بازگشت

داستان


خواجه منصور» وزير «سلطان طغرل» مردي دانا، با تقوي و درستكار بود، روزي سلطان طغرل وزير را قبل از طلوع آفتاب احضار كرد. مأموران به منزل وي رفتند و او را در حال خواندن دعا ديدند. امر پادشاهي را ابلاغ نمودند، ولي وزير به گفته آنان توجهي نكرد و همچنان به خواندن دعا ادامه داد. مأموران بي اعتنايي او را به عرض رساندند، سلطان طغرل به سختي خشمگين گرديد.


وزير پس از فراغت از نماز و دعا به دربار آمد. به محض ورود، شاه با تندي به وي گفت: چرا دير آمدي؟

وزير در كمال آرامش خاطر عرض كرد: اي پادشاه! من بنده خداوندم، چاكر سلطان طغرل، تا از بندگي خدا فارغ نشوم، نمي توانم به وظايف چاكري پادشاه قيام كنم.

گفتار محكم و پر از حقيقت وزير، شاه را سخت تحت تأثير قرار داد و ديده اش را اشك آلود كرد و به وزير آفرين گفت و سفارش كرد؛ كه همواره به اين روش ادامه بده و بندگي خدا را بر چاكري ما مقدّم بدار، تا از بركت آن امور كشور همواره صحيح و استوار بماند. [1] .



سبب عزت موجود نماز است نماز

زينت درگه معبود نماز است نماز



بي نماز از نظر لطف خدا محروم است

شرع را مقصد و مقصود نماز است نماز



روز و شب گر به حسين بن علي گريه كني

شرط اول كه دهد سود نماز است نماز




پاورقي

[1] تخفة الواعظين، ص 45.