اَنْ يُقَلَّدِوُهُ وَ ذلِكَ لا يَكُونُ اِلاَّ بَعضَ فُقَهاءِ الشِّيعَةِ لا كُلُّهُم؛ [5] اما كسي از فقها كه نفس خود را نگه دارد و دين خداوند را نگهبان باشد و با هواي نفس مخالفت كند، پيرو امر مولا باشد، بر عوام [غيرمجتهدين] است، كه از


آن ها تقليد نمايند. آن شرايط را بعضي فقيهان شيعه دارند، نه همه آن ها». بنابراين؛ مردمي كه خود در اسلام و دين مجتهد نيستند، بايد از فقيهاني كه چهار شرط بيان شده را دارا هستند، تقليد نمايند.


پاورقي

[1] تحف العقول، ص 242.

[2] وسائل الشيعه، ج18، ص99.

[3] وسايل الشيعه، ج 18، ص 101.

[4] فقيه: کسي که عميقاً اسلام را مي‏شناسد و قدرت استخراج احکام الهي را از کتاب و سنت دارد؛ يعني کارشناس دين. رجوع به علماء مراجعه به اهل خبر است، که عقلاي جهان در همه تخصص‏ها اين اصل را مي‏پذيرند.

[5] وسايل الشيعه ج 18،ص 95.